۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

اعتیاد به بینش ها ( ۱ )‌


وقتی حرف از اعتیاد می شود، اولین توجه مان به  سیگار، تریاک، هروئین، و ... می رود. اینها اعتیادهای فیزیکی و فیزیولژیکی است که قابل درمان با روش های پزشکی اند.

اعتیادهای بسیار خطرناک تری هم وجود دارند که نه تنها زندگی ما را احاطه کرده، بلکه ما را در خود فرو برده اند بطوری که ما آنها را اصلن حس نمی کنیم؛همچون ماهی که آب را حس نمی کند. روش های ترک اعتیاد پزشکی هم  در درمان این اعتیادهای بزرگ بی جوابند. 

این اعتیادها، اعتیادهای اعتقادی ( بینشی ) هستند؛ چه از سنت های اجتماعی گذشته شکل گرفته باشند و چه از اعتقادات ایده ئولژیک.

اعتقادات اعتیادی فقط با تقد و بررسی دوباره و چند باره ی آنها آمادگی تغییر گام به گام پیدا می کنند؛ آن هم نه در یک زمان مشخص بلکه در طول یک زمان نامشخص که بستگی به شرایط اجتماعی دارد.

یکی از این اعتیادها، اعتقاد به حاکمیت دینی و اسلامی است.  معتادان به این اعتقاد بر دو گونه اند: 

الف -  عده ای - از جمله بخش بزرگ روحانیت - آن را همانطور که واقعن هست قبول دارند و تا بحال هم کوشیده اند آن را اجرا کنند زیر عنوان حاکمیت ولایت مطلقه فقیه. قانون اساسی را بر همین پایه استوار کرده اند و اختیارات ولی مطلقه را هم تا آنجا که زورش رسیده افزایش داده اند. در کنار آن هم نظارت استصوابی شورای نگهبان بکار مشغول است تا از حضور افراد ناباب در بخش های قانون گذاری و اجرایی جلوگیری کند. خوشبختانه قوه قضائیه که در بست در اختیار ولایت مطلقه است از این بابت خیالشان راحت است. 

و تا بحال هم با هر ترفندی از جمله زندان ، اعدام و فراری دادن نیروهای دیگر از بین مردم توانسته اند کنترل کامل حکومت را در اختیار بگیرند و انتخابات هم برایشان یک وسیله ی بازی است تا از طریق آن سیاست های کلی نظام که توسط ولی مطلقه فقیه طراحی می شود توسط قوه مقننه  بصورت قانون و توسط قوه مجریه به اجرا در آید. جالب است که همین دوتا هم باید جوابگوی مردم باشند نه سیاست گزار اصلی که ولی مطلقه فقیه است. 

این بخش بی توجه به نتایج حاصل از چهل سال حاکمیت این چنینی، همچنان بر روش های خود پافشاری می کند. خسته نباشند!

ب - عده ای - از جمله گروهی که به روشنفکران مذهبی - شناخته شده اند با توجه به عملکرد حاکمیت موجود به نقد و بررسی آن پرداخته اند - به همین دلیل هم زندان می روند و هم پناهنده می شوند -اینان در برابر این حاکمیت، یک حاکمیت دیگری بنام های مردم سالاری، مردم سالاری دینی، دموکراسی مذهبی ، دموکراسی دینی را مطرح کرده اند. عده ای هم از آنور دیوار افتاده اند و نظریاتی مانند سکولار - دموکرات را مطرح می کنند. این نوشته  نقد ی است بر این نظرات که در دل خود دوگانگی را به همراه دارند.  

نخست به مشخصات دو مفوله اجتماعی - سیاسی توجه کنید که مبنای بررسی بینش های اعتیادی هستند:


۱ - آزادی و دموکراسی

چه کسی واژه ی  "  دموکراسی " را به " آزادی " در پندارهای ما جا انداخته است؟ نمی دانم، اما می دانم که این پنداری  درست نیست. زیرا این دو مقوله های جداگانه اند هر چند با شباهت هایی.

آزادی ترجمه ی واژه " لیبرالیسم " ، مقوله ای است بی در و پیکر که  هرکس می تواند به فراخور نیازش آن را بکار گیرد. هیچ تعریف مشخص و درستی از آن در دست نیست  تا بتوان گفت کی آزاد است، کی آزادی دیگران را نقض کرده است. زیرا آن که آزادی دیگران را نقض می کند به آزادی عمل خود می اندیشد و برمبنای منافعش می کوشد وسعت آزادی عمل خود را فراختر کند. به همین دلیل هر دیکتاتوری می تواند ادعا کند که طرفدار آزادی است و دروغ هم نگفته است. هر حکومتی می تواند مخالفان و منتقدان خود را سرکوب کند به این بهانه که اینان مخالف آزادی هستند و البته منظورش مخالف آزادی عمل خودش است و دروغ هم نگفته است. هر گروه مالی قدرتمند به بهانه دفاع از آزادی برنامه های اقتصادی خودش، به روش های گوناگون – قانونی و روابطی و غیر قانونی - برای دیگران محدودیت های اقتصادی ایجاد کند. اما؛

دموکراسی یک واژه ی تاریخی است و بر مبنای رفتار سیاسی ویژه ای قرار داد؛ پذیرش حاکمیت اکثریت و تضمین برابری حقوق اجتماعی  و سیاسی اقلیت توسط اکثریت.  چنین تضمین اجتماعی با بنیانگذاری قواعد مشخصی همراه است؛ به شکل قانون اساسی ، حقوقی و قضایی.

بر مبنای این تعریف، نظارت متقابل و اجتماعی شکل می گیرد. افراد و گروه های مستقل از حاکمیت و دولت حتا مخالفان سیستم حکومتی می توانند در این نظارت شرکت کنند. در این جا قواعد، مشخص می کند که چه کسی حقوق دیگران – توجه کنید حقوق دیگران و نه آزادی دیگران - را نقض کرده وبه خود اجازه – آزادی – داده تا پایش را از گلیم قانونی خویش بیرون بگذارد..

و ما هیچ واژه ای در فارسی نداریم که بجای دموکراسی بنشیند. اصطلاح مردم سالاری نیز مفهوم دموکراسی را در خود ندارد. زیرا مردم سالاری به معنای حاکمیت اکثریت، می تواند از اقلیت بخواهد برای حفظ منافع اکثریت، از حقوق خودش چشم بپوشد و برای رسیدن به چنین مقصودی روش های گوناگون اقناع و سرکوب را در پیش گیرد.

این نوشته به معرفی و نقد گفتمان هایی می پردازد که  آزادی، مردم سالاری ، مردم سالاری دینی، و دموکراسی دینی ، سکولار - دموکرات را آگاهانه بجای دموکراسی بکار می گیرند تا روشن شود حاصل این گفتمان ها اگر به اجرا درآیند چه می شود.

به نمونه ی  زیر توجه کنید:

۱ - آزادی. به سخنرانی آقای  محمد خاتمی در مورد آزادی در سال ۱۳۷۷ - وقتی ایشان رئیس جمهور است -  گوش کنید:


وقتی به این سخنرانی گوش می کنیم، - بی آن که منظور ایشان را بدانیم - برداشتمان دموکراسی است. و ایشان در این سخنرانی مشخص نمی کند که منظورش از آزادی چیست. ما هم که در فرهنگمان مقوله آزادی و دموکراسی درهم شده است فکر می کردیم منظورشان همان دموکراسی است!!

به یک سخنرانی دیگر از ایشان توجه کنید که در سال ۹۴ یعنی ۱۷ سال بعد انجام شده. 


هفده سال طول کشید تا روشن کند منظورش از آزادی ، دموکراسی نبوده بلکه آزادی حاکمیت مذهبی است که به آن افتخار می کند. 

چند پرسش : 

الف - ایشان در سال ۱۳۷۷ تفاوت آزادی و دموکراسی را نمی دانسته است؟ 
ب - ایشان تا سال ۱۳۷۷ با افراد و سازمان هایی که هدفشان دموکراسی بوده تماس نداشته است مانند جبهه ملی و نهضت آزادی مهندس بازرگان؟
پ - آیا ایشان فکر می کرده با انقلاب اسلامی اندیشه دموکراسی برای همیشه دفن شده است و بهمین دلیل در سال ۷۷ نگفته که ما آزادی می خواهیم نه دموکراسی؟ 

هرگونه پاسخی که ایشان داشته باشد، نمی تواند هفده سال ایجاد فهم اشتباه از  آزادی و دموکراسی را جبران کند. 

این فهم اشتباه باعث شد که ایشان قبله ی روشنفکران دموکرات هم باشد!

اما در سال ۱۳۸۸ یکباره می بیند که اندیشه دموکراسی نه تنها با انقلاب اسلامی دفن نشده، بلکه همچون ققنوس دوباره پر کشیده است بطوری که ایشان را وادار کرده که حرف دلش را بزند و بگوید ما آزادی برای مذهب اسلامی می خواهیم نه دموکراسی که ممکن است حاکمیت مذهبی را بکناری نهد،

هر چند تا کنون با همین آزادی عملکرد حاکمیت مذهب، وی ممنوعیت های بسیاری را متحمل شده است، گرچه خودش می گوید مذهب در اروپا در برابر آزادی شکست خورد، اما تا کنون سخنی از لزوم برقراری دموکراسی نگفته است، زیرا می داند در حاکمیت دموکراسی جایی برای اعتقادات سنتی نیست.  وی نمی تواند دست از اعتقاداتش برای ایجاد یک حکومت اسلامی شسته رفته بردارد. از دست دادن چنین اعتقادی به معنی تجدید نظر کردن در تمام زندگی گذشته و مطالعاتش است. و این برخلاف اعتیاد ایشان به اعتقادات اسلامی است.

ظاهرن  منظور ایشان در مورد حاکمیت مذهب با حاکمیت کنونی مذهبی متفاوت است. این تفاوت در نوشته ای از ایشان بنام « تبیین نظری مبانی اصلاحات » مطرح شده که نقدی بر آن در سال ۱۳۸۸ نوشته شده که می توانید اینجا بخوانید:

http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/search?q=%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C+%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C 

نکته ی دیگری که ایشان در سخنرانی اش  مطرح می کند، نبود شرایط برقراری دموکراسی است. 

ایشان در این سخنرانی می گوید با کدام مردم دموکراسی می خواهیم؟ 

گرچه ایشان بنا به تصمیم های حاکمیت مذهب مورد علاقه اش  در حصر است . اما شاید داستان سپنتا نیکنام در یزد را خوانده باشد و به این نتیجه برسد که دموکراسی برقرار می شود با همین مردم :

با همین مردمی مسلمانی که بی توجه به مذهب وی ، به او رای دادند و او را به نمایندگی خود به شورای شهر فرستادند. 
با همین مردمی که دینشان را در خانه هایشان دارند و مساجدشان اما برای اداره کشور به کسی رای می دهند که نماد راستی و درستی باشد. 

اما نمایندگان مذهب مورد علاقه ایشان، اعتماد مردم را نادیده گرفته و جضور نماینده مردم مسلمان یک شهر  را در انجمن شهر ممنوع کردند. زیرا در اسلام امور مسلمین نباید در اختیار غیر مسلمان باشد هر چند مسلمانان به او رای داده باشند و به او اعتماد کرده باشند!!



حضور «سیدمحمد خاتمی» در جلسه مجمع روحانیون مبارز برای بررسی موضوع «سپنتا نيكنام»/ خاتمی از حضور در جلسه قبلی این مجمع منع شده بود

https://t.me/gozaresh1395/1056

با این عکس که درکانال تلگرام اصلاح طلبان هست ، شاید آقای خاتمی درک درستی از دموکراسی بیابد و از اعتیاد بینشش به حاکمیت دینی دست بردارد و به حاکمیت دموکراسی گردن نهد.

مردم یزد به ایشان نشان دادند که از نظریه پرداز و رهبر اصلاحات جلوترند.

پس حواسمان به  آنهایی باشد که از آزادی سخن می گویند و نه دموکراسی: 

  اینان اگر نیت گمراه کردن مردم را نداشته باشند با دادن نشانی های اشتباه از مقولات اجتماعی و سیاسی، بی تعارف 
درک درستی از این مقولات ندارند و  تفاوت های آنها را نمی فهمند  و به همین علت مردم را نیز همراه خود به گمراهی می کشانند.   

۱۳۹۶ مهر ۲۵, سه‌شنبه

خدمت و خیانت روحانیت ( ۳ )‌



در افسانه های ایران

اسفندیار پسر گشتاسب قهرمان جنگهای ایران و توران است بظاهر برای پیش بردن دین بهی اما در واقع برای گرفتن باج از دیگر سرزمین ها. 

در اولین جنگ با تورانیان، اسفندیار پیروز می شود. به پاس این پیروزی ، گشتاسب بسوی زابل می رود تا دمی را خوش بگذراند و آنجا مهمان رستم است. و نیز  با این پیروزی  گشتاسب می ترسد که اسفندیار بجایش بر تخت سلطنت بنشیند و به همین دلیل هم او را زندانی می کند. 

زرتشت و نیز موبدان - جاماسب - هیچ گونه اعتراضی به گشتاسب - به زندان کردن اسفندیار - نمی کنند، زیرا اکنون که دین بهی پیروز شده است، نیازی به این قهرمان ندارند!! بود و نبودش برایشان اهمیتی ندارد!!

اما در همیشه بر روی یک پاشنه نمی چرخد!

تورانیان از نبودن گشتاسب در بلخ و زندانی شدن اسفندیار آگاه می شوند و به ایران زمین یورش آورده و بلخ را تصرف می کنند. زرتشت در عبادتگاهش کشته می شود!

آنان سپس به سوی گشتاسب می روند. گشتاسب و موبدان محاصره می شوند! کار نزدیک به شکست است که موبدموبدان - جاماسب - بیاد اسفندیار می افتد: قهرمانی فراموش شده!!

او از جانب گشتاسب به دیدار اسفندیار می رود و با پوزش خواهی بسیار از گذشته از وی دعوت می کند تا به پشتیبانی شاه بیاید! و شاه به اول قول می دهد که جانشینش خواهد شد!!

با هوشیاری اسفندیار و توانمندی فرماندهی اش تورانیان شکست می خورند و اکنون نوبت شاه است که جایش را به فرزند قهرمانش بدهد. اما یک شرط تازه پیش می اورد: 

شکست دادن رستم و آوردن او به دین بهی!! 

همه می دانند که رستم پهلوان شکست ناپذیری است که همیشه در خدمت پادشاهان بوده اما نه نوکر آنان، او یک پهلوان فرزانه است! همه می دانستند این جنگ به نابودی اسفندیار می انجامد. تنها کسی که اسفندیار را از جنگیدن با رستم منع می کند مادرش - کتایون - است! 

رهبران دین بهی سکوت می کنند چون اگر اسفندیار در این جنگ پیروز شود، زابلستان هم به زیر پرچم پادشاه و هم زیر نفوذ موبد موبدان قرار می گیرد و منافع بسیاری شامل هر دو می شود.

رستم با این که از اسفندیار پذیرایی می  کند اما دعوت او را برای پذیرفتن دین بهی و نیز آوردنش با دستهای بسته به درگاه گشتاسب و اظهار بندگی را نمی پذیرد و این مهمانی به جنگ دو سپاه می انجامد. 

در داستان های شاهنامه رستم تنها کسی است که واقعیت پادشاهی و روحانیت  را به روشنی می شناسد و به همین علت حاضر نیست زیر پرچم آنان باشد. « زواره »‌ به رستم پیشنهاد می کند برای پرهیز از این جنگ بهتر است مدتی از سیستان  رفته و پنهان شود تا آب از آسیاب بیفتد سپس بازگردد:



به بیغوله‌ای شو فرود از مهان
که کس نشنود نامت اندر جهان

کزین بد ترا تیره گردد روان
بپرهیز ازین شهریار جوان

به گنج و به رنج این روان بازخر
مبر پیش دیبای چینی تبر

سپاه ورا خلعت آرای نیز
ازو باز خر خویشتن را به چیز

چو برگردد او از لب هیرمند
تو پای اندر آور به رخش بلند

و رستم چنین پاسخ می دهد: 

اگر من گریزم ز اسفندیار
تو در سیستان کاخ و گلشن مدار



حاصل این جنگ چیزی نیست جز مرگ اسفندیار. 

اما این قهرمان دین بهی در آخرین لحظات زندگیش در می یابد که راهش اشتباه بوده  و به همین علت سرپرستی فرزندش - بهمن -  را به رستم می سپارد نه به موبد موبدان و نه به پدرش گشتاسب. 

او از رستم می خواهد که به فرزندش راه فرزانگی را بیاموزد:

کنون بهمن این نامور پور من
خردمند و بیدار دستور من

بمیرم پدروارش اندر پذیر
همه هرچ گویم ترا یادگیر

به زابلستان در ورا شاد دار
سخنهای بدگوی را یاد دار

بیاموزش آرایش کارزار
نشستنگه بزم و دشت شکار

می و رامش و زخم چوگان و کار
بزرگی و برخوردن از روزگار

و در  مورد جاماسب - رهبر روحانی یا موبد موبدان دربار گشتاسب - چنین نفرین می کند: 

چنین گفت جاماسپ گم بوده نام
که هرگز به گیتی مبیناد کام

به این ترتیب فردوسی در قالب یک شاهکار ادبی، تراژدی، قهرمانی و ملی گرایی  بخشی مهمی از واقعیت روابط شاهان و روحانیت را مطرح می کند: 

هر دو به فکر جنگ و جدال بوده اند:

اولی برای افزایش قدرت و چپاول حتا با کشتن فرزندانشان  و:
 دومی برای گسترش دینش حتا با قیمت فدا کردن نیروهای مفید جامعه! و کشتن انسان ها!
----------------------------------
نوشته ی پیشین : 

خدمت و خیانت روحانیت ( ۲ ) :

http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/2017/09/blog-post.html



۱۳۹۶ مهر ۱۶, یکشنبه

دکتر زیبا کلام مرد خود فریب ( ۲ )


بتازگی از طرف چند نماینده تبدیل نظام ریاست جمهوری به پارلمانی مطرح شده است. این طرح اولین بار توسط آقای خامنه ای در سال ۹۱ مطرح شد اما تا آلان مسکوت مانده بود. 

پرسش اول این که نظام پارلمانی چیست؟ 


نظام پارلمانی یا مجلس‌ محوری [۱] (به انگلیسی: Parliamentary system) نوعی حکمرانی مردم سالارانه است که در آن قوه مجریه مشروعیت مردم سالارانه خود را از قوه مقننه اقتباس کرده و در برابر آن پاسخگو است. 

نظام پارلمانی نوعی نظام حکومتی است که از تفکیک نسبی قوا ایجاد می‌شود. در رژیم‌های پارلمانی قوه مجریه و قوه مقننه از ابزارهایی برای تأثیرگذاری و نفوذ بر یکدیگر برخوردارند.
در نظام‌های پارلمانی رئیس کشور و رئیس قوه مجریه دو شخص متفاوت هستند.

 رئیس کشور که ممکن است رئیس‌جمهور (در نظام‌های جمهوری پارلمانی) (مثل ایرلند، آلمان، هندوستان و ایتالیا) یا پادشاه (در نظام‌های مشروطه سلطنتی) (مثل انگلیس و ژاپن) باشد، نقش مهمی ندارد و از مسئولیت مبراست.

 رئیس قوه مجریه که معمولاً نخست وزیر نامیده می‌شود به پیشنهاد رئیس کشور و انتخاب پارلمان مشخص می‌شود. اعضای هیئت وزیران در این سیستم حق پیشنهاد قانون به مجلس و شرکت در مذاکرات و مباحثات مجلس نمایندگان یا انحلال پارلمان را دارند و از سوی دیگر پارلمان نیز حق سؤال، استیضاح و دادن رأی عدم اعتماد به آنان را دارد. 

در تعداد کمی از جمهوری های پارلمانی مانند بوتسوانا، آفریقای جنوبی، سورینام و آلمان، حکمران همزمان رئیس حکومت نیز می باشد ولی توسط قوه مقننه انتخاب شده و به آن پاسخگو است.

این بر خلاف نظام جمهوری است که رئیس کشور همان رئیس حکومت بوده و مهمتر از آن قوه مجریه مشروعیت خود را از قوه مقننه نمی گیرد


نمونه های بالا با نظام پارلمانی ولایت مطلقه فقیه این تفاوت ها را دارد: 

الف - در نمونه های نظام پارلمانی بالا رئیس کشور جنبه تشریفاتی دارد و نماد ملی است و اختیاراتی هم ندارد که جوابگو باشد اما؛
 در نظام ولایت فقیه همه اختیارات به ولایت مطلقه فقیه داده شده است. اصل ۱۱۰ قانون اساسی را ببینید! و بنا بر همین قانون اساسی ایشان وظیفه ندارد که جوابگوی سیاستگذاری هایش باشد اما از همه طلبکار است که سیاست های او را درست اجرا نکرده اند 

حالا فرقی نمی کند که نامش جمهوری باشد یا پارلمانی!

در طول تمام دوره های ریاست جمهوری در جمهوری ولایی دیده ایم که ولایت مطلقه فقیه نقش مهمی در انتخاب وزرا داشته است و پنهان هم نمی کند! 

در چنین نظامی فرقی نمی کند که : 

  • نامش پارلمانی باشد یا جمهوری، فرقی نمی کند که

  • نخست وزیریش به پیشنهاد رهبر توسط مجلس انتخاب شود یا از فیلتر نظارت استصوابی بگذرد و مردم به چند نفر محدود که مورد تایید رهبری هستند بروند رای دهند.

 در چنین نظامی - جمهوری اش یا پارلمانی اش - کار رئیس قوه اجرایی در حد یک تدارک چی برای اجرای منویات رهبر است . 

از حق نباید گذشت آقای زیبا کلام سخن درستی گفته که :

«‌  ببینید اگر که الان شما دقت کنید، می‌بینید که نهاد ریاست جمهوری و شخص رییس جمهور، تنها بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است که مردم مستقیماً در آن نقش دارند و به هرحال چهار سال یک‌بار انتخابات می‌شود، هشت سال یک‌بار رییس‌جمهور عوض می‌شود. 

اما اگر پارلمانی شود، قوه‌ی مجریه عملاً زیر نظر مجلسی می‌آید که مجلس مستقلی نیست؛ یعنی با توجه به نظارت استصوابی موجود، امکان انتخاب نمایندگان مستقل وجود ندارد؛ فیلتر شورای نگهبان، اجازه نمی‌دهد که نامزدهای مستقل و دگراندیش در انتخابات شرکت کنند. 

مجلسی که ما در حال حاضر داریم، تا حدود زیادی مجلس مستقلی نیست »


 کسی نیست به ایشان بگوید بگفته خودت این مجلس که از زیر دست شورای نگهبان بیرون می آید، مجلس مستقلی نیست. یعنی ۲۹۰ نفر نماینده همه شان زیرآبشان زده شده است. 

وقتی شورای نگهبان از بین هزاران داوطلب نمایندگی مجلس آنهایی را انتخاب کرده است که حرف شنو مقامات بالا هستند چطور نمی تواند از بین چند نفر داوطلب ریاست جمهوری یک نفر را پیدا کند که :‌

الف - هم حرف شنو حاکمان اصلی جمهوری ولایی باشد نه حرف شنو مردم!

ب -  هم یکی به نعل بزند یکی به میخ تا آرای شرکت را بالا ببرد؟

این چه جور شرکت مستقیم مردم برای انتخاب رئیس قوه مجریه ای است که از فیلتر نظارت استصوابی همان شورای نگهبان گذشته است ؟ 

مگر این که باور کنیم این استاد دانشگاه همچنان بر مردم فریبی پافشاری می کند تا واقعیت حاکمیت ولایی زیر پوشش انتخاب مستقیم رئیس جمهور ولایت فقیه مخفی بماند 

حالا فایده مستقیمش برای ایشان چی هست باید خودش بگوید!!

کسی نیست بایشان بگوید شما اگر دنبال دموکراسی هستی از تخصصت استفاده کن چند حقوقدان را هم جمع کن و بررسی کن تا معلوم شود :

  • نظارت استصوابی  مخالف بند بند همین قانون اساسی است
  • ثابت کن که این اختیارات رهبری به هر کس داده شود همین می شود که هست
  • به این نوع جمهوری هیچ نمره ای از دموکراسی نمی تواند داد. 
  • اصول مختلف قانون اساسی با هم نمی خوانند و تعدادی از آنها همدیگر را نقض می کنند و به همین دلیل بسیاری از بندهای آن بی فایده بوده است.
  • توضیح بده که جمهوری وقتی است که مردم نقش اصلی را داشته باشند نه ولایت مطلقه فقیه 

استاد محترم : 

در مورد همه ی اینها ساکت است و از قسمت مردم فریب این جمهوری دفاع می کند: 

انتخاب مستقیم رئیس جمهوری که دست پخت نظارت استصوابی همان شورای نگهبانی است که بگفته این استاد «
‌مجلس غیر مستقل » را ایجاد می کند!


--------------------------------------------------

نوشته پیشین : 

زیبا کلام مرد خود فریب 

http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/2017/08/blog-post_28.html











var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();