۱۳۹۸ دی ۹, دوشنبه

دیوار کر !!




لابد شنیده اید که می گویند :  «‌ به در می گوید تا دیوار بشنود »

حالا داستان اساتید دانشگاهی است که مرتب به  « در » می گویند تا دیوار بشنود اما نمی دانند که : 
دیوار کر شده است! 

نمونه بسیار خوبش جناب دکتر فاضلی است که با صمیمیت حرفش را می زند، با خواهش و التماس حرفش را می زند، با اه و ناله حرفش را می زند، با قسم آیه حرفش را می زند اما دیوار کر  نمی شنود! اما چرا دیوار کر شده است ؟ این پرسش اصلی است که هیچکدام از اساتید محترم به دنبال یک تحقیق میدانی از آن نیست!

شما را دعوت می کنم به  دو سخنرانی ایشان توجه کنید. اولی با  عنوان :

از چیز باختگی تا نفرت ، اینجا:

 فشرده اش این جملات خود ایشان است :
در این کشور همه، چیزی برای باختن دارند و این باختن از چهل پیش به این سو، مرتب افزایش یافته است: 
۱ - طبقه بالا وضعش خوب است اما اجازه سبک زندگیش را ندارد
۲ - طبقه پائین وضع اقتصادی اش را بیشتر از دست می دهد
۳ - جوانان چشم اندازی ندارند 
۴ - طبقه متوسط وضع زندگیش هر روز سقوط می کند 
۵ - تحصیل کرده عمرش را از دست می دهد. سالهای عمرش با تحصیل کردن گذرانده، اما پس از پایان تحصیل نه کار دارد و نه امکانات دیگر
۶ - اهالی کسب کار - کارخانه دار و تاجر - به دلیل ناامنی اقتصادی مانند تورم ، نرخ ارز، وضعیتی که سیاست خارجی در سطح جهانی ایجاد کرده نیز وضع بی ثباتی دارد
۷- مهاجر هم وطنش را از دست داده و داغ وطن را همیشه همراه دارد. 
۸ - این همه باختن  - اقتصادی ، روانی و اخلاقی - رو به افزایش مولد استرس دائمی است و خستگی اجتماعی بوجود آورده است.
نتیجه : 

در مرحله اول نارضایتی که معمولن در همه جای دنیا هست. حتا در سویس !
در مرحله دوم - خشم، به  قول ایشان دانشمندان وقتی به خشم می آیند، برای یافتن دلایل خشم تحقیق می کنند، ایشان کمی از تحقیقات انجام شده را که اجازه داشته، می گوید. 
مرحله سوم  نفرت ایجاد می کند. نفرت دنبال هدفی نیست  فقط به دنبال نابود کردن است. 
خب مردمی که حق اعتراض ندارند، کسی هم که نیست حرفشان را بشنود چه راهی دارند جز نفرت که وقتی به شور آید، کارش تخریب است!
و آماری مطرح می کند که مردم خواهان گفتگو هستند ( ۶۲ ٪ ) اما کسی نیست که با آنها گفتگو کند. 

راه حل : سکوت!!

نمی گوید که آیا یک حاکمیت باید با تک تک افراد معترض گفتگو کند یا با جمعشان؟ 
اگر حاکمیت باید با جمع کفتگو کند،  این جمع معترضان چه نام می توانند داشته باشند؟ حزب، سازمان، سندیگا، انجمن،  هیچک از این تشکیلات را نام نمی برد!

سخنرانی دوم : خشن ترین صورت های بی عدالتی و اعتراضات بنزین 
سخنانشان چیزی نیست بقول خودشان جز تکرار مکررات و پخش یک کتاب سفید!

فرق این سخنرانی با یکی پیشین در انگشت گذاشتن بر روی بازی مسخره ای است که سالیان دراز است حاکمیت بوسیله اصلاح طلبان به ذهن ملت فرو کرده است؛ بازی دولت ونظام!

 و بازهم صد البته درست می گوید اما مردم در کوچه و خیابان زودتر این سخن را سالهاست می گویند و بخاطرش به خاک و خون کشیده شده اند. 

اگر این سخنرانی را گوش کنید، ناکار آمدی وضعیت موجود را نه در دولت ها، بلکه در کل نظام سیاسی می داند، و صد البته درست است. اما راهکارشان چیست؟ 

نان و اب رساندن به میلیون ها حاشیه نشین. اما نمی گوید چگونه؟ 

وقتی کل نظام حاکم در طول چهل ساز هر روز ناکارآمدیش را بیشتر نشان داده، داستان نان و آب رساندن به میلیون ها حاشیه نشین بر می گردد به تغییرات اساسی در نظام سیاسی و گرنه غذای نذری روز عاشورا وضع میلیون ها ورشکسته، فقیر، بیکار، معتاد، تن فروش، دزد، قاچاقچی و جلای وطن کرده در سطوح مختلف را حل نمی کند. 

ایشان به خوبی می داند که وقتی یک نظام سیاسی به ناکارآمدی دچار می شود، باید  از بنیادش عوض شود چه با دلسوزانی از درون خودش و چه با قهر و فشار مردم. 

مشکل نظام را همه امروز می دانند: 
۱- ایده ئولژی مذهبی  که مردم را ناقص العقل، کودک و دیوانه می داند و نیازمند به یک سرپرست بنام ولی فقیه!
۲- حاکمیت ولایت مطلقه فقیه با ان اختیارات گسترده در قانون اساسی. 
۳ - در این نظام تمام انتخابات و انتصاباتش بر اساس همان دو اصل بالا است ،
نتیجه : 
تمرکز قدرت قانونی، مادی و نظامی در بخش کوچکی از کشور که هیچکس حق بازرسی از آن را ندارد و این مرکزیت نیز خودش را موظف به پاسخگویی نمی داند. زیرا بر اساس نظریه ولایت فقیه او قیم مردم است نه برگزیده مردم. 

این هسته قدرت همان چیزی است که هر روز هرکس چیزی را از دست بدهد و خشن ترین صورت های بی عدالتی نمایان تر شوند.
این را خود نظام هم بخوبی می داند. اما به این نتیجه رسیده است که :

اگر این دیگ برای من نجوشد، بگذارکله سگ در آن بجوشد. می گویید نه، اشاره تان می دهم به : 

الف - تفسیر تازه  مستضعف توسط آقای خامنه ای 
ب - سرکوب و کشتار بی دریغ آبان ماه که هنوز هم دستگیری در شهرهای مختلف کشور ادامه دارد،
همه ی اساتید جامعه شناسی دانشگاه می دانند تا این تمرکز قدرت بی جوابگو جایش را : 
به قدرت های تقسیم شده برگزیده مردم ندهد 
تا خودش را موظف به پاسخ گویی به مردم نداند 
آش همین است و کاسه همین،

نسبت جمهوری اسلامی و دموکراسی نسبت جن و بسم الله است. اما اگر زودتر تغییر قانون اساسی  بطور عام مطرح نشود،  شورش هایی از این دست گسترده تر می شوند که همه توان مادی و معنوی کشور را بباد می دهند. 

زیرا  بنا بر سخنرانی اولی ، وقتی برخورد مردم و نظام بصورت نفرت درآید، نتیجه اش همان می شود که نه تنها امثال ایشان از ان هراس دارند، که تمام مردم ایران خواهان آن نیستند، اما گسترش  « چیز باختگی » گسترش نفرت را در پی دارد که به شورش کور می انجامد. 

برای طرح تغییرات قانون اساسی در سطح عموم کشور و تبدیل آن به یک قانون همه جانبه دمرکراتیک چه کسانی صالح تر و متخصص تر از اساتید علوم اجتماعی، سیاسی و حقوقی  هستند؟ 

اگر متخصصان عالی دانشگاهی بر لزوم تغییر بنیادی در قانون اساسی  در سطح عموم پای نفشارند،
 و چگونگی تغییر ات لازم در ساختار سیاسی کشور را  با روشنی و بی هیچ  ایما و اشاره ای مطرح نکنند،
 تا همه ی مردم از آن آگاه شوند، 

نفرت رو به گسترش  محصول « چیز باختگی » باضافه تصمیم جمهوری اسلامی بر : 
اگر این دیگ برای من نجوشد، بگذار کله سگ در آن بجوشد » 

شرایطی را بوجود می آورد که همه از آن بیم دارند و آن هنگام برای طرح تغییر قانون اساسی بسیار دیر است!
چرا شیلی را از یاد برده ایم؟
https://t.me/gozaresh1395/6106



۱۳۹۸ دی ۳, سه‌شنبه

کژتابی ها و روشنایی های اعتراضات آبان ماه۱۳۹۸ ( ۳ )



ب - کژتابی های معترضان!
« چمن زنی » چیست؟

بهانه اعتراضات گرانی بنزین بود، آنهم گرانی سه برابر، ناگهانی و نیمه شبانه!
گران کردن بنزین دلیلش یک مسئله اقتصادی است که بفول خودشان کفتگیر ته دیگ خورده و برای تامین بودجه های کشور باید بنزین را گران می کردند.

« چمن زنی »!!

اما چرا ناگهانی و چرا شبانه؟ 

آیا جمهوری اسلامی از اعتراضات می ترسید؟ اگر می ترسید، این کار را نمی کرد! اما: 

می دانست که اعلام ناگهانی گرانی سه برابری بنزین، به اعتراضات ناگهانی و غیر سازمان یافته منجر می شد. در واقع به یک شورش منجر می شد. شورشی بی هدف، و با شعارهای گوناگون و  بی سامان و کور که قابل سرکوب بود. 

و حساب جمهوری اسلامی درست بود!!

اعتراض برای چه بود؟ 

 افزایش ناگهانی قیمت بنزین - یک اعتصاب اقتصادی می تواند سازمان یافته و آرام برگزار شود با کمترین زیان های وارده، 

اگر مردم حواسشان بود که فقط اعتراض به قیمت بنزین داشته باشند، می توانستند سه روز سر کار نروند، یا از وسایل عمومی مانند اتوبوس استفاده کنند و نه حتا تاکسی یا مسافربرهای شخصی که از بنزین استفاده می کنند. و دیر به محل کار برسند، حرفشان هم درست بود چون ظرفیت اتوبوس های شهری بسیارکمتر از نیاز مردم است. 

با سه روز نرفتن سر کار یا دیر رسیدن به محل کار به دلیل استفاده از اتوبوس های شهری، کاملن کشور فلج می شد و حاکمیت راهی نداشت که قیمت را تغییر دهد. 
اما : 
با یک اعتراضی شورش گونه، نه تنها کارهای حاکمیت نخوابید، بلکه نیروهای اماده به سرکوب، توانستند زیان های بسیار زیادی مادی - آتش زدن ساختمان ها - و از ان بالاتر زیان های انسانی وارد کنند. همچون یک کشور اشغالگر! 

این نوع به خیابان کشاندن نیروهای معترض و سرکوب آنان همان است که اسرائیل در مورد فلسطین ها انجام می دهد و نامش را گذاشته است » چمن زنی »! یعنی راهی برای به میدان کشاندن ناگهانی نیروهای معترض برای سرکوب هدفمند مردم!

فرق روش اسرائیل برای سرکوب فلسطینی ها با جمهوری اسلامی در این است که : 

۱ - اسرائیل مردمان خارج از مرزهای بین المللی خود را این چنین به خیابان می کشاند و می کشد اما: 
جمهوری اسلامی مردمان معترض کشور خودش را چنین به خیابان می کشاند و می کشد! 

۲ - اسرائیل پنهان نمی کند که اجازه نمی دهد مردمان خارج از حکومت خود، آن را تهدید کنند اما:
جمهوری اسلامی به مردمان خودش حق اعتراض نمی دهد و اعتراضات مسالمت آمیز انان را « خود کشانی » می نامد. 

۳ - اسرائیل برای برگزاری مراسم عزاداری کشته شدگان مانع ایجاد نمی کند اما :
جمهوری اسلامی نه تنها ظلبکار از کشته شدگان است، بلکه از برگزاری مراسم یادبود آنان نیز جلوگیری و خانواده های جان باختگان را تهدید، بازداشت و زندانی هم می کند!

با چنین روشی ظاهرن جمهوری اسلامی مدتی بیشتر می تواند سرپا بماند! اما یادش رفته که حکومت  با هر بار بکار گرفتن چنین روش هایی، ریزش از درونش بیشتر می شود. 

اگر این حکومت فکر می کند با بکارگرفتن چنین روشهایی در داخل، و دادن امتیازاتی در سطح بین المللی به کشورهای دیگر موقعیت خودش محکم می کند، بشدت در اشتباه است. 

زیرا کشورهای دیگر وقتی به یک حکومت اعتبار می دهند، که از سوی مردمش معتبر باشد نه این که بنام یک حکومت دزد، قاتل ، راهزن و فرهنگ کش مورد ارزیابی قرار گیرد. 

برای پرهیز از این کژتابی ها که به زیان های انسانی بسیار شدیدی منجر می شود، چه باید کرد؟



۱۳۹۸ آذر ۲۴, یکشنبه

روشنایی ها و کژتابی های اعتراضات آبان مان ۱۳۹۸ (‌ ۲ )



کژتابی ها!

در نوشته پیشین نکات روشن در اعتراضات آبان ماه بر شمرده شد ، اما کژتابی ها: 

الف - کژتابی های حاکمیت: 

اعلام قیمت تازه بنزین و آن هم نیمه شب و بی آگاهی دادن به مردم یک نکته را روشن کرد: 
جمهوری اسلامی از نظر اقتصادی بشدت ورشکسته است. زیرا هزینه های دولتش در داخل و هزینه های سیاست های خارجی اش بشدت افزایش یافته است. 
رژیم جمهوری اسلامی در ابتدا کوشید از مسئله قاچاق مواد مخدر نیز استفاده کند تا بتواند بخشی از هزینه هایش را تامین کند. آقای روحانی یکبار کشورهای اروپایی را تهدید کرد که اگر زودتر به کمک ایران و انجام تعهدات خودشان در برجام برای لغو تحریم نکوشند، ایران نمی تواند هزینه های مبارزه با مواد مخدر را تحمل کند:
https://www.bbc.com/persian/iran-48202605 

روی دیگر این سخن این بود که از این ببعد مواد مخدر می تواند یکی از درآمدهای جمهوری اسلامی شود. گویا این طرح نیز با شکست مواجه شده، ظاهرا رقبای بین المللی اجازه نداده اند تا جمهوری اسلامی از این بیشتر به قاچاق مواد مخدر بپردازد.

اما چرا جمهوری اسلامی آگاهی رسانی نکرد؟

۱- رژیم جمهوری اسلامی بشدت خودش را تنها می داند. زیرا اگر خودش را تنها نمی دانست، پیشتر ان را با مردم مطرح می کرد تا بتواند افکار عمومی را قانع و همراهی همگان را با خود داشته باشد. 
این موضوع می رساند که جمهوری اسلامی از موقعیت خودش در جامعه ایران بخوبی آگاه است. وقتی حکومتی تا به این شدت احساس تنهایی کند، به همان شدت هم از مردم می ترسد. 

۲ - گفته اند « از کسی بترس که از تو می ترسد ». این سخن به روشنی در اعتراضات آبان مان واقعیت خودش را نشان داد. کسی که از تو می ترسد، دست به همه کار می زند تا تو نتوانی به خواسته هایت برسی. 

در طول این چهل سال دیدیم که روحانیت تا وقتی توانست نیروی مردم را بکار گرفت تا منتقدان خودش را از میان بردارد. از وقتی هم که مردم کم کم کنار کشیدند، از نیروهای سازمان یافته اش بر علیه منتقدان و مخالفانش استفاده کرده است. و حالا که بشدت احساس تنهایی می کند، از همین نیروها بر علیه هرگونه اعتراضی از طرف مردم، شدیدترین واکنش را نشان می دهد و نشان داد.

۳ - تهمت و تئوری سازی برای انحراف مردم  : نمونه های ان:

تهمت: 
 آقای خامنه ای به وضوع اعلام کرد که سرکردگان این جنبش از طرف خاندان منحوس پهلوی و دستگاه رجوی تغذیه می شدند. و این سخن هنگامی بود که هنوز اعتراضات ادامه داشت و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی فرصتی برای بازجویی و ریشه یابی آن نداشت. در واقع این رهنمودی بود که خامنه ای به کل دستگاه امنیتی خود داد. 
چرا این دوتا: 
- می داند که با تمام وضع نابسامان کشور. بیشتر مردم خواهان نظام پادشاهی نیستند با این که در بعضی جاها شعارهایی به نفع این خاندان داده شده است. 

اگر مردم خواهان نظام پادشاهی بودند، که آن را بر نمی انداختند. جمهوری اسلامی بخوبی می داند این شعارهایی که گاهی به نفع خاندان پهلوی داده می شود، بقول آخوندها  « از حب علی نیست، از بغض معاویه است » یعنی از بس که بیشتر مردم - البته بیتشر مردم تهی دست - از جمهوری اسلامی متنفرند، از سوز دل برای مخالفت با جمهوری اسلامی، گاهی شعاری به نفع خاندان پهلوی می دهند.

 - می داند که مردم ایران خاطره خوشی از سازمان مجاهدین خلق یا به قولی فرقه منحط رجوی ندارند. مردم همکاری آنها را با رژیم عراق در حمله به ایران فراموش نمی کنند. جداشدگان از اینان داستانهایی تا حالا از درون این سازمان گفته اند که دست کمی از سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ندارند باضافه این که مردم  می دانند اینان هم مانند جمهوری اسلامی می خواهند یک حکومت ایده ئولژیک برپا کنند که همین اولینش برای هفت پشت مردم ایران کافی است. 

از این دروغ زنی چه نتیجه ای حاصل می شود: 

۱- سرکوب را توجیه می کند. ۲ - می کوشد مخالفین نظام پادشاهی و مجاهدین خلق را از معترضان دور کند. تا هم سرکوب را توجیه کرده باشد و هم همدلی با اعتراضات را از طرف اقشار روشن کاهش دهد. 

تئوری سازی: 

  به غیر از سرکوب و تهمت زدن ، از ایجاد شعارهای  انحرافی ابایی ندارد. مانند انچه در دانشگاه تهران ایجاد کرد با افراشتن  شعارهایی مانند مبارزه با نئولیبرالیسم حتا با برافراشتن پرده هایی با شعار زنده باد سوسیالیسم در دانشگاه  توسط رژیمی که هزاران نفر پویندگان سابق این ایده را اعدام کرده است ، مسخره نیست بلکه می خواهد  : 

تنهایی خودش را زیر این شعارها پنهان کند 

و هم دانشجویان را قانع کند تا وقتی سرمایه داری در جهان حاکم است ما هستیم  و مبارزه با رژیم های خود کامه  بی فایده است . پس اول سرمایه داری جهانی باید نابود شود تا ما نباشیم. 
با این شعارها و حرف های بظاهر درست می کوشد  ماندگاری خودش را به نابودی سرمایه داری جهانی پیوند دهد. این نوع تفکر همگونه است  با ادعاهای  ظهور امام زمان در شیعه، ظهور سوشیانت های زرتشت و  ظهور دوباره عیسا مسیح برای برقراری عدالت!! 

 با این نوع ترفندها می کوشد جهت گیری جونان دانشگاهی - و حتا بعضی اساتید - را به از بین رفتن سرمایه داری جهان توجه داده و  نیروهای جوان را به یک مبارزه انحرافی بکشاند. با این گونه القائات  از رشد تفکر دموکراسی و تلاش برای برقراری دموکراسی جلوگیری کرده و به  عمر خود می افزاید.

نیز به گروه هایی از طبقات مرفه که شاید از دموکراسی حمایت می کنند بفهماند اگر با خواسته های مردم همراه شوید، آینده تان چیست!

۴ - بکارگیری « چمن زنی » اسرائیلی برای سرکوب. که در بخش « کژتابی های معترضان » به آن می رسیم.

حکومتی که تا به این حد تنهاست و به هر تخته پاره ای متوسل می شود تا از غرق شدن نجات پیدا کند، ابایی ندارد که در انتخابات چنین بگوید:

امام جمعه مشهد گفت: بسیجیان در هر بخش که هستند با کمال قدرت وارد شوند و میدان انتخابات را تصرف کنند و از ورود عناصر دارای زاویه با رهبری و ارزش‌های نظام به مجلس شورای اسلامی جلوگیری نمایند.

سعيدي امام جمعه قم: 
 از شورای نگهبان درخواست می شود با قاطعیت از ورود افراد با انگیزه‌‌های ناسالم جلوگیری کند.
https://t.me/sahamnewsorg/33991

البته این کار را که تا کنون کرده اند، اما همان انتقادهای سطحی  چند نماینده دست چین شده را هم بر نمی تابند، از حالا شفافتر می گویند، چون از ورود هرگونه آدمی که اندکی فکر داشته باشد یا تحت فشار رای دهندگانشان چند کلمه انتقادی بر زبان برانند، بشدت می ترسند. 
به این ترتیب هر روز که می گذرد، حکومت جمهوری اسلامی واقعیت خودش را روشن تر می کند.  هم از نظر اقتصادی که فقط در خدمت گروه هایی است که بی چون  چرا در خدمتش هستند و هم همه امکاناتش را برای ماندگاری بکار می گیرد. و از ادعاهای مردم فریب طرفداری از طبقات فرودست و اسلام ناب محمدی و این حرف ها دست می کشد. 

آیا به  حکومتی که به این شدت از مردمش می ترسد و  در نتیجه تنهاست ، می توان گفت که : 
هر موضوع را باید اول با مردم در میان گذاشت تا کم کم افکار عمومی قانع شوند؟ 

داستان اعلام قیمت بنزین پاسخ روشن به این پرسش است!

آیا از چنین حکومتی می توان انتظار داشت که به تغییرات ساختاری دست بزند مانند تغییر در مفاد قانون اساسی؟ 
تاکید بر ولایت مطلقه فقیه، تاکید بر اسلامی بودن حاکمیت ، تاکید بر اختیارات فوق خدایی رهبری، تاکید بر نظارت استصوابی پاسخ این پرسش است.

آیا از چنین حکومتی می توان انتظار داشت که دلسوزی های اساتید دانشگاهی را بفهمد؟ 
آیا اساتید دانشگاهی سیاست های دانشگاهی این نظام را که با آن روزانه سر و کار دارند،  درنیافته اند؟    
                          
آیا از چنین حکومتی می توان انتظار داشت که هشدارهای لازم را در مورد لشگر گرسنگان اینده به دیده عاقلانه ای نگاه کند و راه اندیشمندانه ای با تغییرات بنیادی در ساختارهایش بجوید؟ این هم آرزهای یک اقتصاد دان:
و نیز : 
معنی مستضعفانی که شخص خامنه ای کرد، پاسخ روشن نیز به این پرسش است.

آنها که می خواهند با چنین نصیحت هایی بقول خودشان بین ملت و حکومت آشتی برقرار کنند، یادشان رفته که ملت از اول با این حکومت نه تنها اشتی داشت، بلکه جان فدایش هم بود اما این حکومت و ایده جمهوری اسلامی بود گه : 

این جامعه را چنین به فلاکت کشاند، 
چنین عزادار کرد، 
و خودش را در پوسته زراندوزی و  ایده ئولژی نابخرادانه اش را گرفتار کرده و:

اکنون هم بشدت هم احساس تنهایی می کند و هم احساس ترس. چنین موجودی اصلن  نصیحت فهم نیست! چه برسد که نصیحت بردار باشد!



۱۳۹۸ آذر ۱۴, پنجشنبه

روشنایی و کژتابی های اعتراضات آبان ماه ۱۳۹۸



الف - روشنایی ها

حالا دیگر شور و التهاب روزهای آبان ماه فروکش کرده، گروهی به عزاداری مشغولند، خانواده هایی دنبال یافتن عزیزانشانند، گروهی دیگر در فکر وثیقه برای رهایی دستگیر شدگانند و حکومت همچنان به دنبال دستگیر کردن کسانی است که عکسشان توسط دوربین ها برداشته شده است. 
در این اعتراضات چهار نکته بسیار مهم وجود داشت: 

۱- در هیچ شهری معترضان هیچگونه شعار مذهبی یا حتا شبه مذهبی مانند یاحسین - میرحسین ندادند! 
این یعنی قطع کامل امید از هرگونه شخص یا سازمان، گروه و حزب مذهبی. این روشن ترین و بهترین نمود این اعتراضات بود. یعنی مردم ایران از آیت الله ها، کل روحانیت و همه کسانی ک سنگ مذهب را به سینه می زدند گذر کردند!
با این  وجود نوکران رژیم اسلامی و احزاب مذهبی  با لباس منتقدان  نظام جمهوری اسلامی نبود « شعار مذهبی » را در اعتراضات مردم یا نفهمیدند یا خود را به نفهمیدن زدند و هنوز مجالس سوگواری صدها کشته برجاست، اعلام کرده اند که برای انتخابات ثبت نام می کنیم. اینجا:
و شخص کروبی نیز چنین گفت، هر چند میرحسین موسوی هنوز رای به شرکت در انتخابات نداده است و آن را گویا منوط کرده است تا انتخابات سال ۸۸ باطل اعلام شود! از خاتمی که بهتراست بگذریم!

۲ - نکته روشن دوم این اعتراضات شرکت گسترده خانم ها در آن بود. و این موضوع عجیب نیست. زیرا حرکت اجتماعی خانم ها برای کسب حقوق برابر  قانونی با مردان اگرچه از روز اول سال ۵۷ شروع شد، اما با داستان دختران خیابان انقلاب دوباره به سطح عمومی جامعه رسید و اکنون می رود که زنان - به عنوان نیمی از جمعیت ایران - نقش مهم بدون چون و چرای خود را در ظهور دموکراسی ثابت کنند.

۳ - نکته سوم روشن این حرکت شرکت توده های تهیدست بود. این تهیدستان صد هزار و یک میلیون نیستند، بیش از ۶۰ میلیون نفرند که برابر با آمار رسمی یارانه بگیرند! چنین شرکت گسترده و معترضی باعث شد که ماهیت جمهوری اسلامی از شعار « حاکمیت مستضعفان » روشن شود. شعاری بر پایه این ایه داده می شد: 
آیه 5 سوره «قصص»:
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»
اراده و مشیت ما بر این قرار گرفته است که بر مستضعفین در زمین منت نهیم و آنها را مشمول مواهب خود نمائیم و آنها را پیشوایان و وارثین روى زمین قرار دهیم.

اگر چه وضعیت اقتصادی به همه نشان داده است که جمهوری اسلامی در خدمت چه کسانی است، اما از نظر تئوریک نیز باعث شد که شخص خامنه ای مفهوم « حاکمیت مستضعفین » را دوباره با واقعیت بشدت طبقاتی جامعه ایران تفسیر کند. تفسیر اول او منظور از مستضعفان ، مردمان تهیدست بوده که مردم ایران چهل سال با چنین آرزویی به آن دلخوش کرده بودند. اینجا:

اما شرکت گسترده اقشار تهیدست در آبان ماه باعث شد که خامنه ای چنین تفسیر کند:
  • مستضعف » اقشار تهیدست نیستند، بلکه پیشوایان دینی اند که باید بر جهان حکومت کنند. و به بسیجیان گفت اسم شما « نیروی مقاومت بسیج مستضعفان » است. یعنی شما جان نثاران پیشوایان دینی هستید که صاحب دنیا شوند :

و به این ترتیب به بسیجیان فهماند که وظیفه شان چیست و وظایف آنها را برای سرکوب اعتراض های آینده چنین شرح داد:

 رهنمودهایش به بسیجیان آنقدر روشن است و مردم ایران در سال های گذشته آنقدر تجربه کرده اند که نیازی به توضیح ندارد. 

۴ - نکته چهارم  روشن این که حکومت جمهوری اسلامی وحشی گری خودش را در کشتار مردم از زمین وهوا بی هیچ پروایی نشان داد. چرایی اش را می گذاریم برای بعد.



۱۳۹۸ آذر ۱۱, دوشنبه

بازخوانی اندیشه های سیاسی ( ۵ )‌



معنای سوم سکولاریسم !

معنای دوم سکولاریسم اینجا:

« اما معنای سومی از سکولاريزاسيون وجود دارد که از آن با عنوان «قضيه ی سکولاريزاسيون» نام می‌برند که عبارت است از انتقال نمودارها، مضمون‌ها و بازنمايی‌ها از حوزه‌ی دينی و الهيات به حوزه‌ی غير دينی.(۱۱)»

« در اين جا بايد تصريح کنيم که اصطلاح سکولاريزاسيون و مناسباتش با مسيحيت، مساله‌ای نيست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. در حقيقت، بغرنج «سکولاريزاسيون» را می‌توان در سه نکته، چنين خلاصه کرد:
۱-‌ از اين مقوله، بر حسب اين که در چه حوزه‌ای قرارگرفته‌ايم - حوزه‌ی سياسی يا فلسفی؛ يزدان‌شناسی يا جامعه‌شناسی؛ فرهنگی، هنری، تاريخی يا اجتماعی – تعريف‌های گوناگون، پربار و متفاوتی به دست داده‌اند. در يک کلام، «سکولاريزاسيون» چون پديدار، در طول زمان و تاريخ و در مکان‌های مختلف، به موضوعات بسيار مختلف و متفاوتی اطلاق شده است که در اين نوشته نيز به آن‌ها اشاره کردم.»

نمونه روشن این انتقال در حوزه ی علوم تجربی ، مذهبی و جامعه شناسی را می توان نوشته های مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر علی شریعتی  و مفسران قرآن را دید  که کوشیده اند با تفسیرهای خودشان بتوانند: 

الف -   بین دستاوردهای علمی و آیات قرآن رابطه برقرار کنند، و از آن بالاتر :

ب -  علم را با آیات قرآنی که مربوط به ۱۴۰۰ پیش است، توجیه کنند!! 

توجیه از این نظر که چون می توان این موضوع علمی را با بیان قرآن هماهنگ یافت، پس درست است!! نه این که چون آز آیه قرآن می توان به چنین برداشتی رسید، پس آیه قران درست است!!!

شما می توانید کتاب های مطهرات در اسلام، باد و باران در قرآن، عشق و پرستش مهندس بازرگان یا خلقت انسان دکتر سحابی را بخوانید تا ببینید چقدر و با چه زحمتی خواسته اند با توسل به آیات قرآن بگویند که این دستاوردهای علمی درست است!!

 « ۲- مشکل دوم اين است که سکولاريزاسيون، در زمان‌ها و زمينه‌هايی، با دين و به طور مشخص با مسيحيت و به ويژه با پروتستانيسم، در «مناسبات تبانی و همدستی» قرار می‌گيرد. جدل بزرگ متفکران سده‌ی ۱۹ و ۲۰ (از فوئرباخ، مارکس و نيچه تا... هايدگر، آرنت، اشميت، اشتروس، لوويتز و بلومنبرگ...)، بر سر همين «گره گاه» اصلی است: اين که آيا «سکولاريزاسيون» «گسست از دين» است و يا، در عين حال، «ادامه‌ی همان» اما در شکلی ديگر، در شکل زمينی يا دنيوی؟ پرسش فوق ما را به نقطه‌ای بس مهم‌تر سوق می‌دهد و آن اين است که خود «تجدد» يا عصر «نو» (که سکولاريزاسيون، يکی از محرکه‌های اصلی آن به شمار می‌رود) تا چه حد نسبت به گذشته «نو» می‌باشد؟ آيا واقعاً «نوين» است و يا ادامه «کهنه»‌ای است که خود را در «شکلی» ديگر – و اين بار نه «ترافرازنده» و «آن جهانی» بلکه زمينی و اين جهانی – به نمايش می‌گذارد؟ به عبارت ديگر، آيا «ترقی» جانشين «مشيت الهی» Providence، «دولت» جانشين «کليسا» و... در نمونه‌ی مارکسيسم، «کمونيسم» جانشين «رستگاری موعود» دينی… نمی‌شود؟ »

نمونه چنین همدستی بین سکولاریسم و دین  را می توان  در نقش روشنفکران دینی و علمگرایان دینی در انقلاب اسلامی یافت. تفسیر های آنان که در بالا به آن اشاره شد سه اثر مهم داشته است :
الف -  این نوکردن مذهب نقش بسیار موثری در انقلاب اسلامی ایران داشته است . هیچ کس نمی تواند منکر نقش مهم کسانی که به عنوان روشنفکران مذهبی و دموکرات های مذهبی معروفند را در انقلاب اسلامی ایران نادیده بگیرد.

ب - هیچ کس نمی تواند نقش اینان را در توجیه سرکوب های منتقدین را در سالهای اول انقلاب نادیده بگیرد.

پ - هیچ کس نمی تواند نقش بخش باصطلاح منتقد و بریده از وضعیت فعلی حکومت جمهوری اسلامی را در تداوم موجودیت ان به شکل دیگری نبیند!!.

 همانان که با همه انتقادهایشان از شرکت در انتخابات هنوز سخن می گویند!! و نیز از محاکمه کسانی که بسوی مردم شلیک می کنند! و از محاکمه اختلاس گران و دزدان توسط همین مقاماتی  سخن می گویند که این وضعیت اسفناک را بوجود آورده اند و آن را می پرورانند.

۳« - مشکل سوم اين است که از لحاظ تاريخی، سکولاريزاسيون، در کشورهای پروتستان، با فرايند پروتستانيسم و رفرماسيون (لوتريسم) به صورتی ژرف عجين می‌باشد. برخی از مهم‌ترين نظريه‌پردازان سکولاريزاسيون، چون ارنست ترواِلچ Ernest Troeltsch، از يزدان‌شناسان پروتستان بودند. در مناسبات با پروتستانيسم است که سکولاريزاسيون هيچگاه به «جدايی» «واقعی» دولت و دين نمی‌انجامد بلکه اين دو، همواره در هم‌زيستی، همکاری و تبانی با هم به سر برده و می‌برند. برای دريافت اين مطلب تنها کافی است نگاه کنيم به وضعيت کنونی مناسبات دولت، دين و جامعه در کشورهايی چون انگلستان، آلمان، ايالات متحده آمريکا…
حال، با توجه به ملاحظات فوق و در برابر پرسش: سکولاريزاسيون يا لائيسيته، کدام طرح برای ايران؟ پاسخ و موضع ما چه می تواند باشد؟ » 

برای لائیسیته اینجا را بخوانید:


و برای تفاوت یک حاکمیت لائیسیته و سکولار اینجا را بخوانید:


۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

بازخوانی اندیشه های سیاسی ( ۴ )



سکولاریزاسیون یا سکولاریسم ؟

معنای دوم سکولاریسم.

- معنای دوم سکولاریزاسیون، سکولاریزاسیون مسیحیت است. منظور از آن، گیتیگرایی یا دنیایی شدن دین است. 
امروزی شدن دین و به طور مشخص مسیحیتی که خود را با الزامات و شرایط زمانه و جھان مادی و کنونی ھماھنگ و همساز می کند. مسیحیتی که خود را به رنگ روز در میاورد ( هایدگر) 
  • میدانیم كه سکولاریزاسیون، از جمله، ریشه در جنبش «اصلاح دین» و «پروتستانتیسم» دارد؛ یعنی در آن برداشتِ خاص دینی از مناسبات انسان با خدا که به طور مستقیم به ایمان و وجدان ذهنی هر فرد ، مستقل از اتوریته های کلیسایی ، توسل می جوید و از این طریق راه « خود مختاری » انسان  « در این جهان » را هموار می سازد. »
می دانیم که در قرون وسطی کلیسا همه امور را به خدا نسبت می داد و خود را وسیله ارتباط با خدا به مردم تحمیل کرده بود. 

گیتی گرایی به این معنا بود که:

ما کاری به خدا نداریم، مشکلات و مسائل زندگیمان را باید خودمان حل و فصل کرده و این هیچ ربطی به وجود خدا یا نبود آن ندارد. 

وضعیتی که کلیسا درقرون وسطی برای مردم و خدا ایجاد کرده بود، شبیه آنچه بود که در شیعه  - همزمان با پایان قرون وسطی اروپا - شکل گرفت: مسئله اجتهاد و تقلید!

نگاهی کوتاه به تاریخچه این جریان این تشابه را بیشتر می کند:

 « به نظر می‌رسد سابقهٔ پژوهش در بارهٔ اجتهاد و تقلید به عصر تدوین علم اصول فقه برمی گردد. این موضوع در کتاب‌های اصولی امامی، از زمان نگارش الذریعه الی اصول الشریعه (تألیف سید مرتضی علم الهدی، متوفی ۴۳۶) تا عصر حاضر، بررسی شده‌است. در کتب فقه استدلالی نیز گاه برخی مباحث مربوط به تقلید، ضمن بررسی شرایط فقیه جامع‌الشرایط، بیان می‌شود. »‌   
  • از قرن دهم به بعد، آثار مستقلی در این باره با عنوان الاجتهاد و التقلید یا عناوین دیگر نگاشته شد و پس از شیخ انصاری آغاز رساله‌های عملی با این مبحث رواج یافت. »
  • از زمان تألیف کتاب العروةالوثقی، اثر سید محمدکاظم طباطبائی یزدی (متوفی ۱۳۳۷ ق = ۱۲۹۸ ش) نیز مباحث اجتهاد و تقلید در ابتدای کتب فقهی مطرح گردید. »

این تاریخچه نشان می دهد که هر چه حضور روحانیت در حاکمیت بیشتر شده، مسئله وجوب تقلید هم پر رنگتر شده است. 

الف - تا قرن دهم فقط مباحث مربوط به تقلید ضمن بررسی شرایط فقیه جامع الشرایط بیان می شود.
ب - از قرن دهم - شروع حاکمیت صفویه که فقهای شیعه را بکار گرفته بود - داستان پر رنگتر می شود باضافه این که یادمان باشد :
۱ -  در این زمان دو مشاور مسیحی - برادران شرلی - در دربار شاه عباس بودند که به او مشاوره نظامی می دادند. 
۲ -  وزیر روضه خوانی دربار صفوی به اروپای شرقی می رود تا مراسم و نماد های مسیحیت را برای رهبران اسلامی بیاورد تا بین مردم رواج دهند. تشیع علوی تشیع صفوی - دکتر علی شریعتی.
که به روحانیت شیعه را سازماندهی کردند و مجالس عزاداری را به راه انداختند. نگاه کنید به جریده که بلند ترین بخش آن که در وسط است شکل صلیب دارد. 

پ - از صد سال پیش وجوب تقلید در ابتدای کتب فقهی و نیز توضیح المسائل ها قرار می گیرد، یعنی بدون تقلید حتا آب هم نمی توان خورد و به دستشویی نمی توان رفت مگر آن که به تقلید از دستورات مجتهد عمل کنی!

به این ترتیب روحانیت خودش را رابط خدا و مردم قرار داد و مردم را کودکان و بی عقلان خواند!! و برای کودکان و بی عقلان هم سرپرستی لازم است که روحانیت است!

یعنی روحانیت در ایران همان وضعی را برای خودش ایجاد کرد که روحانیت مسیحی کاتولیک قرون وسطی داشت! و مردم را بالاخره به این باور رساندند که « هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد » و هیچ نقشی برای انسان و توانش در سر و  سامان دادن به زندگی را نمی شناسند!

و این جریان درست خلاف حرکت مدرن در اروپا بود. هر چه در اروپا روحانیت از روی صحنه به پشت صحنه رانده می شد با داستان سکولاریسزایون، در ایران روحانیت بیشتر به صحنه می آمد؛ عقلمان را ضایع و اختیار ما را از خودمان صلب و در اختیار خدا قرار می دهد.

اما این حرکت در زمان حکومت پهلوی با منافع سطنت درگیر می شود و سلطنت در عین حال که از مزایای اجتهاد و تقلید برای مبارزه با اندیشه های نو بهره می گیرد، می کوشد دور آن خط بکشد که منافعش را به خطر نیاندازد. در این بازی موش و گربه استبداد سلطنتی با استبداد دینی - اجتهاد و تقلید - پروتستانیسم اسلامی رشد می کند که نماد آن دکتر علی شریعتی است.

او از یک طرف روحانیت را مورد نقد شدید قرار می دهد و از سویی اسلام را رهایی بخش معرفی می کند فقط و فقط با جملات زیبا. او حتا یک نمونه از تاریخ اسلام در ایران را نشان نمی دهد که جامعه ایران در آن زمان از آسایش مادی و اندیشه ای برخوردار باشد! اما تا دلتان بخواهد از صمیمیت علی می گوید و از مبارزه مسلمانان با غرب! و از نقش انسان مسلمان راستین در رهایی انسان! و حتا او یک نمونه از دوران حکومت علی را نشان نمی دهد که مردم بدون جنگ و خونریزی و در آسایش باشند!

گرچه او فرصت نکرد تا  ببیند « کاشت خویش  هنگام درو » و نتیجه اسلام راستین و علی گونه را ببیند! اما:

رهروانش به شکل دیگر در این « کاشته » حضور فعال داشتند و اکنون پس از چهل سال از سکولاریسم اسلامی سخن می گویند! اصل مقاله را ببینید: 


به این ترتیب سکولاریزاسیون که در حال رشد در جامعه ایران است  این  باصطلاح روشنفکران مسلمان می خواهند راهش را به سوی نوعی دیگر از حاکمیت مذهبی تغییر دهند: 

مذهب از صحنه کنار برود، اما صحنه گردانی کند!

بی دلیل نیست که آقای سروش چنین می گوید:


دلیلش را مردمی بودن خمینی می داند اما نمی گوید این حمایت اولیه از خمینی حاصل همان  داستان واجب بودن تقلیدی بود که از زمان صفویه  کم کم وارد توضیح المسائل ها شد و از شروع مشروطیت در ایران به سخن اصلی مجتهدان تبدیل شد. 

و اینجا به روشنی می گوید که برای حضور دین، دلیلی ندارد که دینداران در صحنه باشند، گاهی لازم است پشت صحنه باشند!


ایشان  یادش رفته  که آقای خمینی با نخست وزیر کردن زنده یاد مهندس بازرگان می خواست همین راه  را برود اما نقشه اش نگرفت و بعد به سرکوب همه ازادیخواهان پرداخت . 

به همین دلیل است که این نظریه پردازان خفاکاری، از سکولاریسم حمایت می کنند و اسمش را می گذارند سکولاریسم اسلامی و نه لائیک ! و دموکراسی اسلامی را اختراع می کنند در برابر دموکراسی لائیک!

و این سخن یکی از پیشگامان سکولاریسم است :

هاروی کُکس Harvey Cox، الهيات‌شناس آمريکايی، در کتاب معروف خود به نام شهر سکولار، شايد برای نخستين بار دريافتی از «سکولاريزم» در مباينت‌اش با سکولاريزاسيون به دست می‌دهد. با اين که خودِ او نيز دريافت و تصويری يکجانبه و مطلق‌گرا از سکولاريزاسيون دارد و اين پديدار را تنها در بُعد دينی - مسيحی‌اش توضيح می‌دهد، نقل فرازی از کتاب او در اين جا بی فايده نخواهد بود:
«سکولاريزاسيون مستلزم فرايند تاريخی‌ای است که به يقين بازگشت‌ناپذير است. در جريان آن، جامعه و فرهنگ از قيموميت و نظارت دين و هم‌چنين جهان‌بينی‌های به غايت متافيزيکی خلاص می‌شوند. ما تأکيد کرديم که سکولاريزاسيون به طور اساسی جنبشی رهايی‌بخش است. اما: 
 سکولاريسم، بر عکس، يک ايدئولوژی است، يک جهان بينی جديد و بدون گشايش است که همانند مذهب عمل می کند. در حالی که سکولاريزاسيون ريشه‌هايش را در ايمان کتاب مقدس می‌دواند و تا درجه‌ای ميوه‌ی اصيل اثرگذاری ايمان مسيحی بر تاريخ غرب است، سکولاريسم چيز کاملاً متفاوتی است... سکولاريسم آن گشايش و آزادی‌ای را که سکولاريزاسيون می‌آورد، تحديد می‌کند.»


و این هم یک نمونه تازه تر از بازجویان و طرح در اندازان جمهوری اسلامی که اکنون بنام اصلاح طلبی سنگ مردم را به سینه می زنند تا بر موج نارضایتی مردم سوار شده و همچنان سوار بمانند : 


می بینید که اولین نفرشان از بازجویان سرشناس جمهوری اسلامی بوه است، جناب آرمین که این جا هم می توانید دخترشان را ببینید که شده است کارمند جناب « جان کری » در امریکا: 


بنابراین  باید از حاکمیت  لائیسیته سخن گفت و از دموکراسی لائیک  و نه از حاکمیت سکولاریسم! تا خط روشنی باشد با بازی موش و گربه دوباره اصلاح طلبان دینی چسبیده به حکومت و نیز آنانی که بظاهر مخالف حاکمیت مذهبی هستند اما در واقع به فکر پنهان کردن حاکمیت مذهب در پشت حاکمیت بظاهر سکولارند.

حاکمیت دموکراتیک لائیک چیست ؟ اینجا:


معنای سوم سکولاریسم در نوشته بعدی.



var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();