۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

نوروزتان پیروز


مبارزه ی ملی، با چماق، شلاق، زندان ، جریمه و سر تراشیدن واپس نمی رود. مبارزه ی ملی مانند حرکت آب رودخانه است؛ هر جریان و حکومتی را که بر خلافش شنا کند ادب می کند. مبارزه ی ملی در مخوف ترین حکومت ها ی ضد ملی، به شکل زندگی روزمره است که حکومت را دچار خفقان، تزلزل و دست آخر همراه می کند. اگر هم چنین نشد، حکومت را چنان تنها می گذارد که با یک تلنگر داخلی یا خارجی درهم می ریزد. اما بعضی ها مفهوم ملت، ملیت، و زندگی مردم که پشتوانه ی رسم و رسومات یک کشور است را نمی فهمند. بعضی ها می خواهند زندگی مردم یک کشور را در درون ایده های تنگ خود جا بدهند و هر جایش هم زیادی بود، قطعش کنند. مانند همان کسی که می خواست آدم ها به اندازه ی تختش باشند. هر کسی را می دزدید روی تخت می خوابانش؛ اگر بلندتر از تخت بود، پایش را برابر با تخت می برید. اگر کوتاه تر بود، آنقدر پایش را می کشید تا برابر با تخت شود!! آن کس که مفهوم ملت و ملیت را نمی داند، بویژه اگر در مقام تصمیم گیرنده باشد، سر انجام خودش را ساقط می کند. برای نمونه این سخنان آقای خمینی را بخوانید :



" تا حالا ما گرفتار لافها و گزافهای محمدرضا خان بودیم؛ به صورت شاهنشاهی و اعلیحضرتی آریامهری! حالا ما گرفتار «ملیت» و «آزادی» و این حرفها هستیم .... شما خوب نیستید با اسلام برای اینکه اسلام است که جلوی منافع شخصی را می‏گیرد ..."

صحیفه نور – ج 5

08/11/1357

پاریس، نوفل‏لوشاتو



اما ایشان بدون آن که خودش بداند، یکی از مراسم ملی را بجا آورد و آن تبریک سال نو به مردم ایران بود که هرسال از رادیو تلویزیون پخش می شد.

و دیدیم که چقدر کوشیدند که جشن های 22 بهمن را بجای نوروز جا بیاندازند. چقدر کوشیدند جلو آتش بازی های چهارشنبه سوری را بگیرند و بابتش چه هزینه ها کردند، چه تعداد از جوان ها را گرفتند، چقدر جریمه کردند .کوشیدند که تعطیلات تحصیلی نوروز را از سیزده روز به 5 روز کاهش دهند، چقدر کوشیدند که جلو سیزده بدر مردم را به اشکال گوناگون بگیرند یا زهر مارشان کنند. چقدر کوشیدند نه تنها روسری، بلکه چادر- آن هم چادر سیاه - را به عنوان لباس ملی جا بیاندازند. اما نتیجه اش ؟

1 - کاریکاتوری از ملی گرایی

یادتان هست کسی که معترضان یک ملت را خس وخاشاک می خواند، یادتان هست کسی که این معترضان را تهدید کرد، یادتان هست که این ها معترضان را چگونه در خیابان ها کشتند، دستگیر کردند، زندان بردند، تجاوز کردند، اعدام کردندو هنوز هم از این کارها می کنند، همه ی اینها یادمان هست. اما همینان منشور کورش را از انگلیس قرض کردند تا چند مدتی مردم را با آن مشغول کنند. این یعنی فشار ملی گرایی که رژیمی را که علیه ملی گرایی بود و هست، وادار به تظاهر به ملی گرایی کند. دومینش هم این است:

علی مطهری نماینده تهران در مجلس :

" اين نماينده اصولگراي مجلس خاطرنشان كرد: به طور مثال همه مي‌دانيم كه نوروز يك انتخاب خوب از سوي ايرانيان بوده است، به اين معني كه بهترين ايام سال را از نظر اعتدال طبيعت براي گردش، تفريح و ديد و بازديد انتخاب كرده‌اند اما اگر بگوييم نوروز يكي از شعائر الهي است و سخن از منشور نوروز به ميان آوريم و از 12 رييس‌جمهور از جمله پادشاه اردن ـ كه مردمش عليه او تظاهرات مي‌كنند ـ براي برگزاري مراسمي ويژه در تخت جمشيد دعوت به عمل آوريم، مراسمي كه هزينه هنگفت آن با سادگي و تجمل‌ناپذيري نوروز در تضاد است. "



نه تنها همان آقایی که گفت " ملی چیه " وادار شد مراسم نوروز را بجا آورد و به مردم تبریک بگوید، و به این ترتیب خودش ملی گرایی را در عمل تایید کرد، بلکه امروز پیروانش برای برگزاری مراسم ویژه نوروز در تخت جمشید آماده می شوند. تا به این ترتیب به مردم بقبولانند که آنها ایرانی هستند نه مسلمانان متعصب. اینها همان هایند که تا بحال هزاران نفر جوان این کشور را به گور فرستادند و میلیون ها نفر را دربدر کردند برای دین. اماحالا مجبورند به نمادهایی آویزان شوند که یادآور ملیت ایرانی است.

مسئله ی اصلی قدرت است و در این راه هم دین دست آویز اینان است و هم ملی گرایی و نمادهای ملی.

2 - حاجی فیروز

یادآور یک جریان تاریخی از ملی گرایی ایرانی است سوای دین و مذهب . در سال های اول انقلاب اسلامی شاهد بودیم که حکومت چگونه می خواست این رسم دیرین را براندازد و حاجی فیروزها را دستگیر می کردند. اما امروز این میکروفن گزارشگر سیمای جمهوری ولایت است که ناگزیر به سراغ حاجی فیروز ها رفته است :



برای اطلاعات بیشتر در مورد تاریخچه ی حاجی فیروز اینجا را بخوانید:



3 - چهار شنبه سوری

چهار شنبه سوری در پیش است و مردم – علی رغم همه ی فشارهای اقتصادی، اجتماعی - برای برگزاری آن آماده می شوند. زمانی که ممنوع بود، هر جا آتشی بود سر وکله بسیجیان پیدا می شد تا ما را دستگیر کنند، ولی درهمان زمان بسیجیان در داخل حیاتشان آتش روشن می کردند و از رویش می پریدند، در همان زمان بسیاری به خارج شهر رفته و دور از چشم پاسداران اسلام آش بازی می کردند. خود سپاه ترقه های گوناگون می ساخت و در بازار آزاد برای چهارشنبه سوری می فروخت. پس از سی سال بگیرو ببند برای آتش بازی چهارشنبه سوری، امسال دیگر خود دستگاه حاکم در برابر این رسم ملی سر خم کرده است و اعلام نموده که :

" فرمانده انتظامي استان تهران و البرز با تاكيد بر اين مطلب كه پليس مخالف شادي مردم نيست، گفت: مردم در چهارشنبه آخرسال از موادمحترقه استاندارد استفاده كنند.

اكبرشاهي افزود: خانواده‌ها در چهارشنبه آخرسال بايد در كنار فرزندان خود باشند و از وسايل محترقه‌اي كه زير نظر وزارت دفاع توليد شده و در بازار موجود است، استفاده كنند.



و البته این سر فرود آوردن بی جهت نیست؛ شاید مردم کارهای خلاف این حکومت را فراموش کنند. شاید از فشار فزاینده اجتماعی بر علیه یک حکومت ناباب بکاهد، شاید جوان ها را بکارهای خودشان مشغول کنند تا حکومتیان به کارشان برسند، شاید...ولی واقعیت زندگی چیزهایی به ما آموخته است که به این سادگی کارهای این حکومت فراموش نمی شود. اما دستاوردهای مبارزه ی سی ساله هم فراموش نمی شود و مردم هر روز شایق تر و بیشتر مراسم ملی را برپا می دارند و حاکمیت لنگان لنگان در انتهای صف همچون یک دنباله، در پی مردم روان است .

مبارزه ی ملی یعنی آن زندگی ای که مردم برایش تلاش می کنند بویژه نسل تازه:

چقدر موسیقی زیر زمینی ، با همه ی فشارهای حکومت برای درهم شکستن آن، در دست مردم است ؟ یکی از این تلاش ها ی حکومت را برای درهم شکستن این موسیقی ببینید:



تلاش زنان برای حقوق برابر با مردان؛ زنان محجبه و غیر محجبه. فیلم مستند " ما نیمی از جمعیت ایران هستیم " را ببینید.

تلاش مردم – زن و مرد – برای پاسداشت حقوق شهروندی. دراین دو سال گذشته شاهد بودیم و یورش حاکمیت را برای درهم شکستن این تلاش ها. صدها فیلم ویدئویی در این مورد تا بحال منتشر شده است.

تلاش زنان برای تحصیلات عالی باعث شد که بیش از 53 در صد از ظرفیت دانشگاهها را پر کنند و جمهوری ولایت فقیه ناگزیر شد با سهمیه بندی جنسیتی دانشگاه ها، اصل بیستم قانون اساسی خودش را زیرپا بگذارد:

اصل ۲۰ - یکسانی زن و مرد طبق اسلام

همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند "

اکنون زنان – جدا از مشاغل دولتی سابق - به زندگی اقتصادی رو آورده اند؛ دکانداری، نانوایی، برپایی شرکت های مختلف، رانندگی و...

اعتراض زنان به تلاش واپس مانده های حکومت برای قانونی کردن چند زنی .

تلاش زنان برای آزادی حجاب و سرو صدای واپس بسیار مانده های ولایت.

این تلاش ها تا آنجا پیش رفت که مردم فریبی مانند مشایی – دست راست رئیس جمهور ولایت - برای جلب نظر بخشی بزرگی از جامعه با زنان هنرمند سینما عکس می اندازد و منتشر می کند. در این بین ولایت فقیه هم با سکوت خویش رضایتش را اعلام می کند. این یعنی پس نشستن در برابر زندگی روزمره مردم .

شرکت در مبارزه ی ملی یعنی پیوستن سیاسیون سرشناس به جشن های مردمی ؛

پریدن از روی آتش، دید و بازدید های عید، رفتن سیزده بدر

حمایت آشکار از تحصیلات بدون تقسیم بندی جنیسیتی

حمایت از آزادی موسیقی، روزنامه ، اینترنت

حمایت از خواسته های نیمی از جمعیت ایران

حمایت از گروههای قومی و عقیدتی

.....

این مبارزات هر روز گسترده تر شده و حاکمیت را بسیار نگران کرده است بطوری که به تازگی این خبر منتشر شد:

" عسگر اولادی:

آقا در آن جلسه فرمودند كه ما نمي‌پسنديم اصولگرايان بيش از يك فهرست داشته باشند و معناي اين سخن اين است كه هركس خود را در خط ولايت و اصولگرايي مي‌داند بايد بداند كه وظيفه‌اش اين است كه اصولگرايان يك ليست بدهند و يك فهرست داشته باشند. "



یعنی چماقداران ولایت فقیه هم دچار تفرقه شده اند و " آقا" یشان برای جلوگیری از ظاهر شدن این تفرقه ها و ریزش های بعدی دستور داده اند یک لیست برای انتخابات آینده داشته باشند؛ یاد حزب فراگیر رستاخیر محمدرضا شاه بخیر!



مراسم سال نو – چهار شنبه سوری، عید نوروز و سیزده بدر - را با همه غم هایمان، با امید بیشتر برای دستیابی به تلاش هایمان، هر چه بهتر بر گزار می کنیم .

در سال نو : نوروزتان پیروز باد

۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

۱۳۸۹ اسفند ۱۸, چهارشنبه

روز زن و منظره تهران



17 اسفند1389= 8 مارچ 2011 روز جهانی زن، تهران چهره ی دیگری داشت :



۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

ما نیمی از جمعیت ایران هستیم


به مناسبت روز جهانی زن : هشتم مارس ( 17 اسفند )


مشکلات و خواسته های زنان ایران


فیلم مستندی از رخشان بین اعتماد



۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

ستایشی ازحاج خانوم فاطمه کروبی


مهرانگیز کار

ایران از دوران زنان بدون مردان عبور کرده، زنان با مردان همراه شده اند. امسال در ایران، 8 مارس روز دیگری است که با روایتی تازه از زن بودن رنگین شده است. از درون بیت های آخوندی، زنی با حجاب سفت و سخت بیرون زده که با مرد خویش در چالشی بزرگ و پر خطر همراه شده است. حاج خانوم فاطمه کروبی از روز 22 خرداد1388 شانه به شانه ی همسرش زده و گاهی سازش ناپذیرتر ازاو درهای بسته ی ورود به دنیای پر تنش سیاسی را به روی خود باز کرده است. حاج خانم تابوئی را شکسته که ایران به شکستن آن سخت محتاج است. تابو این است: جایگاه زن مسلمان اندرونی است و بزرگترین جهاد برای این زن شوهر داری است.

اما تابو شکنی چندان آسان نبوده و حاج خانوم ناگهان از اندرونی وسط بیرونی نپریده و بلافاصله به طغیان بر ضد بی عدالتی کمر نبسته است. عبور حاج خانوم از دیوار اندرونی و ورودش به نزاع بزرگ سیاسی که بیرونی های به هم پیوسته ی بیت های آخوندی را متشنج ساخته، تدریجی صورت پذیرفته است. از ارادت کامل به فقیهان حاکم و اطاعت بی چون و چرا از آنها شروع می شود و به نافرمانی کامل از ولی فقیه وقت که بر ضد خواست اکثریتی از مردم موضع گرفته می انجامد. دمش گرم که تا همین جا توانسته است پیش داوری ها در باره ی این گونه زن را که از نامحرم رو می گیرد و بر نامحرم سیاسی می ستیزد، دگرگون کند. سلام بر او.

حاج خانوم فضا را تغییر داده و به هم سلیقه های خود آموخته که کسب احترام و اعتباراجتماعی آسا ن به دست نمی آید و اگر به دست آمد به زحمتش می ارزد. او با انتخاب نقش های متفاوت در دوران های متفاوت سیاسی، در نهایت به حرکت اعتراضی گسترده ای پیوسته که باور نمی کردیم او و امثال او از عهده اش بر آیند. شاید حاج خانوم در روزهای مصیبت بار اول انقلاب که جمع بزرگی از زنان ایرانی با اعلام حجاب اجباری کرامت انسانی شان جریحه دار شد به دار و دسته ی زنان موافق با این اجبار اهانت آمیز تعلق داشته و بر زنان نوع ما فخر می فروخته است. شاید او به دستجات زنان علیه زنان تعلق داشته که بر زنان نوع ما ستیزه می ورزید ه اند. شاید به زنان نوع ما به دیده ی تحقیر می نگریسته و ما را عروسک های بی بند و بار غربی می دانسته، و شایدهای بسیار دیگری که از آنها بی خبریم و می توانیم برخی را حدس بزنیم که گفتنی نیست.

از شایدها که بگذریم، یک موضوع قطعی است که به ما مربوط می شود. یعنی به زنانی که دستکم از حیث ظاهر و پوشاک با او هم سلیقه نیستیم. بی تردید ما به این زنان بها نداده ایم و بخصوص به قدرت درک و فهم مسائل اجتماعی و سیاسی آنها تردید کرده ایم و به آنها به دیده ی تحقیر نگریسته ایم و می نگریم . دشوار است باور کنیم که آنها زیر حجاب سفت و سخت برضد ظلم و بیدادی که برخاسته از حکومت خودساخته شان است قیام کرده اند. در نقطه ی مقابل این باور، شاهد بر حضور شجاعانه ی آنها در به چالش کشیدن همان حکومت شده ایم. دیگر نمی توانیم چشم بر آنها ببندیم. این آغاز فصلی از حقیقت و آشتی است که باید آن را ستایش کنیم. ایرانیان و بخصوص زنان به ورود به این فصل نیاز دارند. فصلی است که در آن از تحقیر یکدیگر به بهانه های دین و آئین و پوشاک درمی گذریم و یکدیگر را محترم می شماریم. نمی شود از حکومت انتظار داشته باشیم شرایط ورود ما را به این فصل برای ما تدارک ببیند. کاری است که از عهده ی خودمان بر می آید و شعار تغییر برای برابری را معنا می بخشد. همین که حکومت در رواداری ظلم به با حجاب و بی حجاب یکسان عمل می کند کافی است تا به یکدیگر نزدیک بشویم و کار را بر این چنین حکومت ستمگر و ریاکاری سخت کنیم.

واما حاج خانوم ! از کدام پیشینه می آید؟ چندان اطلاعات درستی نداریم. در دگرگونی ناگهانی ایران پس از انقلاب کدام مسیر را پیمود ه تا به این جا رسیده و نخستین بار نسلهای ما چگونه با نامش آشنا شده اند. این را تا حدودی می دانیم و به آن می نگریم :

جنگ ایران و عراق شروع شده بود. به هر داروخانه ای که سر می زدیم تا داروی مورد نیاز خود را خریداری کنیم، می گفتند "مشابه" آن را داریم. ژنریک آن را داریم. جنگ کلماتی را در حافظه ی تاریخی ما ثبت کرد که پاک شدنی نیست. نمی فهمیدیم مشابه و ژنریک و... مانند آن چه ربطی به موقعیت جنگی و اقتصادی دارد. در برابر داروخانه هائی که داروهای گران قیمت، اصل، مشابه و ژنریک را به نرخ پائین تری از بازار سیاه عرضه می کردند و هنوز به کار خویش ادامه می دهند، صف های طولانی دیده می شد. مردم به دارو نیاز داشتند وتامین دارو مثل مواد غذائی دشوار شده بود. جبهه های جنگ خورنده ی دارو بود. در این مجموعه مثل همه ی کشورهای گرفتار جنگ، بازارهای سیاه یکی پس از دیگری سازمان یافته شد. داروهائی را که عوامل بازار سیاه به قیمت گزاف به بیماران محتاج می فروختند، مشابه نبود، ژنریک هم نبود، .

همان علامتی را داشت که مردم به آن عادت کرده بودند. بازار سیاه از خریدار نسخه نمی خواست. دلالان بازار سیاه دارو را از جبهه یا هر جای دیگری کش رفته بودند یا به نرخ دولتی خریده بودند یا هر جور دیگری آن را تهیه کرده بودند. جنگ، رانت خواری مدیران را به شکلهای گوناگون سازمان می داد. بازار سیاه دارو یکی از این سازماندهی ها بود که تقویت شد و در زمان صلح بر جای خود باقی ماند . بازار ناصرخسرو ایجاد شد و مبتکران بازار سیاه دارو آن را تمرکز دادند روی عرضه ی داروی قاچاق به قیمت گران. می رفتیم نام داروی مورد نیاز را یواشکی به یکی از فروشندگان می دادیم و دقایقی بعد پول و دارو مثل کالای قاچاق به صورت نامتعارف مبادله می شد. کار به جائی کشید که در صورت نیاز به عمل جراحی نخ بخیه را از آنها می خریدیم. کیفیت داروها و لوازم عمل جراحی در بیمارستان ها پائین آمده بود و نخ بخیه گاهی منجر به التهاب پوست و آلرژی می شد. برخی بیمارستان ها از بیمار می خواستند لوازم خاصی را خودش تهیه کند. دریچه ی قلب را گاهی از بازار ناصرخسرو می خریدند. این شرایط غیر عادی بود. جبهه های جنگ دارو می خواست، مردم دارو می خواستند. واردات دارو و مدیریت آن آسان نبود. این مجموعه ی پیچیده را یک زن مدیریت می کرد که همه به او می گفتند "حاج خانوم".

او فاطمه کروبی بود و شوهرش مهدی کروبی رئیس بنیاد شهید. می گفتند حاج خانوم مدیریت سرش می شود و البته ما می خندیدیم. می گفتند وقت گرفتن از او آسان نیست ودر دفتر کارش شکوه و جلالی دارد و ما می خندیدیم. می گفتند در بازار داروئی ایران قدرقدرتی است و ما می خندیدیم. کسانی که می خواستند تجهیزات و لوازم پزشکی وارد کنند وبرای اخذ نظر موافق حاج خانوم تاکید داشتند بر این که نیازهای معلولین جنگ را تامین خواهند کرد، در به در دنبال حاج خانوم می گشتند. قرعه به نام من افتاد و روزی یک موکل از من خواست تا برای کمک رسانی به او از حاج خانوم وقت بگیرم تا کارش راه بیافتد. به قهقهه خندیدم و گفتم کارت خرابتر می شود و من هم دستی دستی خودم را به درد سر می اندازم و می روم سراغ عسس و می گویم "من را بگیر". بنابراین نام حاج خانوم با جنگ و داروی مشابه و ژنریک در ذهن ما ثبت شد.

به خواب هم نمی دیدیم که این بانوی قدرقدرت حکومتی که مقام و منصب و دم و دستگاه داشت و از مال دنیا بی نیاز شده بود، در روزگاری که به سالخوردگی می رسد، گونه ای از زندگی پر خطر را انتخاب کند که ما انتخاب کرده بودیم. باورکردنی نبود در این راه پر خطر پیش برود و خاری بر چشم همان حکومت بشود. تا جائی که نیروهای امنیتی حکومت خود خواسته و شاید خود ساخته اش، حریم زندگی خصوصی اورا بشکنند و در خانه ی خودش زندانی اش کنند و مجبور بشود در محاصره ی مشتی نامحرم که با تربیت و منش دینی او و حجاب سفت و سخت اش تناسبی ندارند، صبح تا شام و شام تا صبح سر کند و اجازه نداشته باشد در خانه اش غذا تهیه کند. سرداران سپاه که درزمان جنگ و در دوران صدارت حاج خانوم بر امور داروئی کشور گوش به فرمان او بودند و جان همرزمان شان در دست او بود ، اورا در خانه ی خودش حبس کردند. حاج خانوم به جای فرمانبرداری از آنها دوربین فیلمبرداری دیجیتال را راه انداخت و از همسرش پیامی ضبط کرد که در آن نشان از تسلیم نیست و اکنون روی یوتیوپ نشسته است. حاج خانوم در سالخوردگی تبدیل به یک چهره ی درخشان از تاریخ تحولات سیاسی ایران شده و نیازهای امروزی بودن را درک کرده و به اهمیت نقش تاریخی خود آگاه شده است. حاج خانوم حجاب سفت و سخت و مومنانه را حفظ کرده، سجاده اش همچنان و بی گمان در حبس هم گشوده است، اما از فقیه فرمان نمی برد. چرا؟ از آن رو که فقیه به مردم ناراضی و پرسشگر پشت کرده است.

سلام بر او... که به 8 مارس روز بین المللی زن در ایران بحرانی، معنای تازه ای بخشیده است.



________________________________________



var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();