۱۳۹۷ تیر ۹, شنبه

ویژگی بازار ایران!



به مناسبت ورود بازار به اعتراضات!


در تنگناهای امروز ایران، ظاهرا بازار هم به میدان آمده و عده ای می کوشند به حضور بازار نقش بسیار پر رنگی بدهند. در این نوشته کوتاه، ویژگی تاریخی بازار ایران با نمونه هایی آورده شده تا معلوم شود که بازار چیست و چه می خواهد!

بازار همیشه یادآور وجود سرمایه است. سرمایه ای که خرید می کند، با قیمت بیشتر می فروشد و سود می کند!

بازار ایران اگرچه کارش با سرمایه است، اما در طول تاریخ ایران هیچ وقت به نظام سرمایه داری تبدیل نشد. یعنی سرمایه اش را برای تولید بکار نبرد. فقط کارش توزیع بوده و بدست آورده سود از خرید و فروش! 

دلایلش هم چنین اند:

۱ -  چرا سرمایه در بازار ایران هیچوقت به سرمایه داری تبدیل نشد؟ اولین دلیلش  وضعیت نامساعد حاکمیت در ایران است بویژه پس از حمله اعراب به ایران.

در تمام دوران پیش از حمله اعراب  حدود ۱۲۰۰ سال فقط ۶ حکومت داشته ایم. اما: 

بعد از حمله اعراب تا کنون ۴۶ حکومت داشته ایم!!

از زمان حمله اعراب به ایران نزدیک به ۱۴۰۰ می گذرد. اگر ۱۴۰۰ بر ۴۶ تقسیم کنید، یعنی هر سی سال یک حکومت داشته ایم. تازه چه حکومت هایی!

خب در چنین سرزمینی کدام بازاری حاضر است سرمایه اش را بکار تولید بیاندازد تا در طولانی مدت از آن سود ببرد؟ اما خرید و فروش بسیار زودتر سود می دهد. این است یکی از دلایل مهمی که سرمایه تجاری ایران - بازار - هرگز وارد نظام سرمایه داری - در دوره پس از حمله اعراب -  نشد. 

۲ - استبداد. حاکمیت ایران از اول تاریخ تا زمان حاضر استبدادی بوده است. 

هر کدام می آمدند، نه تنها دست آوردهای یکی قبلی را نگه نمی داشتند، بلکه آن را غارت می کردند ، می کشتند و می سوزاندند. در نتیجه نه انباشت سرمایه مادی داشته ایم نه انباشت سرمایه معنوی . ببینید چند دانشمند مانند بوعلی یا رازی پس از صفویه داشته ایم؟‌ هیچی! هر بخواهید ملا و فقیه داشته ایم!

در چنین حکومت هایی بازار برای حفظ سرمایه اش راه های گوناگونی را انتخاب کرده است: 

الف - نزدیکی به حاکم و حکومت : به این گزارش محلی توجه کنید: 

  • جناب صاحبدیوان فراشباشی خود را به بعضی بلوکات فرستاده که سوای جنس خودشان، هر جا، هرکس جنسی انبار کرده ، انبارها را شکسته و اجناس را حمل به شیراز نمایند… » 
 وقایع اتفاقیه- به کوشش سعید سیرجانی ص ۲۴۵

بنابراین فقط سرمایه تجار نزدیک به حاکم از چنین دستوری در امان ماندند! 

امروز هم کدام سرمایه دار است که جدا از دستگاه حاکمیت توانسته باشد، سرمایه اش را حفظ کند؟‌ و امروز :

« 
سرمایه‌گذاران تمام این نگرانی‌ها را در محاسبات خود لحاظ می‌کنند. آنها حساب می‌کنند و احساس آرامش نمی‌کنند. بی‌جهت نیست که در کشورمان سرمایه‌های بزرگ تجهیز نمی‌شود، کسب‌وکارهای عظیم تشکیل نمی‌شود. بی‌دلیل نیست که علاقه به فعالیت‌های بازرگانی بیش از کسب‌وکارهای تولیدی است و بی‌خود نیست که سرمایه‌گذاران جیب‌های خود را به این سرزمین نمی‌دوزند. در جایی که سرمایه‌گذاران احساس ناامنی می‌کنند، سرمایه به زحمت می‌نشیند و سرمایه‌گذاران به‌سختی آرام می‌گیرند…


برای مثال زوال بسیاری از برندهای قدیمی مانند ارج، آزمایش، پارس الکتریک، کفش ملی و الخ بیشتر از هر عاملی متاثر از سیاست‌های نادرست سلب مالکیت در ادوار گذشته بوده است. یکی از این سیاست‌های اشتباه، قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران است که در سال ۱۳۵۸ مصوب شد و دستور به مصادره 50 شرکت بزرگ مربوط به سرمایه‌داران و همچنین ملی شدن بانک‌های کشور در آن دوران داد. این مساله موجب شد، مالکیت این برندها در اختیار مدیران حقوق‌بگیر و دولتی بیفتد که چندان برای شرکتی که مال خودشان نبود، دلسوزی نکردند و نتیجه‌اش مرگ زودرس این برندها بود. 

مساله تعرض به حقوق مالکیت امروزه نیز به شیوه‌های مختلف مانند دخالت در قیمت‌گذاری، مبارزه با فساد و طرح شعارهایی مانند پول‌های بادآورده و... در کشور ما در حال اجراست که خب نتایج این موضوع را به وضوح در فضای کسب‌وکار کشور مشاهده می‌کنیم.  »




ب - روحانیت - که یکی از دریافت کنندگان عمده ی سودهای تجاری به صورت وجوهات شرعیه، نذورات، موقوفات، تامین هزینه های مجالس سوگواری، روضه و …این هم یک نمونه محلی : 

چهار شنبه اول رمضان ۱۳۱۷ 

… دو سه روز است که پول سیاه بکلی پیدا نمی شود و خیلی بدین واسطه عرصه بر مردم تنگ است. چندی بود که شصت شاهی یک قرآن رواج بود. حال هر کس پول سیاهی دارد بیشتر اهل کسبه جمع کرده نگاه داشته اند. خیال دارند چهل شاهی یک قرآن رواج بدهند که منفعت برده باشند …
مردم اجماع کرده در مسجد وکیل پیش حاجی سید علی اکبر فال اسیری رفتند. حاجی سید علی اکبر هم به حکم خودش حکم کرد که چهل شاهی یک قرآن رواج باشد. مقصود اهل کسبه هم و آنهایی که پول سیاه جمع کرده بودند، همین  چهل شاهی بود… پول سیاه هم بسیار شده است.» 

وقایع اتفاقیه - ص ۵۹۳

به این ترتیب با یک فتواین حاج سید علی اکبر فال اسیری، برای هر قرآن ، بیست شاهی از جیب مردم شیراز به جیب تجار و صرافان رفت!!! با این فتوا، بخشی از هزینه ی لازم برای روحانیت درآمد!! 

و اکنون می بینیم که برای ریختن چنین سودهایی بجیب سرمایه داران بازار انواع و اقسام موسسات کلاهبرداری مالی تشکیل و پس اندازهای اندک مردم را با ترفندهای نو بالا می کشند.

پ - خارجی ها- 

  • عده ای که امکان داشتند، خود را به کمپانی های خارجی وابسته می کردند تا زیر پرچم آنان سرمایه و جان خود را از یورش های احتمالی حکام محلی و شاهان در امان نگه دارند : 
  • حاجی محمد مهدی تاجر دهدشتی وکیل عالیجنابان « کری یال » و « کمپنی » می باشد… »
البته فقط به خارجی ها تکیه نداده اند بلکه برای محکم کاری هم با روحانیت دست می دهند هم با حاکم . بقیه گزارش چنین است:
  • … خویشی با امام جمعه دارد.  در باغ خودش … شب از معین الشریعه پسر امام جمعه که داماد مرحوم  معزالملک است با میرزا یوسف پسر مرحوم معزالملک که داماد امام جمعه است و میرزا آقای سید مشیرالملکی که داماد  مرحوم معزالملک است  وعده می خواهد »

وقایع اتفاقیه - ص ۳۲۸

نسبت ها و روابط را نگاه کنید. می توانید نمونه های زنده اش راهم در دور و بر امروزتان بیابید!!

۳- این سرمایه داری - بازار - شرکتش در تولید - دست بالا - سلف خری است و در نتیجه هیچ گونه شرکت مستقیم  و نیز مدیریت در تولید ندارد. یک گزارش در مورد تنباکو  : 

  • باید دانست تنباکوی معتبر ایران مال فارس است…رسم حکام بر این بود که هر سال در اوایل بهار مالیات را حواله می کردند… من ( میرزا علی اصغرخان اتابک معروف به امین السلطان ) … بدعتی نهاده … دولت را محرک شدیم  دو ماه به آخر سال مانده از بابت مالیات آینده مبلغی از حکام مساعده بگیرند. حکام هم معین است که آن مبلغ را از رعیت می گیرند. ..زارع بیچاره بی پول، حاصل یک قطعه زمین را که صد تومان قیمت دارد، از سر ناچاری به تجار متمول شیرازی سلم به بیست تومان می فروشد… تجار شیرازی که این فایده و نفع کلی را می برند در تمام مملکت فارس پنجاه شصت نفرند ..»‌
سیاستگران دوره  قاجار - خان ملک ساسانی - ص ۲۱۲

این واقعیت بازار و سرمایه داری بازاری ایران  است.  به همین دلیل هیچ اقتصاددانی  ونظریه ی اقتصادی از درون این سیستم بازاری بیرون نیامده است و همه ی آنچه از نظام ها و نظریه های  اقتصاد داریم، مربوط به اقتصاد دانان و نظریه پردازان نظام سرمایه داری اروپا است. 

واقعیت اقتصاد بازاری ایران خیلی ساده است :  سود، از هر سو که  آید ، خوش آید. چه به ضرر تولید کننده داخلی باشد چه به نفع وارد کننده خارجی باشد. چه از راه قانون باشد، چه بی قانونی، چه با بند و بست باشد، چه با حساب وکتاب. اگر روزی تنباکو، قالی بود و گندم و جو. امروز جایشان به کالایی مانند تلویزیون، گوشی تلفن، اتومبیل …. داده است. 

این چه احتیاجی به نظریه پردازی دارد؟ 


در ذهنیت بازار بطور تاریخی حقوق انسانی جایش را با سود مالی عوض کرده است. بنابراین باز هم باید حواسمان باشد که به اعتصابات بازار بهایی بیش از اندازه ندهیم و مانند آقای طبرزدی  به امید بازار نباشیم. 

زیرا وقتی به شرایطی رسید که سودش تضمین شد، همه چی برایش عالی است و به دیگر مسائلی که اینجا شمرده شد:


 کاری ندارد! 


۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

جنبش مدنی برای چه ( ۳ )



نمای بیرونی امروز جنبش مدنی ایران!

جنبش های کلاسیک مدنی،  دو ویژگی دارند :

۱ - هدف روشن 

۲ - مغز رهبری 

این دو وجه در جنبش مدنی ایران وجود ندارد!! 

در جنبش مدنی ایران مشخص است که خواهان ادامه حاکمیت مذهبی و روحانیت نیستند. گاه گداری این شعارها شنیده می شود که : پشت به دشمن، رو به ایران ، و یا اصلاح طلب، اصول گرا- دیگه تمام شد ماجرا و شعارهایی که نخواستن ها را نشان می دهد. در زیر تعدادی شعارهایی که در سال گذشته در جریان تظاهرات گفته شد، با یک رده بندی ساده آمده اند:
رده بندی شعارها : 

الف - عرفی گری و نفی اسلام گرایی :

"اسلامو پله کردین، مردمو ذله کردین"، "ما آریایی هستیم عرب نمی‌پرستیم"، "مملکت آخوندی نمی‌خوایم نمی‌خوایم"، "آخوندا حیا کنید مملکتو ره کنید"، "توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه"، "حقوق ملت ما زیر عباست امروز"، "مرگ بر جمهوری آخوندی" و "فریاد هر ایرانی سلطنت آخوندی واژگون، واژگون”.

ب - عدالتگرایی و انتقادی  :

مثل "مرفهین بی درد مایه ننگ ملت" و "ملت گدایی می‌کند، آخوند (آقا) خدایی می‌کند.

چپاول گرونی، زمان سرنگونی"، "پول‌های ما کجا می‌ره عراق یمن یا سوریه"، و "یه اختلاس کم بشه مشکل ما حل می‌شه”.

  • غارت نموده مال ما این دولت دجال ما"، "به ما خیانت شده نقض امانت شده"، "هم پول ما رو بردید هم حق ما رو خوردید، سرمایه‌های مارو به دزدها سپردید". برخی شعارها نیز بیانگر مشکلات اقشار کم درآمد و متوسط هر دو است: "مرگ بر بیکاری، مرگ بر دیکتاتور”
خلق جهان بدونه ایران شده دزدخونه"، "در ایران چی آزاده، دزدی و ستم آزاد"، "پلیس برو دزد را بگیر"، "لیسانسه‌ها بیکارند آخوندا راس کارند”

"کار سه قومون چیه پاسکاری و ماسمالیه"، "دولت اعتدالی با وعده‌های خالی”

پ - نفی کلیت رژیمی :

نفی کلیت رژیم: "چه اشتباهی کردم که انقلاب کردم"، "استقلال آزادی جمهوری ایرانی"
    خواست خاتمه بخشیدن به استبداد فردی: "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "این همه لشکر آمده علیه رهبر آمده"، "خامنه ای حیا کن مملکتو رها کن"، "سید علی حیا کن مملکتو رها کن"، "سید علی ببخشید دیگه باید بلند شید
بسیجی برو گم شو" و "مرگ بر حزب الله”  
اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا”
خطاب کردن نیروی انتظامی، بسیج و سپاه با عنوان "بی شرف، بی شرف" بو
می‌جنگیم می‌میریم ایران رو پس می‌گیریم"، "نترسید نترسید ما همه با هم هستیم" "و نیروی انتظامی حمایت حمایت" 

ج - شعارهای شاه دوستانه

دسته‌ای از شعارها به ایران ماقبل جمهوری اسلامی ارجاع داشت از جمله "ای شاه ایران برگرد به ایران"، "شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد"، "رضا شاه روحت شاد"، "شاهنشاه روحت شاد"، "رضا، رضا پهلوی"، "فرزند کورشیم، کانون شورشیم"، "رضا شاه معذرت معذرت"، "ولیعهد کجایی به داد ما بیایی"، "ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره" و "ایران وطن ماست کوروش پدر ماست”.

نتیجه :

الف - ب - پ ، همه شعارهایی است که مشخص می کند این جنبش چه نمی خواهد: 

حاکمیت دین، گرانی، دزدی، نقض امانت، خامنه ای، ولایت فقیه ، جمهوری اسلامی….که بخش بزرگ شعارها هستند. 

ج - بخشی است که خواسته شعارهاست: بازگشت به گذشته و برپایی سلطنت. 

معلوم نیست که اگر حاکمیت سلطنتی jتوانسته بود نیازهای اجتماعی مردم ایران را برآورده کند، چرا انقلاب اسلامی از درون آن بالید و پیروز شد. در واقع این بخش از شعارها به دنبال جانشینی برای جمهوری اسلامی است. جانشینی که زمانش گذشته است. 

این نشان می دهد که جنبش مدنی ایران اگر چه بطور گسترده می داند چه نمی خواهد، اما هنوز به همان گستردگی نمی داند چه می خواهد. نمی داند بجای جمهوری اسلامی چه حاکمیتی را جانشین کند. طرح مشخصی از حاکمیت آینده ای که به آن امیدوار است و در جهتش می کوشد، ندارد به همین جهت تنها حاکمیتی را که درگذشته خود دارد - سلطنتی - بازخوانی می کند!!
این جنبش تا نوع حکومت آینده ای را که می خواهد، روشن نکند، به پیروزی نمی رسد. البته در بعضی شعارها جمهوری ایرانی مطرح شده است اما این نه یک شعار همه گیر که بسیار اندک بوده است. اگر می توانست به شعار اصلی مردم تبدیل شود، آن وقت می شد که در ماهیت این شعار به گفتگو نشست. 

۲ - مغز رهبری - 

معمولن جنبش های مدنی از یک رهبری برخوردارند: جمعی یا فردی! 

این نوع کلاسیک رهبری جنبش مدنی در دنیا است که می توان آن را رهبری عمودی نامید. نمونه  رهبری جمعی بارزش در ایران  جریان جبهه ملی  به رهبری زنده یاد دکتر مصدق برای ملی کردن شرکت نفت بود و نمونه فردی اش هم انقلاب اسلامی به رهبری شخص آقای خمینی و یارانش بود.

رهبری جمعی به معنای رهبری توسط یک حزب، سازمان یا جبهه است. اما این نوع رهبری در تاریخ کشور ما ریشه چندانی ندارد.                                                                                   شروع تشکیل تاریخ احزاب در ایران با شروع جنبش مشروطیت همزمان است. تاریخ مشروطیت نشان داده ، جامعه ایران که در اولین  انتخاباتش نیمی از نمایندگان از تهرانند و بسیاری از انان نیز منسوب آقایان طراز اول جنبش، احزاب در واقع اسمی از آنان بوده و نه رسمی که خودش نمونه ای دیگر از دیکتاتوری بوده است. - نمونه هایی از آن در نوشته های پیشین  جنبش مدنی آمده است.

بعد از مشروطیت هم که احزاب زیر پای دیکتاتوری پهلوی قرار داشته و نتوانسته بودند با جامعه  رابطه ای ایجاد کنند. فقط در دوران کوتاه ۱۳۲۰ - ۱۳۳۲ که قدرت دربار کم بود، احزاب خودی نشان دادند که حاصلش هم ملی شدن شرکت نفت بود. 

پس از انقلاب اسلامی هم که نیازی نیست به شرح پرداخته شود. یعنی عملا ما تجربه رهبری حزبی - جمعی - نداریم. این دلیل اولی است که چرا در جنبش مدنی ایران رهبری وجود ندارد. 

رهبری فردی- در طول تاریخ ما، حاکمیت استبداد، گرایش ما را به سوی شخصیت ها جلب کرده است. شخصیت هایی در قدرت که توانسته اند با انجام کارهای مفید، خاطره خوبی از خود بگذارند. و یا شخصیت هایی که توانسته اند به نوعی یار مردم باشند. 

در طول تمام تاریخ ما، تنها صنفی - فردی یا جمعی  -  که مورد اعتماد مردم بوده اند- به درست یا غلط - صنف روحانیت بوده است که با داستانهایش و وعده های آن جهانی اش، اعتماد مردم را همراه داشته باشد. اما این اعتماد با انقلاب اسلامی از بنیاد فرو ریخت. 

جامعه ای که صنف مورد اعتمادش را از دست داده است، 
جامعه ای - که در طول تاریخ چند هزار ساله اش - تجربه رهبری حزبی را فقط در دوران بسیار کوتاه ۵-۶ سال بین ۱۳۲۷-۱۳۳۲ تجربه کرده و بعد هم نتونسته از ثمرات آن استفاده کند ،

 حالا باید به چه چیزی ، چه کسی و چه رهبری ای اعتماد کند؟   و نیز چشم بسته نمی تواند کورکورانه اعتماد کند، چرا که در انقلاب اسلامی با اعتماد کورکورانه به روحانیت و شخص اقای خمینی  ضربه اش را خورده است.

ریزش اعتماد عمومی بزرگترین ضربه ای است که جمهوری ولایت مطلقه فقیه به جامعه ایران وارد کرده است.                                                                                                                  همچنین بزرگترین دستاوردش  - علی رغم نارضایی عمومی و وضع اسفناک اقتصادی - برای ادامه حاکمیتش می باشد. 

این هم گفته آقای جهانگیری معاون ریاست جمهوری ایران : 



احزابی که در خدمت حاکمیت ولایت مطلقه فقیه اند - از اصولگرایش تا اصلاح طلبش - مورد اعتماد مردم نیستند. هیچ روحانی ای نیز مورد اعتماد نیست. احزاب که خواستاد آزادی و دموکراسی اند نیز از دسترس مردم به دلیل سرکوب شدید بدورند  و مردم تجربه تاریخی با آنان ندارند. اینها دلیل دومی است جنبش مدنی ایران فاقد رهبری شخصی یا جمعی است. 

آیا راهی نیست؟

بهترین راه را جامعه ای ایران یافته است :

رهبری افقی!


۱۳۹۷ تیر ۱, جمعه

یک دروغ بزرگ تاریخی!




تاریخ صدر اسلام  (‌ ۱۳ ) 

توجه !‌ تکه های کوتاهی از تاریخ صدر اسلام ویژه سایت تلگرامی است، اما این یکی طولانی تر است. به همین علت در اینجا منتشر می شود. 


نامه پیامبر اسلام به خسروپرویز!

دروغ بزرگ تاریخی!

دروغ بزرگ راویان عرب که توسط تاریخ نگاران اسلامی تکرار شده!

مشهور است که پیامبر اسلام نامه ای به خسروپرویز نوشته  و بقیه داستان. این گزارش دروغ عربی چنان در تاریخ ما جا افتاده است که حتا محقق ارزشمندی زنده یاد دکتر عبدالحسین زرین کوب بی شک آن را نقل کرده است البته با تناقضی در نوشته اش که خودش متوجه نشده است.

«  یزدگرد در دومین سال سلطنت خویش در مرزهای غربی و مجاور تختگاه خودش با تهدید اعراب - تاخت و تاز سرکره ه های قبایل - در گیری پیدا کردکه این بار محرک آنها نشر آئین تازه ای به نام اسلام در بین اقوام مجاور بود. تا آن زمان بیست و پنج سالی از پیدایش اسلام در سرزمین اعراب می گذشت و تیسفون هنوز تقریبا چیزی در این باب نشنیده بود و یا جدی نگرفته بود. در واقع مقارن سال هایی که بین سقوط خسرو پرویز و جلوس یزدگرد گذشت، اسلام به عنوان یک قدرت قابل ملاحظه در حوادث عصر مطرح شده بود… این قدرت … در مدت بیست و سه سالی که پایان آن مقارن جلوس یزدگرد سوم ( ۶۳۲ ) بود بالا گرفت… شارع آن … به پادشاهان عصر - از جمله خسروپرویز را  - با ارسال نامه و پیام به متابعت آن دعوت کرده بود »

کتاب روزگاران - عبدالحسین زرین کوب - ص ۲۵۵

تناقض نوشته در این است که در ابتدای پاراگراف می گوید تا زمان روی کار آمدن یزدگرد « بیست و پنج سالی از پیدایش اسلام … می گذشت و تیسفون هنوز تقریبا چیزی در این باب نشنیده بود و یا جدی نگرفته بود » 

یعنی ایشان در این که دربار ساسانی چیزی از اسلام شنیده یا نه ، مشکوک است!!

و بعد می نویسد پیامبر اسلام به خسرو پرویز نامه نوشته بود!! 

چگونه است که نامه پیامبر به خسرو پرویز رسیده باشد، اما دربار ساسانی از اسلامی بی خبر باشد؟ 

فقط اشارتی بود از یک دروغ تاریخی که به صورت یک واقعیت در ذهن ما جا انداخته شده است. 


 به تاریخ های رویدادها توجه کنید: 

۱ - قتل خسرو پرویز : 

در روز ۲۴ فوریهٔ سال ۶۲۸ میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید… پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.[۱۲]

یعنی در تاریخ ۲۹ فوریه ۶۲۸ میلادی کشته شده است. 

با توجه به برابری تاریخ ها، آن تاریخ برابر است با: 

 هفدهم شوال سال ششم قمری . 

یادتان باشد که شوال دهمین ماه سال قمری است که در اخرین پاراگراف بکار می آید!

۲ - تاریخ نوشتن نامه پیامبر:

«‌ پس از پیمان صلح حدیبیه خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوی مشرکین مکه آسوده شد. به همین دلیل فرصت را غنیمت شمرد و با زمامداران وقت سرزمین‌های همسایه و رؤسای قبایل و رهبران مذهبی مسیحی مکاتباتی را آغاز فرمود و دین خود را به ملل زنده جهان عرضه داشت » 

http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1+%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D9%85+%D9%88+%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84+%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%B1+%D8%A8%D9%87+%D8%B3%D8%B1%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86+%D9%87%D8%A7%DB%8C+%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%88%D8%B1&SSOReturnPage=Check&Rand=0


صلح حدیبیه کی بود؟ 

سال ششم قمری در ذی الحجه. ( آخرین ماه قمری در سال ششم ) . به شماره ۸ مراجعه کنید.

« 
روايت ابن اسحاق: رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- پس از غزوه بنى- مصطلق، ماه رمضان و شوّال را در مدينه بود و در ماه ذى‌ قعده به قصد عمره بى ‌آن كه جنگى در نظر داشته باشد آهنگ مكّه كرد. »


با این برابری تاریخ ها خسروپرویز وقتی کشته شده - ۱۷ شوال سال ششم  - که پیامبر از مدینه برای رفتن به مکه هنوز بیرون نرفته بوده است!!

اگر هم  از کشته شدن خسروپرویز بی خبر بوده و - بعد از صلح حدیبیه  -  نامه نوشته، معلوم نیست آن داستان های پاره کردن نامه و غیره از کجا سرچشمه گرفته است. حتا پیامبر در این مورد دروغ گفته است. این هم شاهد تاریخی اش :

دروغ گویان تاریخی چنین نوشته اند: 

  • خسرو پرویز به حاکم یمن نوشت که دو نفر از افسرانش را برای دستگیری پیامبر روانه مدینه کند. پیامبر در دیدار با آن دو افسر، آنان را دعوت به اسلام کرد و فردای روزی که با آنها دیدار داشت به آنان فرمود:«پروردگار جهان مرا آگاه ساخت که دیشب 7 ساعت پس از غروب، خسرو پرویز به دست پسرش شیرویه کشته شده و پسرش بر تخت سلطنت نشسته است.» (شب سه شنبه دهم جمادی الاولی سال 7 هجری) »


جمادی الاول ماه پنجم سال قمری است.  باین ترتیب خدای پیامبر هفت ماه و بیست و سه روز دیرتر خبر کشته شدن خسروپرویز را به پیامبرش می دهد!! با ساعت دقیقش!!!

قبلی :




۱۳۹۷ خرداد ۲۱, دوشنبه

بارانی در شوره زار!



نگاهی به مقاله : 

« هنگامی که اصلاح طلبی به ضد خود تبدیل می شود » 

آقای بیژن عبدالکریمی در سایت تلگرامشان در متن کوتاهی در مورد این مقاله چنین می نویسد :
  • به نظرم، مقاله دوست بزرگوارم، جناب پرفسور محسن مسرت، استاد اقتصاد دانشگاه اوزنابروک آلمان، با عنوان «هنگامی که اصلاح طلبی به ضد خود تبدیل می شود»، برای فهم شرایط کنونی کشور و نشان دادن برون شدی از وضعیت ما می تواند تأمل برانگیز و راه گشا باشد.»

و سپس مقاله کامل آقای پرفسور محسن مسرت را آورده اند که در صورت تمایل می توانید اینجا بخوانید:


این مقاله شامل چهار راهنمایی است به دولت آقای حسن روحانی برای رهایی از تنگنای اقتصادی امروز. که خلاصه هر راهنمایی  در زیر آمده است:

۱ -  ابتدا طرد کلیه مشاورین اقتصادی نئولیبرال و جایگزین نمودن آنان از طریق کارشناسان طرفدار رونق و رشد اقتصاد اشتغال زای ملی…

اینکه در سال 2017 ثروت 1 درصد از جمیعت جهان بیش از ثرو ت 99 درصد بقیه بوده است، از مهمترین ارمغانهای نئولیبرالیستی است که طرفداران آن در 4 دهه اخیر در کلیه نهادهای تعین کننده اقتصادی و سیاسی جهان ریشه دوانیده اند. تقسیم درآمد در ایران هم قویاً در همین راستا جهت پیدا کرده است. با توجه به ضعف نهاد های مدنی و فقدان احزاب سیاسی در این  دهه های اخیر بد‌ترین نوع سرمایه داری مالی در ایران مسلط شده است.


۲ -   تبدیل اقتصاد وارداتی و بیکاری زا به اقتصاد ملی و اشتغال زا از طریق محدود کردن واردات به کالاهای سرمایه ای و ممنوع نمودن کالاهائیکه امکان تولید آنها  در بازار داخلی هنوز بوجود نیامده است…

دولت چین اکثر شرکتهای بین المللی صنایع خودرو سازی، دارو سازی، پترو شیمی، الکترونیک و غیره را از طریق جلوگیری از ورود کالاهای آنها به سرمایه گذاری در بازار داخلی چین تشویق و حتی مجبور کرده است . از این طریق هم اشتغال چند ده میلیونی بوجود آورده و هم محیط حفاظت شده و سالم رقابتی برای شرکتهای چینی ایجاد کرده است که خود اینها در مرحله بعدی بتوانند قدرت رقابت آزاد در بازار جهانی را کسب نمایند.

۳ - خروج پولهای سمی از سیستم بانکی همانگونه که  وزیر دولت وقت عباس آخوندی پیشنهاد کرده است و نهایتا اصلاحات در سیستم بانکی در راستای مستقل نمودن  بانک مرکزی. در هیچ کشور دمکراتیک امکان اینکه دولت بتواند بمنظور حل مشکلات بودجه ای خود به منابع بانک مرکزی دستبرد بزند وجود ندارد. تنها دولتهای دیکتاتوری به وسیله پناه میبرند و در نهایت با ایجاد تورم بحران در سیستم پولی کشور بوجود میآورند.

۴ -. افزایش قدرت خرید انبوه داخلی وظیفه بس مهم دیگری است …

 این 1 دهک ثروتمندان نیستند که  قدرت انبوه بازار داخلی را تضمین میکند. ا ینها بخشی از ثروت  بی حساب و افسانه وار خود را به کالاهای لوکس وارداتی تخصیص میدهند و بخش عمده آن را یا به سرمایه گذاری در بورس زمین و املاک بکار میبرند و یا از اقتصاد ملی خارج میکنند. 

قدرت خرید انبوه واقعی بازار داخلی را  9 دهک تهی دست جامعه  تشکیل میدهند، در صورتیکه آنها از دسمتزد و حقوق کافی برای جبران مایحتاج روزمره خود برخوردار باشند که این با واقعیت ایران وفق نمیدهد…

لذا تقسیم عادلانه درآمد ..  جزو سیاستهای باید باشد که دولت اصلاح طلب  اگر اصلاح طلبی را چیزی بجز تبلیغات پوچ و گمراه کننده نمی داند، باید الزاماً در صدر پکیج اصلاحات اقتصادی  خودقرار دهد. 

بدین منوال تغیر سیستم مالیاتی یعنی تسهیلات مالیاتی برای 9 دهک کم درآمد و افزایش تصاعدی برای 1 دهک ثروتمند اجتناب ناپذیر است.  

سخن آخر:

در این راستا دولت اصلاح طلب متحد قدرتمندی را در کنار خود دارد. مگر نه این است که رهبر جمهوری اسلامی در فروردین سال جاری  "تولید و اشتغال" را بعنوان مهمترین وظیفه دولت  تعریف کرد؟ پس بنابراین دولت می تواند از رهبری هم برای کسب مالیات از نهادهای حکومتی و تغییر سیستم مالیاتی بنفع قدرت خرید انبوه جامعه کمک بطلبد.
آقای بیژن عبدالکریمی و  نیز نویسنده مقاله مزبور چند نکته را یا توجه نکرده یا عمدن به دلیل اعتقاد به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه انها را نادیده گرفته است: 

در مورد :

۱ - چگونه دولت می تواند بازاریان را - همان باصطلاح ایشان نئو لیبرال ها  را -  از خود طرد کند؟، در حالی بنیان روحانیت در بازار است ؟ و آن که بیشترین سود را از چنین سیاستگزاری های می برد بازار است بویژه قسمتی که به روش های گوناگون زیر چتر ولایت مطلقه فقیه قرار دارند!

۲ - تبدیل اقتصاد وارداتی به اقتصاد تولیدی! 

البته اگر بازاریان و بنیادهای زیر نظر ولایت فقیه اجازه دهند. اجازه می دهند؟ 

۳ - مستقل کردن بانک مرکزی. ایشان نوشته اند :
  • در هیچ کشور دمکراتیک امکان اینکه دولت بتواند بمنظور حل مشکلات بودجه ای خود به منابع بانک مرکزی دستبرد بزند وجود ندارد. »
پس این که دولت جمهوری اسلامی به منابع بانک مرکزی می تواند دستبرد بزند، یعنی این حاکمیت دموکراتیک نیست!

و البته ایشان در ادامه می گوید :
  • تنها دولتهای دیکتاتوری به وسیله پناه میبرند و در نهایت با ایجاد تورم بحران در سیستم پولی کشور بوجود میآورند.»
یعنی همین که هست! و پیشنهادهای ایشان اینجا کارساز نیست! 

برای نمونه می توان از باز نکردن اعتبار برای سپاه پاسداران توسط دو بانک سپه ملت در سال گذشته یاد کرد که زیر فشار شورای نگهبان بانک مرکزی مجبور شد تصمیم آنان را لغو و این دو بانگ وادار به گشایش اعتبار برای قرار گاه خاتم الانبیا شدند. اینجا :



۴ - چهارمین پیشنهادشان  برای  تغییر  سیستم مالیاتی و گرفتن مالیات تصاعدی از یک دهک جمعیت که ۹۰٪ ثروت کشور را در اختیار دارند بدون توجه به این موضوع است که دولت فقط ۴۰٪ مالیات بر درآمد را دریافت می کند و ۶۰٪ بقیه جزو موسسات اقتصادی زیر نظر ولایت فقیه است که نه تنها چیزی به دولت پرداخت نمی کنند بلکه از درآمدهای نفتی  و نیز از مالیات دیگر اقشار به دولت ، سهم خواهی هم می کنند.  اما: 

سخن آخرشان که ولایت مطلقه فقیه را پشتیبان این سیاست های پیشنهادی معرفی می کند! نویسنده و آقای بیژن عبدالکریمی  توجه ندارند که :

ولایت مطلقه فقیه بزرگترین نهادهای اقتصادی کشور را در اختیار دارد و بیت ایشان همه ی آنچه را که مربوط به اقتصاد بازاری و دیکتاتوری سیاسی است هدایت می کند. به گونه ای که هیچ دولتی نمی تواند بدون آنها آب بخورد که نمونه مشخص آن را در مقاله شان در مورد دولت آقای خاتمی آورده اند. 

عجیب تر این که اگر آقای پرفسور مسرت در ایران نیستند و وضعیت حاکمیت را نمی دانند، آقای بیژن عبدالکریمی که در ایران حضور دارند. ایشان می داند که ولایت مطلقه فقیه اگر بخواهدچنین سیاست هایی را اجرا کند، 

اول می بایست از نهادهای اقتصادی و نظامی زیر نظر خودش شروع کند که هرگز نمی کند. 

دوم این که دست کم گزارش فعالیت های اقتصادی بنگاه های بیت رهبری را هر سال منتشر  و مالیاتش را به دولت بپردازد. ایشان نه تنها این کار را نکرده، آشکارا آنها را از مالیات معاف می کند که نمونه مشخص آن معافیت مالیاتی رسمی آستانقدس رضوی است. 

سوم این آقای عبدالکریمی می بینند که ولایت مطلقه  فقیه از طریق نظارت استصوابی هم دستگاه اجرای و هم دستگاه قانونگذاری را کنترل می  کند، دستگاه قضایی که رسمن در اختیار ایشان است.  پس چگونه است که ایشان یا آقای عبدالکریمی ولایت فقیه را پشتیبان اجرای چنین نظراتی معرفی می کند؟ چه خوش گفت : 

باران که درلطافت طبعش خلاف نیست 
در باغ لاله روید و در شوره زار خس


۱۳۹۷ خرداد ۱۳, یکشنبه

مبارزه مدنی برای چه؟ ( ۲ )




در « نگاهی به تاریخچه مبارزه مدنی در ایران »  اینجا: 


دیدیم که سرشت مبارزه مدنی برای برپایی مشروطیت از سرشت مبارزات مدنی پیش از آن متفاوت بود. در طول تاریخ مبارزات مدنی ما، سرشت مبارزه مدنی مشروطیت جدایی دین از حکومت بود. اما این مبارزه نه تنها به پیروزی نرسید بلکه به انقلاب اسلامی تبدیل شد!! 

تشابه جنبش مدنی امروز با مبارزه مدنی مشروطیت همان جدایی دین از حکومت است، اما با تفاوت هایی بسیار مهم: 

۱ - کنده شدن امید مردم از روحانیت و حاکمیت دین . 

اگر در انقلاب مشروطیت بخشی از روحانیت در راس آن بودند و مورد امید مردم، امروز امیدمردم از روحانیت کنده شده است. اگر هم بخش کوچکی از روحانیت و تحصیل کردگان مذهبی لنگ لنگان در پشت مردم حرکت می کنند نتیجه هراس از آینده است. 

دلیل این کنده شدن امید مردم از روحانیت، اگر چه بخشی مربوط به ناتوانی حاکمیت ولایت فقیه در حل و فصل زندگی مردم است، اما باید توجه داشته باشیم در تاریخ تمام کشورها، تا وقتی روحانیت امید مردم بوده است، نه آزادی بوده، نه دموکراسی، نه رفاه اجتماعی و نه نظارت مردم بر سیستم حاکمیت! 

زیرا سیستم فکری روحانیت، بر اساس پیروی مردم از آنان و کتابی که آنان معرفی می کنند استوار است، کتابی که دست کم -  در اسلام - هزار و چهارصد سال پیش برای مردم عربستان آن روز تدوین شده و نه حتا برای عربستان امروز، به همین دلیل می بینیم عربستان نیز  دارد از محدوده قرآن  و سنت هایش پا فراتر می گذارد.

تاریخ دیگر کشور ها نیز نشان می دهد که :

کشورهای اروپایی و آسیایی وقتی به آزادی، دموکراسی، رفاه اجتماعی و نظارت بر سیستم حکومت دست یافتند که دین را از حاکمیت معاف کردند. و البته دین موقعیت اجتماعی خودش را حفظ کرده است البته با پیروی از خواسته های مردم!!

۲ - گستردگی جنبش .

اگر جنبش مشروطیت برای جدایی دین از حکومت به دلیل فراگیر نبودن شکست خورد، اینجا ؛ 


اگر در دوران مشروطیت عده ای اندک به این موضوع توجه داشتند، و سر در راهش دادند و مورد لعن روحانیت، خوشبختانه امروز این موضوع از محدوده روشنفکران گذشته و فراگیر شده است البته بجز آنهایی که نانشان در روغن دین چرب می شود. 

 جنبش مدنی امروز که - مانند جنبش مشروطیت - جدایی دین از حکومت را می خوهد، بسیار گسترده است و به همین دلیل سرکوب کردنش غیر ممکن! حتا با روی کار آمدن یک حکومت غیر دینی اما مستبد مانند حکومت پهلوی این جنبش از پا نمی نشیند. انها که به این فکر می کنند سخت در اشتباهند. 

۳ - نبودن یک مرجع رهبری!

در انقلاب مشروطیت، در هسته اصلی انقلابیون دو روحانی مشهور بودند؛ سید محمد طباطبایی و سید عبداله بهبهانی. این هسته بود که می خواست و توانست جنبش را به پیروزی برساند. البته هر کس در این هسته هدف خود را تعقیب می کرد و نه الزاما رسیدن به مشروطیت واقعی را، که نمونه هایی از آن در نوشته پیشین آمده است. اما در جنبش کنونی چنین هسته هدایت کننده و  با حضور مستقیم روحانیت وجود ندارد. 


۴ - نبود یک هسته رهبری دو نتیجه متفاوت دارد :   

الف -  نتیجه اول : 

باعث دیر به ثمر رسیدنش است. 
         ممکن است خواسته های مردم توسط گروه های  فرصت طلب درون حاکمیت مورد استفاده قرار بگیرد تا بتوانند از حاکمیت امتیاز بگیرند. همانطور که در انقلاب مشروطیت فرمان مشروطیت توسط اصلاح طلبان درون حاکمیت نوشته شد نه توسط مشروطه خواهان جان برکف.
         ممکن است به کشورهای دیگر امکان دهد تا با پشتیبانی ظاهری از جنبش مدنی برای دستیابی به هدف هایشان بهره گیرند. نمونه ی آن را می توان در خواسته های  دوازده گانه امریکا از جمهوری اسلامی دید که فقط به دنبال منافع خودش است و هیچ گونه حرفی از دموکراسی و حقوق بشر در آن نیست . این هم فرست خواست های امریکا:



ب - نتیجه دوم :

 حاکمیت نمی داند چه کسانی را بگیرد و ببندد. از هر طرف که می رود با انبوه خواسته های مدنی روبرو می شود که در طول چهل سال گذشته نادیده گرفته است. سرکوب خواسته های مدنی هر روز نارضایتی گسترده تری ایجاد می کند و باعث اعتقاد و گرایش هر چه  بیشتر مردم به حاکمیت غیر مذهبی شده است. این خواسته های مدنی مصنوعی نیستند که توسط عده ای نقشه ای باشد، بلکه نیازهای مبرم اجتماعی است که رخ می نمایند. 

می شود به طنز گفت رهبری جنبش مدنی ایران، حاکمیت ولایت مطلقه  و روحانیت است !!!

 بیاد داشته باشیم: 

هر چه جنبش مدنی گسترده تر باشد، هوشیاری مردم به شیادها اجازه بهره برداری شخصی و گروهی  از آن را نمی دهد.
هر چه خواسته های جنبش مدنی روشنتر باشد راهنمای خوبی برای هوشیاری همه است. نمونه ی خواست روشن یک جنبش مدنی، جنبش مدنی زنان است که آرام رشد کرده و به امروز رسیده است. این داستان را می توانید اینجا گوش کنید:


و در مورد جنبش مدنی کارگران اینجا را گوش کنید :


 برآیند درک عمومی جامعه بالاتر از درک یک شخص، گروه ، سازمان و حزبی است که می خواهد بر روی امواج جنبش مدنی مردم سوار شود. 

هر چه خواست جنبش مدنی گسترده تر و روشنتر باشد، توان حاکمیت را کمترو زودتر مجبور به تسلیم می کند.

هر چه گروه های مختلف جنبش مدنی بیشتر از خواست های همدیگر پشتیبانی کنند، توان حاکمیت را بازهم کمتر و زودتر مجبور به تسلیم می کند.

از درون این همیاری هاست که جنبش مدنی گام به گام به پیش می رود.



عبدالکریم سروش و غلط اندازی های تازه اش!




بتازگی بی بی سی گفتگویی کرده است با آقای عبدالکریم سروش در مورد زندگینامه اش. این گفتمان را اینجا می توانید گوش کنید.


در مستند «عبدالکریم سروش: معرفت و مدارا» که بی‌بی‌سی فارسی تهیه کرده، زندگی فکری و اجتماعی سروش در بستر 
تحولات سیاسی ایران مورد کنکاش قرار گرفته‌است

با گوش کردن به این گفتگو، ایشان چهار نشانی غلط می دهد: 

۱ - در مورد انقلاب فرهنگی 

۲- در مورد سکولاریسم.

۳ - توارن از دست رفته

۴ - آزادی و دموکراسی  

۱ - انقلاب فرهنگی .

ایشان وظایف خودش را در انقلاب فرهنگی چنین مطرح کرده است : در دقیقه ۱۶ و ۵۸ ثانیه:

من و جناب آقای دکتر حبیبی و آقای دکتر شریعتمداری کلیه امور مربوط به دانشگاه ها و موسسات عالی آموزشی اعم از برنامه ریزی، ادغام، انحلال ، تاسیس بعضی موسسات نوین در صورت لزوم و حتی مسائل مربوط به مدیریت، فرم آموزشی و از این قبیل امور را بعهده گرفتیم »

دقیقه ۱۸ و ۲۹  ثانیه - به ما پیشنهاد کردند که شما بیایید این کارها را برای دانشگاه ها بکنید. من واقعن فکر می کردم خیلی کار خوبی دارم می کنم… دانشگاه ها هم که بستند دادند دست ما. بر خلاف آنچه که عده ای فکر می کنند که ما دانشگاه ها را بستیم، ما نبستیم. دانشگاه ها را دیگران بستند. وقتی دانشگاه ها بسته شد، مرحوم باهنر به من زنگ زد…برای بازگشایی دانشگاه ها… گفتم باشه. به این ترتیب بود که … سوار قطار شدیم.  »
*****

آقای سروش چه کسی گفته است که شما دانشگاه ها را بستید؟ همانطور که در این فیلم هم مشخص است، حزب جمهوری اسلامی به رهبری آقایان دکتر بهشتی، آقای خامنه ای ، میرحسین موسوی ، باهنر و حسن آیت دانشگاه ها را بستند. نه شما!

مسئولیت تصفیه دانشگاه ها از اساتید و دانشجویان با ستاد انقلاب فرهنگی بود که وظایفش را خودتان در بالا شرح دادید. این هم نامه اولین استادی که در دانشگاه تربیت معلم توسط ستاد انقلاب فرهنگی که شما کارگردانش بودید، تصفیه شده است . نامه آقای اسماعیل خویی :


همه مسئولیت شما مربوط به همان ستاد انقلاب فرهنگی است که بقول خودتان برای بازگشایی دانشگاه ها بود نه بستن آن ! در موقع بستن که تصفیه نکردند، فقط بستند. وقتی قرار شد باز کنند تازه کار دستچین کردن ها شروع شد که همان کار ستاد انقلاب فرهنگی شما بود و باعث تهی کردن دانشگاه ها از اساتید و دانشجویانی شدید که می توانستند سدی محکمی در برابر زیاده خواهی ایده ئولژیک امثال شما بایستند.

این اولین نشانی غلطی است که ایشان می دهد، تصفیه دانشگاه  را با بستن دانشگاه می خواهد در ذهن شنونده جا بیاندازد و بعد بگوید ما نبستیم  تا شنونده را از واقعیات تاریخی که منجر به نابودی دانشگاه ها شد، گمراه کند.

۲ - سکولاریسم  دقیقه ۳۶ و ۲۰ ثانیه

سکولاریسم دستکم دو شاخه داره. یکی سکولاریسم سیاسی و یکی سکولاریسم فلسفی … تا میگی سکولاریسم یک عده ای بی دینی به نظرشان میاد. این بی دینی همان است که من به اش میگم سکولاریسم فلسفی. یعنی دین را کنار گذاشتن ، الهیات را کنار گذاشتن گاهی حتا خود خدا را گذاشتن. 
سکولاریسم سیاسی یعنی این که حکومت به چشم یکسان به همه ی فرقه های دینی نگاه بکنه و خودش فرادینی باشد. این معنای سکولاریسم سیاسی است. شما می توانید اسمش را بگذارید سیاست فرادینی. البته یک معنای دیگری هم دارد و آن انکه روحانیون به دلیل روحانی بودن متکفل هیچ امری نشوند. این معنای سکولاریسم سیاسی است که به گمان من امری بسیار مستحسن و مبارکی است و موجب هم رشد دین می شود، هم موجب صلح و سلم در جامعه می شود…. و هم باعث می شود که یک نوع دینداری که به آن دینداری معرفت اندیش می گویم رشد بکند.

******


سکولاریسم اصلن شاخه شاخه نیست مگر در ذهن ایشان، سکولاریسم بنابر تعریف بینانگذاران آن یعنی مسائل و مشکلات این جهانی را با اندیشه های این جهانی باید حل و فصل کرد بی آن که کاری به کار دین داشته باشیم. پیشتر این بررسی 
در اینجا شده که می توانید بازش کنید و بخوانید.


آقای سروش بگوید کدام کار نیوی شان را با کمک از دستورات دینی انجام داده اند؟ مثلن یافتن شغل؟ ساختن وسایل تازه برای رفاه زندگی؟ کشف قوانین طبیعت؟ ….البته  یک استثنا وجود دارد  و آن است که ایشان از بابت حضور در انجمن حجتیه و استفاده از امکانات این انجمن، با استعداد مغلطه کاری خوبی که داشت توانست در راس ستاد انقلاب فرهنگی قرار بگیرد!  

سکولاریسم کاری به کار ایده ئولژی ها و دین و غیره ندارد. حکومت سکولار هم یعنی حکومتی که دین در راسش نباشد اما می تواند یک ایده ئولژی در راسش باشد مانند کمونیسم یا نازیسم …یک حکومت سکولار می تواند دیکتاتوری هم باشد مانند حکومت پهلوی یا  اتاتورک در ترکیه و حکومت های کمونیستی … 

۳ - توازن از دست رفته :  ما باید از تکلیف مداری بسوی حق مداری عبور کنیم… بین این دو تا باید توازنی ایجاد کنیم. این توازن از دست رفته را ما باید بازگردانیم. هیچ حکومتی رانمی شود بر جهل و بی اطلاعی بنا نهاد. وقتی که مردم آزاد باشند، راحت تر حرفشان را می زنند، لازم نیست شما جاسوسان خفیه بگمارید که از زیر زبانشان بکشند که چه در دل دارند.

********

به اینکه اصطلاحات تکلیف مداری، حق مداری و توازن چه تعریفی در ذهن ایشان دارند، کاری نداریم. با همان ذهنیتی که ایشان از این اصطلاحاتشان دارند  ممکن است آقای سروش فقط یک نمونه ، آری فقط یک نمونه در تاریخ اسلام نشان دهد که چه زمانی بین تکلیف مداری و حق مداری توازن برقرار بوده ؟ که حالا این «  توازن از دست رفته  » است ؟  


۴ -  آزادی .  می توانید آزادی بدهید، آزادی نه به منزله حق،نه به منزله یک ارزش، اقلن برای بهتر حکومت کردن. روشی برای بهتر حکومت کردن از طریق بهتر دانستن این که در دل و ذهن مردم چه می گذرد.

*********

آزادی بجای دموکراسی  - جالب است که ایشان از آزادی سخن می گوید نه از دموکراسی! آیا ایشان تفاوت بنیادی آزادی و دموکراسی را نمی داند؟  اگر نمی داند که باعث شرمندگی است و اگر می داند چرا از کاربرد مقوله دموکراسی خودداری می کند و بجایش از آزادی سخن می گوید؟ تنها حاکمیتی که می تواند منظور آقای سروش را برآورده کند- آزادی و نقد 
اندیشه- دموکراسی است. پیشنهاد می کنم یک نفر این نوشته کوتاه را  در مورد آزادی و دموکراسی برای ایشان بفرستد:


  حالا چرا ایشان هم در مورد انقلاب فرهنگی نشانی غلط می دهد هم در مورد سکولاریسم و هم در مورد  توازن بین تکلیف مداری و حق مداری و  نیز دموکراسی، باید از خودش پرسید! چه کاسه ای زیر نیم کاسه است؟



var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();