بخوانید:
این وبلاگ را به مناسبت خیزش مردم ایران علیه یک تقلب بزرگ انتخاباتی در سال 1388 ساختم و نام وبلاگ را از شادروان احمد شاملو گرفته ام که گفته بود مردم ما حافظه ی تاریخی ندارند. حافظه ی تاریخی را در فیس بوک هم می توانید بخوانید hafezehtarikhi@gmail.com
2- چرا اصلاح طلبان بر شعار " استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" پافشاری می کنند؟
برای بدست آوردن دل رهبری ، برای گول زدن وی، یا بسیار تنگ نظر هستند ؟ به هر سه علت.
برای بدست آوردن دل رهبری تا در سایه ی امن باشند، اما از تجربه های گذشته شان درس نگرفته اند که اگر رهبر ی فرصت کند می خواهد سر به تن اینان نباشد. همانطور که تا بحال، با سکوت همین آقایان اصلاح طلب، سر به تن دیگران نگذاشته است.
برای گول زدن وی که شاید بلاخره توی " رو " بماند، و اندکی امتیاز بدهد. ظاهرا آزاد کردن تعدادی از زندانیان اصلاح طلب دلیلی است که ایشان بلاخره توی " رو " مانده است. اما یادشان رفته که این آزاد کردن ها به علت فشارهای تظاهرات روز عاشورا است، و نه همراهی و دلسوزی رهبری برای اینان.
تنگ نظر هستند؟ واقعیت اینست که آری. آنها می خواهند تنها خودشان مطرح باشند و حضورنیروهای دیگر و برتر را برنمی تابند. آنان بر این باورند که شعارهایی که خواهان کاهش اختیارات ولی فقیه، خواهان کنار گذاشتن شورای نگهبان ، خواهان یک حکومت با رای ملت و نه رای فقط رهبری، خواهان یک جمهوری بدون پسوند و پیشوند هستند، توان آقایان را برای مهار خواسته های مرد کاهش خواهد داد و می ترسند نیروهای پیشرو جای اینان را بگیرند. سخنان آقای محسن آروین را دراین باره اینجا بخوانید:
http://hafezehtarikhi.blogspot.com/2009/10/blog-post_26.html
این هم یک شاهد دیگر از کنگره ی حزب مردم سالاری :
انصاری با بیان اینکه از مسوولان برگزاری مراسم ۲۲ بهمن میخواهیم که حداقل حرمت ۲۲ بهمن را حفظ کنید و آن را مصادره به مطلوب نکنید، گفت:« من در همین جا اعلام میکنم که شعارهای اصلاحطلبان در ۲۲ بهمن شعارهای ۳۰ ساله انقلاب نظیر استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی است؛ همانطور که در روز قدس هم چنین بود. چرا بیانیه مجمع روحانیون مبارز که پس از روز قدس صادر شد را منعکس نکردند و صدا و سیما حتی اشارهای هم به آن نکرد؟»
از بین همه ی اعتراضات روز قدس و روزهای دیگر، فقط به اعلامیه مجمع روحانیون مبارز چسبیده اند. گویا نظرات دیگری در این کشور و در این اجتماعات وجود نداشته است. این ها نمی دانند دفاع از آزادی های همه ی گروه ها و احزاب سیاسی، به مفهوم آزادی گروه خودشان هم هست، اما آزادی فقط گروه خودشان به معنای دربند کشیدن آزادی های دیگران است. این آقایان حتی توصیه های مذهبی را هم فراموش کرده اند که می گوید " وقتی دعا می کنی برای دیگران دعا کن که شامل خودت هم بشود. نقل به معنی"
آقایان محترم این تنگ نظری ها کار این حکومت را به اینجا کشانده است. اینان باید یادشان باشد که در این صورت نه تنها از مردم عقب می مانند که ممکن است به عناصر ضد مردمی تبدیل شده و به سوی همکاری کامل با رژیمی روند که اینک با کشتار و اعدام می خواهد خودش را حفظ کند.
وبلاگ ها با بازگذاشتن جای نظرات، و نشانی نظر دهندگان- به انتخاب نظر دهنده که ناشناس بماند یا نه – مانند کوچه های درهم تنیده ای هستند که از یک دیدگاه به منظر دیگر می توان رسید. با خواندن نظرات دیگران و کلیلک کردن روی نام نظر، به کوی دیگری با طرح، رنگ، صدا و منظر دیگری روبرو می شویم متفاوت با اولی. به این ترتیب وبلاگستان به شهری مانند است که از کوچه های متقاطع تشکیل که به راحتی می توان در آن سیر و سفر کرد، دیدگاه های گوناگون را دید, نظر گذاشت، نظر گرفت و حاصل این دید و بازدید ها شکل گرفتن اندیشه هایی است که تبلور یک جامعه است . جامعه ای که افرادش شکل و شمایل فیزیکی همدیگر را ممکن است نشناسند، اما از اندیشه های هم باخبرند، و به حک و اصلاح آن بر اساس موضوع و زمانه مشغولند. اما بتازگی در بعضی وبلاگ ها، و البته وبلاگ های معروف، بن بست هایی زده شده که از آنها نمی توان به وبلاگ های نظر دهندگان رسید. یعنی در عمل این ویلاگ ها جایی است برای نظر دیگران در مورد آن وبلاگ، اما به خواننده اجازه نمی دهد که به وبلاگ های نظردهندگان، که نشانی وبلاگ خود را داده اند، برود. باید برگردی عقب، و آن ها را روی گوگل جستجو کنی. در واقع این کار آزادی گشت و گذار در وبلاگستان را قطع کرده است. البته این باخود وبلاگ نویس است که اجازه دهد کوچه اش بن بست باشد یا نه، اما زیانش به خوانندگان وبلاگستان، بویژه درجاهای که سرعت اینترنت کم است، بسیار زیاد است. در زمان حاضر که این ارتباطات بسیار با اهمیت و کارساز است، این بن بست ها عده ی زیادی از خوانندگان وبلاگستان را در مضیقه ی اطلاعاتی و فکری قرار می دهد. امیدوارم که وبلاگ هایی که این بن بست ها را ایجاد کرده اند، فکری کنند و راهی برای برداشتن این بن بست ها پیدا کنند تا وبلاگستان دوباره شهری شود آزاد، و خوانندگان بتوانند به راحتی – حتا با سرعت بسیارکند اینترنت – در آن گشت و گذار کنند.
اینجا را بخوانید:
http://www.lahzehnews.com/index.php?news=5995
و چند نفر بی نام و نشان توسط نیروهای سرکوب به گورستان فرستاده شده اند؟
و چند نفر غیر معروف از قلم کمیته های تحقیق آقای لاریجای از قلم افتاده اند؟
مدتها پیش نوشته ای داشتم بنام " اصلاحات "، که می توانید اینجا بخوانید :
http://hafezehtarikhi.blogspot.com/2009/09/blog-post_10.html
و دوستی برایم " تبیین نظری مبانی اصلاحات " آقای خاتمی را فرستاد. پس از خواندن می خواستم نقدش کنم که مجالی نبود. چند روز پیش آقای خاتمی دوباره در دیدار با " شورای مرکزی نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی" سخنانی گفته است که با رویدادهای این چند ماه مرتبط است . این نوشته با استفاده از " تبیین نظری مبانی اصلاحات" و گفته های تازه ی ایشان شکل گرفته است. اگر طولانی است، ببخشید.
ایشان گفته اند: وشعار اصلی ما هم این بوده؛هست و خواهد بود که "استقلال ،آزادی و جمهوری اسلامی"؛ و این شعار اکثریت مردم است ."
ایشان از کجا می دانند که این شعار اکثریت مردم در این زمان است؟
" یعنی ضدیت با استبداد؛ضدیت با بیگانه و نیز طرفداری از عدالت و اخلاق در جامعه و نیز طرفداری از عدالت و اخلاق در جامعه؛یعنی هم حاکمیت مردم بر سرنوشتشان و هم حاکمیت معیارها و ارزش های اسلامی در جامعه.
الف – ضدیت با استبداد،
آقای خاتمی این سخنان آیت اله خمینی را فراموش کرده اند که : قلم ها رابشکنید" . خب، این یعنی ضدیت با استبداد؟ آن هم وقتی که تازه انقلاب اسلامی پیروز شده بود، یعنی سال 57 . ایشان فراموش کرده است که چگونه جمهوری اسلامی چهره استبدادی خود را با سرکوب نظامی گروه های منتقد از سال 58 آشکار کرد: بایکوت کردن نهضت آزادی، دستگیری، زندانی کردن و اعدام هزاران جوان در سال 60 یادشان رفته است. گویا ایشان در آن سال ها سرپرستی روزنامه ی کیهان را داشته اند. برای یادآوری می توانند از کیهان خودشان کمک بگیرند.
ایشان می گوید که آن موقع شرایط ویژه باعث این کارها شد، منظورشان شاید جنگ عراق باشد. بسیار خوب. اما کشتارهای سال 67 چی؟ آن هم نشان ضدیت با استبداد بوده است؟ وقایع سال 67 باعث شد که حتی آقای منتظری که ولایت فقیه را درقانون اساسی گنجاند، از کارش پشیمان شود و کناره گیری کرد، اما آقای خاتمی همچنان بر طبل جمهوری اسلایم می کوبد که ضد استبدای است!.
آقای خاتمی دوران ریاست جمهوری خودشان را فراموش کرده اند که چه بلاهایی سر مردم آمد، وقایع 18 تیر دانشگاه تهران یادتان هست آقای خاتمی؟ قتل های زنجیره ای یادتان هست؟ زندانی کردن وزیر کشورتان یادتان هست؟ اینها را جمهوری اسلامی ضد استبدادی کرده است. و شما به عنوان کسی که دستور رسیدگی به قتل های زنجیره ای را دادید و اطلاعات زیادی از جریان های پشت پرده ی این کشتارها داشتید هرگز لب باز نکردید. اگر دستگاههای جمهوری اسلامی مستبد اند، شما که نیستید،نه؟ چرا اطلاعات خود را برای مردم نگفتید تا عوامل پشت صحنه این کشتار ها را مردم بشناسند. حتما "همیت " هم لباسی باعث این سکوت بود؟ این یعنی ویژگی ضد استبدادی جمهوری اسلامی شما!.
از همه ی اینها بگذریم، رویدادهای همین چند ماه کافی نیست تا آقای خاتمی چشمش را باز کند و ببیند چه بر سر مردم آمده است؟ همین ترور چند روز پیش استاد دانشگاه تهران نشانه ی ویژگی ضد استبدادی جمهوری اسلامی است، نه آقای خاتمی؟
به نظر آقای خاتمی " حاکمیت مردم بر سرنوشتشان" یعنی :
هزاران اعدام در طول سی سال بطوری که جمهوری اسلامی را در رده بالاترین کشورهای اعدام کنند ه قرار داده است.
میلیون ها نفر در بدر شدن و در نقاط مختلف دنیا سرگردان شدن، دست کم 4 میلیون نفر که بزرگترین مهاجرت ایرانیان در طول تاریخ ایران است.
هزاران متخصص را از دست دادن. می توانید این گزارش رسمی را بخوانید :
http://lahzehnews.com/index.php?news=4852
و برای آگاهی از طرفداری از عدالت و اخلاق هم لطفن این نوشته و گزارش رسمی را بخوانید:
http://hafezehtarikhi.blogspot.com/2010/01/blog-post_6718.html
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1014964
و من می دانم که آقای خاتمی اطلاعات بسیار بیشتری از فجایع جمهوری اسلامی می داند که اگر لب بگشاید، خودش از خجالت آب خواهند شد. با این وجود ایشان همچنان بر جمهوری اسلامی اش پافشاری می کند، چرا؟
ایشان در جوابی یازده ساله به مبانی اصلاحاتشان می نویسد :
البته به نحوی که اشاره خواهم کرد که دین را چگونه باید دید، تا این سازگاری را هم درک کرد ص 8.
باید از ایشان پرسید چند قرائت و تفسیر از دین وجود دارد؟ خواهند گفت به تعداد تمام مراجع، مجتهدان و طلبه ها. یعنی در حال حاضر که تعداد روحانیون ما نزدیک به صد و سی هزار نفر است، یکصد وسی هزار قرائت از دین وجود دارد. همین هایی که می شناسیم، آقای خمینی، خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی، جنتی ، خاتمی امام جمعه، امام جمعه مشهد، آقای مصباح، آقای صانعی، آقای ..... شما می توانید یکصد و سی هزار نام به این فهرست اضافه کنید. خب جناب آقای خاتمی تا کی ما باید این یکصد و سی هزار قرائت از دین را تجربه کنیم؟ این تعداد قرائت از تعداد 124 هزار پبامبر هم زیاد تر است.
سخن بالای شما، در ذات خود دیکتاتوری را پنهان کرده است؛ یعنی تفسیری جز تفسیری که من می کنم غلط است. یعنی شما به عنوان مفسر دین همه ی تفسیر های دیگر را تخطئه می کنید و این یعنی استبداد، یعنی به زباله ریختن نظر دیگران.
بی جهت نیست که در سخنرانی اخیر گفته اید : هر شعار دیگری، شعاری انحرافی است " می بینید سر از کجا در آورید؟ سخن شما باسخن کسی که گفت قلمها را بشکنید، و با سخن آقای خامنه ای و یارانش چه فرقی دارد؟ این جا است که " فضایل " و " رذایل " سر یک سفره می نشینند.
ب – حاکمیت مردم و حاکمیت دین.
آقای خاتمی اگر مردم همین مقدار تجربه را از حاکمیت دین کافی دانستند، اگر حاضر نشوند یکصد و سی هزار قرآئت دیگر از دین را تجربه کنند ، و ترجیح دادند دین را در اعتقادات فردی شان نگهدارند و برای زندگی اجتماعیشان فکر دیگری بکنند، شما چه خواهید گفت؟ آنها منحرفین هستند؟
من به یک نمونه اشاره می کنم و آن هم ازدواج مجدد مردان است در قانون حمایت خانواده :
نیره اخوان، نماینده اصولگرای مجلس میگوید: «هیچ زنی نمیپذیرد همسرش ازدواج مجدد داشته باشد.» این هم منبعش :
http://www.fararoo.ir/vdci5yap.t1ayv2bcct.html
این نظر ایشان خلاف دین است یا موافق؟ چند همسری – البته فقط برای مردان نه زنان - از نظر اسلامی امری عادی است، نه؟ حالا شرایطش فرق می کند. اما در همین زمان خانم نماینده مجلس که از صافی نظارت استصوابی شورای نگهبان هم گذشته ، می گوید هیچ زنی نمی تواند چند همسری را بپذیرد. می بینید ایشان در عین مسلمانی مخالف این دستور است. این یعنی به کنار گذاشتن دستورات دینی برای امور اجتماعی . خب، ایشان منحرف است؟ اگر ایشان منحرف است، شما هم با یک منحرف زندگی می کنید؛ همسرتان، مطمئن هستم ایشان با خانم نیره ی اخوان در این مورد همصدا است.
شما خود می توانید صدها نمونه از این دستورات از نص قرآن بیاورید که امروزه نه تنها جایز نیست، بلکه مذموم است مانند کتک زدن زنان.
شما که دم از مردم سالاری می زنید، اگر مردم و یا دست کم گروهی از مردم حکومت جمهوری اسلامی نخواهند و بجایش فقط " جمهوری " بخواهند، چرا آنها را منحرف می خوانید؟ این برچسب منحرف که از اول حکومت جمهوری اسلامی وسیله ی سرکوب بوده است، چرا از دهان کسی بیرون می زند که مدعی مردم سالاری است ؟ این همان جا است که شما فقط قرآئت خودتان از دین را قبول دارید و نه قرآئت هیچ مرجع تقلید و یا آخوند دیگری را. این یعنی استبداد محض. بکار بردن واژه های زیبا، موضوع را عوض نمی کند.
شما گفته اید: وقتی میگوییم جمهوری اسلامی یعنی مردم محور و مدارند، اصلا نفس جمهوریت و مردم سالاری یعنی پذیرش "غیر"
من شک دارم که به گفته تان ایمان داشته باشید، زیرا کسانی که جمهوری بدون پسوند می خواهند، همان " غیر " هستند. اگر به گفته ی خودتان باور داشتید نمی گفتید هر شعار دیگری جز شعار " استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" شعاری انحرافی است. می بینید که شما با آقای خامنه ای و دیگران سر یک سفره نشسته اید، یک غذا را می خورید اما با کارد و چنگال های متفاوت.
بنا به تناقض های آشکار در گفتارتان و اعمالتان است که امروز جمهوری اسلامی دچار این بحران بزرگ شده است. این بحران نتیجه ی چیست؟ آیا نتیجه ی سی سال گذشته نیست؟ یا این بحران جادویی است که جادوگران قرن حاضر برای جمهوری اسلامی ساخته اند تا ناگهان از مدینه ی فاضله اش بیرون انداخته شود و سی سال کشت و کشتار کند.
جناب آقای خاتمی، می دانم که نانتان در جمهوری اسلامی است، می دانم که رگ و پی تان با نان آخوندی شکل گرفته است، و می دانم که شما بزرگ شده جمهوری اسلامی هستید، به همین دلیل اکنون دچار سردرگمی هستید. بیائید یکبار هم که شده باخودتان راسته حسینی باشید و از تفسیرهای گوناگون دست بردارید. به ریسمانی برای کشورداری چنگ زنید که نیاز به تفسیرهای گوناگون ندارد، و مردم می توانند قواعد زندگی را بر اساس نیازهایشان از طریق نمایندگانشان تدوین کنند، از تفسیرهای نمایندگان خداوند در امور کشورداری سرگیجه نگیرند، امکانات حکومتی در دست یک نفر جمع نشود، شعار " عیسی به دینش، موسی به دینش " در زندگی دو باره نمود پیدا کند ، و تصمیم های یک نفر یک کشور را به نیستی و جنگ داخلی نکشاند؛ فقط جمهوری .
ترورهای هدفمند اولین بار توسط حکومت اسرائیل برای شناسایی و حذف فیزیکی فعالین فلسطینی مطرح و بکار گرفته شد. اینک به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران نیز این نظریه را بکار گرفته است .
اولین نمونه ، ترور خواهر زاده مهندس موسوی، دومینش ترور ناموفق آقای کروبی بود، و سومیش ترور مسعود علیمحمدی یکی از حامیان دانشگاهی آقای مهندس موسوی است. اما تفاوت آشکاری بین حکومت صهیونیستی اسرائیل با جمهوری اسلامی است؛ حکومت اسرائیل مسئولیت ترور را آشکارا می پذیرفت، ولی جمهوری اسلامی که اعتماد به نفسش را از دست داده است، این ترورها را به سازمان های مجعول می چسباند، و اطلاعات غلط را از رادیو تلویزیونش به خورد مردم می دهد. غافل از این که سی میلیون جوان بیکار ، سر خورده از بی برنامگی های حکومت، و نا امید از آینده شان در این حکومت، قلم بدست و دوربین به دست به همراه یک کامپیوتر ، دروغش را به سرعت برملا می کنند. و استاد اتمی متعهد و حزب الهی حکومت جمهوری اسلامی پوست می اندازد، و تبدیل به انسانی می شود که استاد دانشگاه تهران است، یار مهندس موسوی، از امضا کنندگان نامه استادان دانشگاه تهران به علی خامنه ای در اعتراض به برنامه های حکومت در دانشگاه ها، و یکی از مبارزان نهضت آزادیخواهی مردم ایران است.
به نظر می رسد این ترورها جواب عملی به برنامه ی پنج ماده ای مهندس موسوی باشد. حکومتی که اعتماد به نفسش را در برابر مبارزه ی بی امان، پرشور، و بی خشونت مردمانش از دست داده است، با این برنامه های تقلیدی اش نامردمی اش را هر روز آشکارتر و گروه های میانه را نیز به جبهه نهضت آزادی خواهی ایران می راند. چنین است که صف های مبارزان نهضت آزادی بخش ایران هر روز طولانی تر و شعارهایش بنیادی تر می شود.
جمهوری اسلامی نتیجه ی این نامردمی ها و دروغ هایش را در روزهای بهمن ماه ، جمعه 16 بهمن ماه - اربعین - تا روز بیست و چهارم- چهل و هشتم- ، خواهد دید. حاکمیت جمهوری اسلامی اگر عقل داشت، می فهمید ملتی که در طول شش ماه با دادن نزدیک به صد کشته و هزاران زندانی , همچنان مشتاقانه برای یک جامعه آزاد، غیر پلیسی و پر امید در میدان است، با این ترورها به خانه نخواهید خزید.
برای شناختن وضع افتصادی کشور و همچنین ادعاهای جمهوری اسلامی در مورد حمایت از اقشار محروم این گزارش رسمی را بخوانید:
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1014964
طبق آمار خبرگزاری مهر در نوزدهم دیماه 1388 :
1 - بانک ها چهار برابر سرمایه ی خود وام داده اند. یعنی چهار برابر سرمایه ی خود از جیب مردم به دیگران وام داده اند. بازهم یعنی وام گیرندگان جهار برابر سرمایه بانک ها به سپرده گذاران بدهکارند و نه بانک ها . منتها این کار از طریق بانک انجام شده است.
2 – بدهی عقب مانده این وام گیرندگان چهل و هشت هزار میلیارد تومان است. اگر این مبلغ را بین جمعیت هفتاد میلیون ایران سرشکن کنیم، هر ایرانی حدود 700000تومان به بانک ها بدهکار است، چه وام گرفته باشد و چه نگرفته باشد.
3 – اما 70% این بدهی مربوط به کمتر از یک هزار نفر حقیقی و حقوقی است. به زبان راحت تر هزار نفر 33600000000000تومان به بانکها بدهکارند که در واقع به مردم بدهکارند. چون وامشان از پول مردم در بانک ها پرداخت شده است.
اولن این آمارنشان می دهد که بانک های جمهوری اسلامی رسم امانت داری را خوب رعایت کرده اند که پول هفتاد میلیون آدم را به هزار نفر داده اند. حالا چه جوری و با چه حساب و کتابی؟ هیچ کس جوابگو نیست. اگر جوابگویی را پیدا کردید، همین جا منتشرش می کنم.
دوم این که اگر این آدم های حقیقی و رئیس های نفرات حقوقی این پول را از کشور خارج کرده باشند، جه کسی می تواند یقه شان را بگیرد. در کشوری که بانک هایش چنین بی حساب وکتاب وام داده اند آنهم به هزار نفر، چه کسی می تواند خروج این پول هنگفت را بگیرد؟
دولت؟ خودش بانک ها را هدایت می کند. قوه قضائیه؟ با کدام قانون؟ اگر می خواست و می توانست این کار را بکند، با چنین گزارشی باید تمام روسای بانک ها از جمله بانک مرکزی را نه تنها خلع ید می کرد که باید به اشد مجازات محکوم می کرد. آیا تا بحال چنین کاری شده است؟(1)
با توجه به اوضاع نابسامان کشور، هیچ بعید نیست آن اندک سپرده ای که خیل عظیم سپرده گذاران کوچک برای امرار معاش در بانک ها گذاشته اند، بزودی بوسیله ی همین هزار نفر وام گیرنده ی کله گنده از کشور خارج و آخرین امانت داری اسلامی را به نمایش بگذارند، و البته مال باختگان را هم انگشت بدهان.
-------------------------------
(1) آری یکبار شده است. مرتضی رفیق دوست – برادر محسن رفیق دوست رئیس سابق بنیاد مستضعفان که این روزها خط وخبری از وی نیست، اما مسلمن پشت ولایت است - مبلغ زیادی از یکی از شعبات بانک ها برداشت کرده بود، که رئیس بانک را اعدام کردند، و آقای مرتضی رفیق دوست هم زندانی شدند، اما در همان زندان مسئولیت خرید کل نیازهای زندان را پذیرفتند. وقتی هم آقای خاتمی – رئیس جمهوری – برای بازدید زندان رفته بودند، آقای مرتضی رفیق دوست در مرخصی بوده و به فرانسه برای رفع خستگی زندان رفته بودند.! این هم مجازات قوه قضائیه جمهوری اسلامی با متجاوزین به اموال مردم؛ وام دهنده به قبرستان و وام گیرنده به فرانسه فرستاده شدند
سایت کلمه نوشته است :
مسئول دفتر مهندس موسوی پس از دوهفته بازداشت اتهامش را نمی داند.
http://www.kaleme.org/1388/10/21/klm-7948
برایش نوشتم :
من پس از 8 ماه بازداشت، در زمان نخست وزیری آقای موسوی، اتهامم را نفهمیدم. معلوم می شود نه مسئولین سایت کلمه جمهوری اسلامی را می شناسند ، نه آقای مهندس موسوی و نه مسئول دفتر ایشان.
البته یادداشتم در سایت کلمه گم شد و نفهمیدم کجا رفت. مواظب یادداشت هایتان باشید.
برای آگاهی از بازداشت شدگان، در جریان تظاهرات، این سایت را ببینید :
http://hrdai.blogspot.com/2010/01/blog-post_08.html
در روزهای گذشته چند خبر باعث خوشحالی عده ای و بد بینی عده ای دیگر شدند. این خبرها شامل:
1 – پیشنهاد تدوین قانون انتخابات تازه ای از طرف مرکز پژوهش های مجلس. که می توانید کاملش را اینجا بخوانید:
http://hafezehtarikhi.blogspot.com/2009/12/blog-post_29.html
2 – گزارش هیات ویژه کهریزک که سعید مرتضوی را گناه کار اصلی معرفی می کند.
3 – گروه های ویژه ای می کوشند تا بین پیشنهادات موسوی و نظرات رهبری نقاط مشترکی بیابند. این در حالی است که دستگیری های گسترده همچنان ادامه دارد به خیال آن که مرکز تصمیم گیری های اعتراضات را شناخته و نابود کنند.
4 – گروهی از نمایندگان مجلس – سی نفر – لایحه ای را با قید دو فوریت به مجلس داده اند که اجرای زمان حکم اعدام از زمان صدور حکم تا اجرای آن حداکثر پنج روز باشد، و به این ترتیب زودتر از دست محاربین با جمهوری اسلامی و خط ولایت راحت شوند. اگر چه این طرح هنوز در مجلس تصویب نشده ، اما نشانگر تلاش های حاکمیت برای ایجاد ترس بیشتر در بین معترضین است.
و آخرینش :
5 – حسینیان نماینده مجلس در اعتراض به عمل کرد رئیس مجلس، از نمایندگی استعفا داد. ایشان از کسانی است که خواهان اعدام فوری هر معترضی است. سابقه ی ایشان در جریان قتل های زنجیره ای و دفاعش از آن مشهور است.
این خبرها، که از یکسو مردم را می ترساند، و از سوی دیگر قول امتیازهایی می دهند، یادآور ماه های آخر حکومت شاه است؛ او هم با این ترفند ها می خواست مردم را آرام کند. شاه حتی نصیری – رئیس سازمان امنتیت – را دستگیر و به زندان انداخت که بعد جمهوری اسلامی وی را بدون محاکمه اعدام کرد.
این خبرهای گوناگون، از هر نوعش، نتیجه فشار اعتراضات و افشای همه جانبه ی حاکمیت است، و بیانیه هفدهم موسوی که به موقع منتشر شد، سر در گمی و درگیری های درون حاکمیت را آشکار ساخت.
اگر تظاهرات گسترده ی مردم نبود،
اگر افشاگری های گسترده از کارهای حاکمیت نبود – با گزارش، فیلم و عکس –
اگر تظاهرات شعارهای بینادی نداشت،
اکر تظاهرات مسالمت آمیز همراه با دفاع غیر نظامی – فرار نکردن از دست چوب بدستان و خلع سلاح آنان – نبود،
اگر مردم موتور سوارها را فراری نمی دادند،
اگر عکس های آنها را منتشر نمی کردند,
اگر پایداری بازداشت شدگان نبود،
اگر همراهی همه ی گروه های سنی از پدر بزرگ و مادر بزرگ تا نوه ها و نتیجه ها نبود، حاکمیت همچنان بر خر مراد سوار بود و به پیش می تاخت.
خبرهای بالا چه برای ترساندن باشد، و چه برای شل کردن اراده مردم در مبارزه و منتظر گذاشتن آنان برای نتایج تحقیقات، فقط یک هدف اصلی را پی گیری می کند؛ کاهش انرژی مبارزاتی برای روزهای بهمن ماه. حاکمیت در پی فرصتی است تا بتواند ترفندهای تازه را به نمایش بگذارد. به این ترتیب حاکمیت به مردم یک درس را یادآوری می کند؛ اگر می خواهید به خواسته هایتان برسید:
دست از مبارزه برندارید
دست از اطلاع رسانی با خبر، فیلم و عکس برندارید
از وسایل ارتباط جمعی حداکثر استفاده را برای این منظور بکنید.
ما این درس ها را خوب یادگرفته ایم، اما کامل انجام نداده ایم. با توجه به سرعت پایین اینترنت، بویژه در شهرستان ها باید اطلاع رسانی بیشتر باشد. با فرستاده سی دی و دی وی دی فیلم های تظاهرات و نشان دادن خوی گرگ صفتی حکومت، مردم دیگر شهرها را ازواقعیات آگاه کنیم.
باید هر روز و هر لحظه – با رعایت جوانب ایمنی - وضعیت امنیتی و پلیسی شهرها را همراه با فیلم گزارش کنیم نه فقط وقتی که همه برای تظاهرات می آیند.
با اطلاع رسانی بهر راهی، مردم کشور را در جریان بگذاریم تا آنها برای روزهای بهمن ماه آماده باشند. بهمن ماه شاهد ریزش بیشتر حاکمیت خواهیم بود.
ما یک قدم به پیش ، حاکمیت چند قدم به پس
این روزها، روزهای ماندگار در تاریخ کشورمان است. روزهای به خاک سپاری یک اندیشه که آخرین توانش را برای ماندگاری بکار می برد؛ نظریه ولایت فقیه یا حکومت ولایی
گروهی انتقاد از این نظریه یا سرپیچی از آن را گناه بزرگی می دانند – نگاه کنید به سخنرانی امام جمعه مشهد در تظاهرات طرفداران رژیم در تهران- گروهی کنار گذاشتن آن را از قانون اساسی می خواهند، و گروهی شعار " مرگ بر ولایت فقیه " سر می دهند.
واضع این نظریه آیت اله خمینی است که حضور انقلابی روحانیت به رهبری وی را برای بدست گیری قدرت توجیه کرد. برای شناخت این نظریه و همچنین نظر آیت اله خمینی از کتاب " ولایت فقیه " کمک می گیرم.
" نظریه ولایت فقیه در سال 1347 توسط آیت اله خمینی در نجف مطرح شد (1 ) "
و این زمانی است که وی از ترکیه به نجف تبعید شده بود، و در آنجا زندگی می کرد. بر اساس این نظریه برای این که امور مسلمانان بر موازین شرعی حل و فصل شود، علما باید حکومت را در دست گیرند:
بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمی توان به وظیفه ی اجرای احکام الهی عمل کرد ( 2 ) "
دلیل به دست گیری قدرت توسط روحانیت، بر پایه ی چند روایت، چنین است :
" قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام(ع) کسی را برای حضانت، حکومت ، یا منصبی از مناصب تعیین کند. در این موارد معقول نیست که رسول اکرم ( ص) و امام(ع) با فقیه فرق داشته باشد.(3) "
می بینید که ایشان حکومت کردن بر مردم را مانند سرپرستی کودکان می داند و یا حضانت یعنی سرپرستی کودکان، دیوانگان و بی عقلان . وقتی ایشان یک ملت را جمع کودکان، دیوانگان و بی عقلان بداند، بسیار عادی است که فقیه را جانشین امام معصوم کند. حالا چطور شد که ایشان به جمهوری کودکان و دیوانگان تن داد، باید آن را ناشی از فشار ملت دانست و بس.
اما مجلس خبرگان قانون اساسی این دید ایشان را در مورد ملت بکار گرفت و با گذاشتن شورای نگهبان بر سر راه قانون گذاری ، تفسیر قانون اساسی ، و نظارت بر انتخابات جلو خواسته های کودکان و دیوانگان را گرفت. ( اصول 99-91 قانون اساسی) . با این وجود دیدند که بعضی از این کودکان چموش و دیوانه های عاقل تر از صد عاقل باز هم از این سوراخ ته سوزن هم رد می شوند و موجب درد سر در جایی که نامش مجلس شورای اسلامی است می شوند. عقل کل، رهبر بعدی تصمیم گرفت این سوراخ را کاملا ببندد تا هیچ کودکی و دیوانه ای هر چند هم زیرک نتواند به این مجلس راه یابد و باعث دردسری شود، پس، شورای نگهبان با نظارت کامل ولی فقیه زمان، سید علی خامنه ای، نظارات استصوابی را به تصویب رساند تا هرکس خواست رئیس جمهور شود، نماینده ی مجلس شورای اسلامی شود، وارد مجلس خبرگان رهبری شود، باید پیش از هر گامی، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تایید شود، و می دانیم که شورای نگهبان یعنی رهبری. به این ترتیب نظریه آقای خمینی بطور شفاف واقعیت یافت؛ آن کودکان و دیوانگانی به اهرم های قدرت دست یافتند که واقعن هم کودک بودند و هم دیوانه ی مورد تایید رئیس کل و جانشین امام معصوم؛ ولی فقیه .
با این همه ، بنیانگذار نظریه ی ولایت فقیه نظر دیگری هم نسبت به این نظریه دارد. آقای خمینی می نویسد:
" ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است .(4) "
در زیر نویس کتاب " ولایت فقیه " ایشان، امور اعتباری عقلایی چنین تعریف شده اند:
" امور اعتباری، در برابر امور تکوینی، اموری را گویند که به فرض و جعل و قرار دادن، ایجاد می شود و آن را به واضع و جاعل آن نسبت می دهند. چنانچه اگر واضع آن شارع باشد آن را اعتبار شرعی می نامند و اگر واضع آن مردم باشند که برای اداره امور زندگی خود وضع و جعل( قرار داد) کنند، آن را اعتبار عقلایی گویند. (5) "
این توضیح روشن چند مطلب را در خود دارد :
1 – نظریه ولایت فقیه یک فتوای شرعی نیست، بنابراین هیچ الزام شرعی برای پیروی از آن وجود ندارد. حتی مقلدین ایشان هم نباید این نظریه را به عنوان یک فتوا بشناسند. بنابراین آنها که این نظریه را چماقی ساخته اند برای سرکوب خواسته های مردم، نه تنها کارشان شرعی نیست، بلکه خلاف نظر روشن واضع این نظریه یعنی آیت اله خمینی عمل می کنند. آقای خامنه ای، و عاشقان سینه چاک ولایت خوب چشم هایشان را باز کنند. آقایان اصلاح طلب هم خوب بخوانند که شعار بر علیه ولایت فقیه، یک شعار ضد مذهبی نیست که هیج، بلکه حتا مغایر با نظر آقای خمینی هم نیست. مردم حکومت دیگری می خواهند که دین را از سیاست جدا کند نه این که دین را سرکوب کند. بنابراین شعار ضد حاکمیت ولی فقیه، شعار ساختار شکنانه نیست.
2 – بر اساس تعریف " اعتبار عقلایی " ، اگر روزی مردم برای اداره ی زندگی خود وضع و جعل ( قرارداد) دیگری بخواهند، نظر آنان دارای اعتبار عقلایی است. بنابراین مردم حق دارند به آنچه سی سال پیش اعتبار داده اند- ولایت فقیه – امروز، پس از سی سال نقد و بررسی، اعتبارشان را پس بگیرند، و بجایش روش حکومتی مناسب تری انتخاب کنند تا دین و دنیایشان را آزادانه تر و بهتر داشته باشند.
منبع: کتاب " ولایت ففیه " – امام خمینی (س) – چاپ ششم پاییز 1376 – ناشر : موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)
( 1 ) – صفحه 5
(2 ) – ص 22
(3) – ص 14
(4) – ص 41
(5 ) – ص41
برای مطالعه ی بیشتر، کتاب های زیر پیشنهاد می شوند:
تشیع و مشروطیت در ایران – عبدالهادی حائری ، انتشارات امیر کبیر ، تهران
تیغ بر جان – آرش شادان ، انتشارات باران ، سوئد
بیانیه شماره 17
چندان تفاوتی با بیانیه شماره 16 ندارد بجز این که سرخط های لازم برای کاهش اعتراضات عمومی مشخص تر شده اند. با این وجود اشاره به مسائلی شده که توضیح بیشترش از عهده ی آقای موسوی برنمی آید. مسائل شامل تفتیش زندگی خصوصی , و دروغپردازی است.
1 – خبرکشی : " . ما مردم، تفتیش سرک کشیدن به زندگی خصوصی عقاید، تجسس، بستن روزنامه ها و محدود کردن رسانه ها را مخالف دین مترقی و رهایی بخش خود و مخالف قانون اساسی برآمده از این دین می دانیم "
اگر زیر چهل ساله های یادشان نیست، اما بالای چهل ساله ها یادشان هست که اعمال بالا از روز اول برپایی جمهوری اسلامی انجام می شده است:
بچه های 10-12 ساله را تشویق می کردند که دنبال افراد بروند و گزارش دهند کجا رفتند، که را دیدند، چه گفتند، چه خوردند. این بچه ها از مساجد و کمیته های محل دستور می گرفتند. شاید بعضی از آنها اکنون جزو معترضین باشند.
کمیته چی ها بارها جلو زن و شوهرهای جوان را می گرفتند، آنها را از هم جدا می کردند و بازجویی که با هم چکاره اند.
کمیته چی ها و بسیجی ها بارها جلو زوج های جوانی را می گرفتند که یا باهم دوست خانوادگی بودند و یا اصلن خودشان دوستان خصوصی هم بودن و چه بلاها که سر آنها و خانواده شان نیاوردند
کمیته چی و بسیجی ها بارها خیابان ها را بند می آوردند تا ماشین ها را بازرسی کنند ببینند خانم هایی که در ماشین هستند بی حجابند یا نه .
بسیجی ها بارها توی کوچه ها و خیابان ها می گشتند که کجا مهمانی است. وارد آنجا شوند ، بازرسی کنند که آیا مهمانی زن و مرد است ، آیا مشروب دارند، آیا ساز و آوازی در کار است ؟ بهانه ای برای سر و کیسه کردن مردم پیدا کنند. اگر
لقمه حسابی بزرگ بود، شامل بزرگتران هم می شد.
بسیجی ها و کمیته ها بارها مردم را گروه گروه از همین مجالس خصوصی به بازداشتگاه ها بردند. جریمه شان کردند, شلاق زدند و برای مردم پاپوش ساختند تا رشوه بگیرند.
بسیجی ها و کمیته ها بارها جلو زنان تنها را در خیابان ها گرفتند که حجابت اسلامی نیست، و بعد به کمیته بردند و چه بلاها که سر زنان نیاوردند. اگر روزی آزادی گفتار و اعتراف زندگی خانواده ها را بهم نریزد زبان ها باز شوند چه ها که نخواهیم شنید.
بسیجی ها و کمیته ها مراسم جشن و سرور را با همه ی امکانات غیر شرعی در جاهای خاصی تضمین می کردند با گرفتن مبلغ متنابهی پول. باغ های عروسی در اطراف تهران را حتما می شناسید و آنها را شنیده اید.
و شما می توانید خاطرات گوناگون خود را از این تفتیش های روزمره به اشکال مختلف به این لیست اضافه کنید.
این سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم جزو ذات حکومت های ایده ئولژیک است. و از روز اول در جمهوری اسلامی وجود داشته است.
معلمان پرورشی با تشویق بچه ها در دبستان و دوره راهنمایی، با پرسش های انحرافی ، با گرم گرفتن با بچه ها از آن ها اطلاعاتی در مورد خانواده می گرفتندکه کی مشروب می خورد، کی نماز نمی خواند، کی می رقصد، کی موسیقی گوش می-
کند، کی .... و همین معلمین اطلاعات جمع آوری شده را در اختیار مقامات بالاتر قرار می داند تا بعدها به حساب کسانی را که قابل سرکیسه شدن و شانتاژ باشند، برسند.
حتی به مرجع تقلید مردم، روضه خوانی و مجالس مذهبی شان کار داشتند.
مداحان را سر و سامان دادند تا ذهن و احساس مردم را در جهتی که جمهوری اسلامی می خواست هدایت کنند، و در صورت لزوم گزارشاتی از مجالس و برخورد افراد به مقامات بدهند. کار حتی به تقلین خوانان و روضه خوان های سر قبرها هم رسیده است.
2 – دروغپردازی
با این وضع، بچه های ما چگونه رشد کردند؟ بچه هایی همچون منشور که می توانستند در آن واحد رنگ های گوناگونی را به اطراف بتابانند.
در خانواده مشروب مصرف می شد، به آنها می گفتند در مدرسه نگویی، ها!
خانواده موسیقی گوش می کرد، بچه ها نباید در مدرسه از موسیقی دلخواهشان حرف می زدند.
خانواده فیلم های ممنوعه می دید، و بچه نباید از آن چیزی می گفتند.
لباس ها در خانه و مجالس خانوادگی به گونه ای بود که نباید در باره اش در بیرون گفتگو می شد،
و ....
چرا؟ چون معلمان پرورشی و انجمن های اسلامی گوش و چشم جمهوری اسلامی در سرک کشیدن به زندگی خصوصی مردم بودند.
من بلاها و فشارهایی که بر زندگی اجتماعی وسیاسی ما آمد سخنی نمی گویم، چرا که جریان های همین 10-12 ساله ی اخیر مشتی از خروار است. اما فقط برای بزرگداشت از نهضت آزادی نام می برم که اولین قربانی سیاسی جمهوری اسلامی
است، و از دکتر سامی اولین قربانی بی بدیل جمهوری اسلامی بود که وی را در مطبش با چاقوی کشتند.
و به این ترتیب جمهوری اسلامی نسلی تربیت کرد که معنی دقیق " تقیه " را با گوشت و جانش حس می کند. این نسل چون بزرگتر شد، از دبیرستان به دانشگاه رفت، و از دانشگاه به محیط کار، کم کم بطور روشن مفهوم عضو بسیج و کمیته
بودن، مفهوم جزو انجمن اسلامی بودن، مفهوم گزارش نویسی و گزارش دادن، مفهوم شیفته ولایت بودن را به خوبی درک کرد؛ سهمیه، استخدام، درآمد های غیبی، وامکانات دیگر. و اکنون این نسل است که با تنفر از گذشته ای مربوط به چند
رویی اجباری دوران کودکی برای حفظ خانواده و خودش ، تفکر، احساس، پیکر و انرژی اصلی جنبش سبز را تشکیل داده است، و شما بسیار بجا گفته اید که :
جنبش سبز مخالف دروغ است و آنرا آفتی خانمان برانداز برای کشور می داند و از اینرو دروغ های سیاسی و امنیتی و اقتصادی و فرهنگی و امثال آنرا خطری بزرگ برای کشور می دانیم.
امیدوارم کسانی که این خاطرات را دارند، برای نسل جوان تر بگویند تا جنبش سبز به این آفت دچار نشود. زیرا بسیاری از سردمداران اصلاحات، خود از طراحان و نظریه پردازهای انواع روش های تفتیش زندگی خصوصی مردم بودند که
اینک جزو معترضین اند و هرگز تا کنون گذشته ی خود را نقد نکرده اند که هیچ، همچنان در فکر چنان جایگاهی هستند، به هوش باشیم.
نوشته بعدی در مورد ولایت فقیه بر اساس نوشته های آقای خمینی است، تا مخالفان و عاشقان ولایت یکبار هم که شده بدانند ایشان چه گفته است.