۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

یک گوشه ی پرده



نامه سرگشاده ی دکتر صادق زیبا کلام  به حضرات آیات عظام مکارم و مهدوی کنی

تاکیدات از این وبلاگ است.

بسمه تعالی

حضرات آیات عظام مکارم شیرازی و مهدوی کنی ادام الله ظلهما العالی علی رئوس المسلمین،

موضوع نامه: نگرانی حضرات آیات در مورد عزل و نصب های اقای دکتر جعفر توفیقی سرپرست وزارت علوم

با سلام و آرزوی طول عمر پربرکت آن مراجع عظام،اخیرا هر دو آن بزرگواران در خصوص عزل و نصب های صورت گرفته توسط سرپرست وزارت علوم اظهار نگرانی فرموده بودند که "مبادا مدیران مفسد جایگزین مسئولین صالح و دلسوز شوند". خطیب ارجمند نماز جمعه تهران، حضرت آیت الله سید احمد خاتمی دامت بقاه هم در نماز جمعه هفته گذشته با عنایت به همین دغدغه اظهار داشتند که " ما هیچ توقعی از دولت جدید نداریم فقط ازشان می خواهیم که به همان اصل اعتدال و میانه روی که از جانب خودشان مطرح شده پایبند بمانند و بر طبق آن عمل کنند". دغدغه آن بزرگوار هم همچون آن آیات اعظام، نگرانی از بابت برخی عزل و نصب های دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم می باشد. و باز هم مشخص تر گفته باشیم، از بابت برکناری جناب حجت الاسلام دکتر صدرالدین شریعتی ریاست محترم دانشگاه علامه طباطبایی و در مرتبه بعدی رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان.نگرانی از عزل چنین روسایی سبب گردید تا برخی از نمایندگان تندرو اصولگرای مجلس هم به این فکر بیافتادند که اساسا حق عزل و نصب ها را از وزیر جدید علوم بگیرند. به همین منظور طرحی با قید دو فوریت به صحن علنی مجلس آوردند تا بر اساس آن سرپرست وزارت خانه حق نقض تصمیمات وزیر قبلی را نداشته باشد.اما دو فوریت آن رای نیاورد و بعنوان طرح یک فوریتی در صف انتظار طرحها و لوایح دیگر قرار گرفت.

بنده روی سخنم در این نامه خطاب به آن آیات اعظام است و مشخص تر گفته باشم فقط یک سوال از آن مراجع عظیم الشان دارم. من ضمن آنکه احساس مسئولیت آن بزرگواران را از عزل جناب حجت الاسلام شریعتی درک می کنم، پرسش مشخصم آن است که آیا آن جنابان در قبال عملکرد ایشان هرگز احساس مسئولیتی ننمودند؟ آیا آن حضرات در قبال صدها دانشجویی که جناب شریعتی مانع از ادامه تحصیلشان شده و از دانشگاه اخراج شدند،احساس مسئولیتی ننمودند؟ آیا آن حضرات در قبال خیل عظیم اساتید دانشگاه علامه که در دوران آقای دکتر شریعتی بدلیل آنکه افکار و عقایدشان خیلی با آرا حکومت همخوانی تداشت،اخراج، بازنشسته و ممنوع التدریس شدند، هرگز احساس وظیفه و مسئولیتی احساس ننمودند؟ آیا در قبال هزاران دختری که داوطلب تحصیل در دانشگاه علامه می بودنداما بدلیل سیاست های حجت الاسلام شریعتی از ورودشان به آن دانشگاه جلوگیری شد، هیچوقت احساس مسئولیت و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال تعطیل شدن تشکل های دانشجویی مستقل و جلوگیری از فعالیت های صنفی و سیاسی دانشجویان در دوران مدیریت جناب حجت الاسلام شریعتی احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال پذیرفته شدگان دوره های فوق لیسانس و دکترا که گزینش بدلایل سیاسی از ثبت نام آنها جلوگیری کرد احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟ آیا در قبال سقوط غم انگیز جایگاه علمی بهترین دانشگاه علوم انسانی کشور در نتیجه سیاست های تنگ نظرانه جناب حجت الاسلام شریعتی هیچ وقت احساس مسئولیت و وظیفه نکردید؟ آیا در قبال یک دو جین استاد برجسته رشته اقتصاد دانشگاه علامه که تنها جرم شان برای اخراج و بازنشستگی اجباری آن بود که در نامه ای سرگشاده سیاست های اقتصادی رئیس جمهور پیشین آقای دکتر احمدی نژاد را مورد انتقاد قرار داده بودند، هیچ گاه احساس وظیفه و تکلیف نکردید؟

حضرات آیات ارجمند جنابان مکارم شیرازی و مهدوی کنی بزرگوار ، چگونه است که این احساس تکلیفی که در نتیجه قریب به یک ماه تصدی دکتر توفیقی سرپرست وزارت علوم می نمایید،در قبال هشت سال عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی،وزارت علوم و روسایی امثال حجت الاسلام شریعتی در فاصله 84 تا 92 اصلا ننمودید؟آیا هرگز تصور کرده اید که یک جوان بیست و چند ساله که با همه امید و آرزو و در نتیجه تلاش عظیم توانسته در آزمون دکترا موفق شود،اما "گزینش" مانع از ورود وی به دکترا می شود چه احساسی پیدا می کند و چگونه با سرنوشت و زندگی اش بازی می شود؟ جسارتا می خواهم پرسشی را که بسیار در دانشگاه در معرض آن قرار گرفته ام اما هیچگاه پاسخی برای آن پیدا نکرده ام با آن حضرات در میان بگذارم.در هر سال تحصیلی من ده ها بار با این پرسش از سوی داوطلبینی که گزینش ها یا کمیته های انضباطی مانع از تحصیل و ثبت نامشان شده اند مواجه شده ام که می پرسند " کجای قانون اساسی ما می گوید که حق تحصیل فقط محدود به کسانی میشود که طرفدار دولت و حکومت هستند؟" ؛ "آیا اگر کسی به حق یا ناحق طرفدار حکومت نبود، می بایست از حق تحصیل محروم شود؟" ؛ "آیا اگر کسی منتقد یا حتی مخالف حکومت بود، می بایستی از تحصیل محروم شود؟" ؛ "آیا در جوامع دیگر، در هند، ژاپن، برزیل، آرژانتین، ترکیه، مالزی و ... هم ورود به دانشگاه و حق برخورداری از تحصیلات عالیه منوط به آن است که متقاضی مخالف یا منتقد دولت نباشد؟"؛ "آیا اساسا در جوامع دیگر، دستگاهی و ممیزی وجود دارد که داوطلبان ورود به دانشگاه را مورد تفتیش عقاید سیاسی و عقیدتی قراردهد؟"

نمی دانم پاسخ صریح آن بزرگان در این فقره ها چه می باشند.اما این را می دانم که ظرف هشت سالی که اصولگرایان هر استادی را که "نامطلوب" تشخیص دادند از دانشگاه اخراج نموده و یا جلوی تدریسش را گرفتند، هر دانشجویی را که از نظر سیاسی نامطلوب تشخیص دادند از تحصیل محرومش ساختند و برای هر کس که از نظر سیاسی هم مرام شان بود حکم استادی در این یا آن دانشگاه زدند،آن حضرات حتی یکبار هم زحمت کوچکترین اعتراضی را به خود ندادند. کانه اساتید و دانشجویانی که با زندگی شان بازی شد، نه شهروندان جمهوری اسلامی بودند، نه مسلمان بودند و نه از هیچ حق و حقوقی برخوردار می بودند.

سایه رحمت آن بزرگواران بر سر همه ما مستدام باد

ارادتمند
صادق زیباکلام
اواخر شهریور ماه 1392



نابرابری های زن و مرد در قرآن



دیه و  قصاص  (  2 )

این نوشتار جدا از حقوق جنسیتی است  و فقط به زمان کاربرد تاریخی قصاص در آیه زیر توجه دارد.

سوره البقره ( 2 ) – آیه 178

یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالأُنثَى بِالأُنثَى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۱۷۸

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد در باره كشتگان بر شما [حق] قصاص مقرر شده آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن و هر كس كه از جانب برادر [دينى]اش [يعنى ولى مقتول] چيزى [از حق قصاص] به او گذشت‏شود [بايد از گذشت ولى مقتول] به طور پسنديده پيروى كند و با [رعايت] احسان [خونبها را] به او بپردازد اين [حكم] تخفيف و رحمتى از پروردگار شماست پس هر كس بعد از آن از اندازه درگذرد وى را عذابى دردناك است (۱۷۸)

قصاص یعنی تنبیه به مثل مجرم و البته بخشش ستایش شده است. وقتی آیه ی بالا را می خوانیم؛

 1 -  قرآن سه گروه را در جامعه ی عربستان آن زمان مشخص می کند ؛ " آزاد " ، " زن "  و " بنده "

ازاد - شامل مردانی می شود با حقوق برابر و برتر اجتماعی . هر جند ممکن است که همه شان در موقعیت برابر اجتماعی نباشند؛ یکی رئیس قبیله بوده و دیگری عضوی ساده.

زن – در موقعیت پائین تر اجتماعی قرار داشته یعنی دارای حقوق برابر با مردان نبوده است که در نوشته های پیشتر تعدادی از این  نابرابری ها توضیح داده شده اند. که فهرست آنان بطور خلاصه چنین اند.

-          زنان کشتزار مردانند
-          مردان بر زنان مسلط اند،
-          ارث زن نصف مرد است
-          شهادت دو زن برابر یک مرد است فقط در مورد معاملات . در موارد دیگر از جمله در مورد زنا  از شهادت زنان هیچ سخنی نرفته است.
-          در مورد قسم خوردن حرف مرد معتبرتراز زنش است
-          حجاب
اما بعضی برابری هایی هم با مردان دارند مانند حق مالکیت که در بخش برابری های زن و مرد مورد بررسی قرار می گیرند.

بنده ( برده ) ، کسی  است که مانند یک جانور – گاو و گوسفند – قابل خرید و فروش است و صاحب هیچ گونه حق اجتماعی نیست و حتا صاحب زندگی خودش هم نیست. صاحب بنده حتا می تواند او را بکشد.

 2 – این پرسش مطرح می شود چرا آیه مزبور بطور ساده نگفته است که گناهکار را مجازات به مثل کنید و گفته است " آزاد در برابر ا آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن " ؟

اگر بخواهیم امروز این دستور را اجرا کنیم این طور می شود که اگر کسی زنی از خانواده نگارنده را کشت، باید یکی از زنان خانوداه اش بکشم! نه قاتل را. اگر زنی، مردی را کشت باید یکی از مردان خانواده اش را بکشیم!  نه قاتل را! چنین قصاص هایی به نظر مسخره می آیند. اما به یک نمونه اش در پاکستان توجه کنید:

تجاوز گروهی به حکم دادگاه قبیله ای:

در این تجاوز گروهی که ۴ مرد به انتخاب دادگاه شرکت کرده بودند و در حالی که دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش می کردند با حضور بیشتر از یک هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد.
به گزارش ایران ناز، طبق گزارشهای منتشر شده برادر ۱۱ ساله این دختر که نوجوانی از قبیله گوجارمی باشد با دختری از قبیله ماسوتی که از لحاظ اجتماعی بالاتر ازقبیله او بود رابطه برقرار کرده و مردم شهر آنان را در حال قدم زدن در شهر مشاهده کرده بودند. در حالی این جرم اتفاق می افتاد که حدود یک هزار نفر از مردم شهر و در مقدمه آنان پدر آن دختر نظاره گر این حادثه بودند.
دادگاه قبیله ای وابسته به قبیله ماسوتی برای انتقام از این کار نوجوان طبق قواعد عرفی حاکم در پاکستان دستور داد که باید خواهر آن پسر ۱۱ ساله در میان عموم مردم شهر و حضور پدر آن دختر مورد تجاوز گروهی مردان قبیله قرار گیرد تا به این طریق اعتبار و شرف خود را در جامعه برگردانند و حفظ نمایند.
جالب به گفتن است که این شیوه طبق عرف بعضی قبایل پاکستان، حق عرفی و قانونی افراد برای ستاندن شرف و حیثیت خود در جامعه است.

طبق گزارش سازمان حقوق بشر سالیانه ده ها جرم اینچنینی در جامعه پاکستان اعمال می شود که دولت و نیروهای امنیتی با وجود اطلاع قبلی در صدد منع اعمال آنها نیستند. " 

پسر از یک قبیله  و دختر از قبیله دیگر مجرمند ، اما خواهر پسر را مجازات می کنند!

واقعیت این است که در جوامع قبیله ای، شخص مجرم  مهم نیست. او وابسته به یک قبیله است و کردار- خوب یا بد - او به منزله ی کردار قبیله است. وقتی یک نفر از یک قبیله مورد تجاوز یا حمله قرار می گیرد، به پای قبیله نوشته می شود و این قبیله است که باید تاوان بپردازد نه شخص مجرم. به همین دلیل هم آیه فوق نگفته است شخص مجرم را قصاص کنید و گفته است " آزاد در برابر ا آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن " .

این آیه ویژه ی جوامع عشیره ای است نه قابل اجرا در جوامع شهری که نظام عشیره ای در آن تحلیل رفته است. حتا آنهایی که معتقدند همه ی دستورات قرآن را باید در همه ی زمان ها اجرا کرد، وقتی، به این آیات می رسند، چوب را زمین می اندازند.

"  قصاص قانونی بسیار پیشرو و انسانی، چه در زمان ابلاغ آن، و چه در زمان ما است
. در کتاب تفسیر نمونه، نویسنده در ذیل آیه 179 بقره که فلسفه قصاص را بیان می نماید، می نویسد: «عادت عرب جاهلى بر این بود که اگر کسى از قبیله آنها کشته مى‏شد تصمیم مى‏گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد تمام طائفه قاتل را نابود کنند آیه فوق نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد». [3]این وضع به شکلی فزاینده ای موجب درگیری های کینه ورزانه و طولانی می شد. "


تفسیر نمونه نوشته ی آقای ناصر مکارم شیرازی از مراجع امروزی ساکن  شهر قم است .

ملاحظه می کنید که  آقای مکارم – که مرجع تقلید است – هم  ناخود آگاه اعتراف کرده چنین ایاتی  مخصوص نظام قبیله ای  عرب جاهلی  بوده است.

این هم نمونه دیگرش در کشور خودمان که  پس مانده ی نظام قبیله ای هنوز در بعضی مناطق وجود دارد: 

 " روزنامه روزگار روز شنبه در گزارشی از قطع پای یك كودك خبر داد كه در پی اختلافات خانوادگی در یكی از روستاهای دهدشت كهگیلویه و بویر احمد رخ می دهد.

به گزارش «آینده»، بنابراین گزارش، پای این نوجوان را وسط روستا با یك ساطور قطع می كنند و پس از دوازده ساعت عمل برای پیوند پا، بدن پا را پس می زند و پیوند با موفیت انجام نمی شود.

پس از آنكه در درگیری پیشین در سال گذشته، پای یكی از اهالی قبیله مقابل تیر خورده و در اثر در نیاوردن گلوله، پای آن شخص عفونت كرده و در نهایت قطع می شود، سه برادر و یك پسر عموی آن شخص با هدف انتقام جویی، دست به قطع پای این كودك زده اند.
علی الظاهر یكی از سه متهم دستگیر شده و سه متهم دیگر همچنان متواری هستند. این اشخاص كه پس از بریدن پای این كودك، ناحیه بالایی آن را بسته اند تا نمیرد، این حركتشان را عین قصاص تلقی كرده اند، حال آنكه این كودك نقشی در تیر خوردن پای برادرشان نداشته است. "

تصویر کودک را هم می توانید اینجا ببینید:


نکته ی قابل توجه این  است که حتا نظام جمهوری اسلامی درست بر خلاف این دستور قرآن عمل می کند. بند آخر گزارش بالا می گوید که قصاص گیران  به عنوان متهم دستگیر و تحت تعقیب هستند. و در گزارش بعدی خبر از دستگیری قصاص گیران می دهد:


چنین اقدامی بر علیه متهمان نشان می دهد اجرای این آیه قرآن  - اگر چه در پاکستان یا افغانستان با سیستم قدرتمند قبیله ای -  امری عادی ممکن است باشد، اما در جامعه ی ما که سیستم قبایلی در حال تحلیل رفتن کامل اند، حتا جمهوری اسلامی اجرای  این آیه – قصاص قبیله ای -  را نه تنها نادیده گرفته  بلکه  مجریان قبیله ای آن راهم  مورد پیگرد قرار داده است. چنین رفتاری از حاکمیتی که می کوشد مجری دستورات قرآن باشد نشان می دهد که زمان تاریخی  اجرای این دستور قرآن  در جامعه ی ما گذشته است. 

مطلب مرتبط
 دیه و قصاص 1


var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();