۱۳۹۷ فروردین ۹, پنجشنبه

بفرمایید شام



جایگزینی الگوی حامیانِ منتفع با حامیانِ معتقد

(به بهانه‌ی اکران فیلم «به‌ وقت شام»)  محسن حسام مظاهری

🔻یک
تجربه‌ی «به وقت شام» یک‌بار دیگر نشان داد ظاهراً هرچه تبرج و گشاده‌دستی از بیت‌المال در حمایت مالی از هنرمندان و آثارشان بیشتر می‌شود، کیفیت آثارشان تنزل می‌یابد. گویی نسبت معکوسی هست میان خرج و برج یک اثر و غنای درونمایه‌اش. همان حکایت «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار، هیچی». 

بلایی که تزریق پول بی‌حساب و کتاب بر سر سینمای ساده و صمیمی و بی‌آلایش مجیدی آورد و از «رنگ خدا» و «بچه‌های آسمان» و «آواز گنجشک‌ها» او را به پرهزینه‌ترین اما نه ماندگارترین و دیدنی‌ترین فیلم سینمای ایران («محمد رسول‌الله») رساند، حالا سر سینمای دغدغه‌مند و جسور حاتمی‌کیا آمده و در ازای تبرج، به لکنت دچارش کرده. 

به‌ وقت‌ شام هراندازه در بهره‌گیری از تکنیک‌های تصویری قوی ظاهرشده، از حیث درون‌مایه ضعیف و کم‌مایه است. مایه‌ای که آثار قبلی و ماندگار حاتمی‌کیا داشتند را ندارد. گویی کارگردان ما این‌بار از خودش شکست خورده. آن‌قدر مرعوب ابزار شده که اصل ماجرا را فراموش کرده. همین است که «مهاجر» و «آژانس شیشه‌ای» و «بوی پیراهن یوسف» و «ارتفاع پست» ماندگار شده‌اند، اما «به وقت شام» نخواهد شد.

به گمان من، دراین‌جا مشکل فقط از خود هنرمند نیست. بیش از او، علت را باید در سازوکارها و مناسبات سیاسی حاکم بر فرهنگ جست که هنرمندان موفقی مثل حاتمی‌کیا و مجیدی را به چنین وضعیتی دچار می‌سازد.

🔻دو

همه می‌دانند که تولید آثاری چون «به وقت شام» و «محمد رسول الله» و نمونه‌های مشابه دیگر بدون حمایت و سرمایه‌گذاری مستقیم و گشاده‌دستانه‌ی سازمان‌های رسمی ممکن نمی‌شد. این جنس گشاده‌دستی‌ها و خاصه‌خرجی‌ها در تولید آثار هنری محصول دوره‌ی‌ پساهشتادوهشت است. یعنی وقتی جمهوری اسلامی احساس کرد از درون ضربه‌ی فرهنگی خورده و چاره‌اش را در سرمایه+گذاری در این حوزه جست. چنین شد که بازوی نظامی ـ ایدئولوژیک نظام مأموریت یافت مستقیماً و در گستره‌ای به‌مراتب وسیع‌تر از قبل در مقام «دولت پنهان» به حوزه‌ی فرهنگ و هنر ورود کند. به همان سیاقی که در مقاطع قبلی به حوزه‌های امنیت و سیاست و حتا اقتصاد ورود کرده و نهادهای موازی‌ای را شکل داده بود که از یک‌سو با دولت و از سوی دیگر با بخش خصوصی رقابت می‌کردند و می‌کنند. 

محصول این سیاست، ظهور فهرست بلندبالایی از موسسات و سازمان‌های عریض طویل مانند «خاتم» و «اوج» و «قرب» و «سراج» و ... بود که وجوه اشتراک همه‌شان وابستگی به سپاه و گشاده‌دستی در هزینه‌کردها و بلندپروازی در برنامه‌ها است. سازمان‌هایی که متولیان نوعا کارنابلدشان ساده‌اندیشانه گمان می‌کنند راه‌حل مقابله با فقر فرهنگی هنری جریان انقلابی، تزریق مستقیم پول بی‌حساب بیت‌المال است و تبدیل هنرمندان و نویسندگان ارزشی به حقوق‌بگیران سفارشی‌ساز/نویس یا همانی که آقای کارگردان عصبانی گفت: «وابسته».

🔻سه

بلایی که بر سر سینمای حاتمی‌کیا و مجیدی آمده، بلایی که بر سر سریال محبوب و مردمی «پایتخت» آمده، در مقیاس کوچک‌تر درست همان بلایی است که بر سر مراکز فرهنگی کوچک خودجوش و هیئات مذهبی انقلابی و مجامع هنری مستقل ارزشی آمده است: نسبت به قبل از سال ۸۸ همه فربه‌تر و برخوردارتر شده‌اند، اما به همان نسبت از نفوذ کلام و قدرت اثرگذاری و خلوص مذهبی و انقلابی‌شان کاسته شده. به‌عبارت دیگر جمهوری اسلامی با هزینه‌ی‌ خودش و به‌دست وفادارترین سازمانش به تخریب سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی نظام و تضعیف بدنه‌ی حامی خود (به اسم تقویت و حمایت از آنها) پرداخته و روزبه‌روز از گستره‌ و نفوذ قدرت نرم خود می‌کاهد. 

🔻چهار

اما این همه‌ی ماجرا نیست. سیاست مذکور، شاید از منظر آرمانی مقبول نباشد، اما از منظر واقع‌گرایانه و عمل‌گرایانه سیاست هوشمندانه‌ای است. ماحصل این سیاست، جایگزینی الگوی «حامیان منتفع» نظام است در نسل جدید به‌جای الگوی «حامیان معتقد» در نسل قبلی انقلابیون. جایگزینی‌ای که با تغییرات ارزشی این سال‌ها و بحران کارآمدی و مشروعیتی که نظام در بین حامیان مذهبی خود با آن روبه‌رو شده همسوست و می‌تواند تدبیری برای کنترل ریزش بدنه‌ی حامیان باشد. 

در الگوی جدید (پساهشتادوهشت) حمایت از نظام و فعالیت برای بقا و استمرار آن مستلزم کسب «نفع» مادی است. هم بدنه‌ی حامیان (خصوصا نسل جدید) می‌دانند و هم خود نظام که در شرایط فعلی، انقلابی‌بودن بی‌مایه فطیر است. حفظ حامیان، هزینه دارد. و دیگر مانند دهه‌های قبلی نمی‌شود صرفاً بر تعلقات فکری و مذهبی حامیان (که روز به روز کمرنگ‌تر شده) تکیه کرد. این پیامی است که وفادارترین و محرم‌ترین بخش نظام (یعنی سپاه) به بدنه‌ی حامیانش ارسال می‌کند: «چند می‌گیری انقلابی باشی؟»

@cheraghi_roshan
@Ebrahimbaysalami


شما هم اگر علامندید، بفرمائید سر سفره!

۱۳۹۷ فروردین ۴, شنبه

نامه جسورانه به آقای خامنه‌ای


قرار نداشتم تا ۱۴ فروردین به  وبلاگ بر گردم اما این نامه قرارم را شکست. نامه تازه نیست اما به سخنان آقای خامنه ای در امسال مربوط  می شود. سخنانی که بارها تکرار شده، اما این بار جوابی دریافت کرده است. 

نامه جسورانه شیما بابایی (۲۲ ساله) به خامنه‌ای
شنبه, ۴ام فروردین, ۱۳۹۷  
اشتراک گذاری
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای علی خامنه ای رهبر خود منتسب جمهوری اسلامی!
من شیما بابایی فرزند ابراهیم یکی از مردم ایران هستم. سخنان شما را که شنیدم احساس کردم هیچ گاه در جامعه یی که ادعای رهبری آن را دارید زندگی نکرده و درک درستی از شرایط زندگی در آن را ندارید، لازم دیدم تنها قسمتی از سرگذشت خود را برایتان روایت کنم شاید درک بهتری از شرایط پیرامون به شما بدهم، هر چند قلم ناتوان است از بازگویی رنجی که در این ۳۸ سال بر من و خانواده ام و این مردم تحمیل شد!

پدر من در سن ۱۷سالگی در اوایل دهه شصت تنها به دلیل نگهداری چند کتاب که در حکومت اسلامی جرم محسوب میشد به مدت یک سال تحت شدید ترین شکنجه های روحی و جسمی در زندان مرکزی شهر ساری محبوس بود! پس از آزادی از زندان، کشور درگیر جنگی بود که نظام و رهبر سابق به مردم ایران تحمیل کرده بودند تصمیم گرفت برای دفاع از خاک میهن و هموطنانش در لباس مقدس سربازی جلوی دشمن بایستد و البته که ایستاد، اما با پایی که در آن یک ترکش جا خوش کرده بود و اعصابی که دچار موج گرفتگی شد! در نهایت با ۴۵% جانبازی برگشت!

جنگ بالاخره با نوشیدن جام زهری تمام شد .. اما آنچه از آن روزها به یادگار ماند کشوری ویران با آمار سرسام آور کشته شدگان و جانبازان و اسیران جنگی بود.با خانواده هایی که تا پایان عمر یا داغدار عزیز بودند یا پرستار و یا چشم به راه آزادی و برگشتشان.. پس از جنگ با مادرم ازدواج کرد و برای ادامه تحصیلی که در این سالها از آن بازمانده بود به تهران مهاجرت کرد. وی در دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شد و شروع به تحصیل کرد.

در حوادث غمگین سال ۷۸ درگیری های کوی دانشگاه در تمام صحنه ها همواره در کنار دوستان و مردمش حضور داشت، به یاد دارم زمانی را که با پدر و مادر و خواهرم در یکی از اعتراضات که برادران ارزشی موتور سوار شما (انصارحزب الله) با قمه و باتوم به جمعیت یورش می بردند، جمعیت دگرگون شد و همگی به سمت خانه ها دویدیم، درب خانه ها یکی پس از دیگری باز میشد و به مردم پناه می دادند!
هیچوقت فراموش نمیکنم لحظه ای را که من که در آن زمان خردسال بودم به همراه پدرم از مادر و خواهرم ناخواسته جدا شدیم و در خانه ای دیگر پناه گرفتیم از فرط وحشت ضجه میزدم که مبادا عزیزان شما بلایی بر سر مادر و خواهر من که نمیدانستم کجا هستند بیاورند! بگذریم…

من در جامعه اسلامی رشد کردم که شما و دوستانتان به مردم تحمیل کردید!
در جامعه ام همیشه برخورد ناشایست و تبعیض آمیزی با جنس خود دیدم!
از حق پوشش که ابتدایی ترین حقوق انسانی است تا شخصی ترین احقاق انسانی ام!
ظلم هایی که یا به وسیله ماموران شما یا با پیاده سازی فرهنگی که شما به مردم تحمیل کردید صورت گرفت.
راستی شما چیزی از فقر میدانید؟ آیا تابحال فشارهای تحریم را احساس کرده اید؟
آیا میدانید شما و دوستنانتان در این ۳۸ سال چه بر سر ایران و ایرانی آورده اید؟
من مردمی را میشناختم که از اقلیت های مذهبی بودند و از اندک امکاناتی که ما داشتیم مثل حق تحصیل و کار هم محروم بودند و ما با تمام این محرومیت ها و محدودیت هایی که به خواست شما و اطرافیانتان به جامعه تحمیل شده بود زندگی کردیم و بزرگ شدیم.. اما هرگز با آن خو نگرفتیم!
مبارزه و تن ندادن به ذلت خصیصه بسیاری از مردم ماست، مردمی که هم اکنون بر سر مخالفت با شما به سرنوشت های غمگینی دچار شده اند!
پدرم که با مدرک دکتری فارغ التحصیل شده بود به کار و زندگی عادی خود ادامه داد تا که سال ۸۸ رسید و بقول شما فتنه آغاز شد! پدرم همراه چند تن از دوستانش در اعتراضات مردمی شرکت کرد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد و به ۶ سال و ۹ ماه حبس تعزیری و۷۴ ضربه شلاق محکوم شد!
مردی که در سالهای جنگ نیمی از بدنش را در راه این مرز و بوم داده بود حال باید تازیانه های حکومت اسلامی شما را بر تن نحیف و رنجورش تحمل کند. و اینگونه بود که باز سایه شوم حکومت شما بر روی خانواده ی ما افتاد!

بماند که ۱۰ماه بعد به رجایی شهر تبعیدشد و در حالی که بیمار بود و نیاز شدید به درمان داشت به مدت یکماه ناپدید شد..! چه دلهره ها که نکشیدیم که مبادا مامورانتان او را همانند سعید زینالی نابود کنند و بعد موجودیتش را منکر شوند!
نهایتا بعد از یک ماه کابوس و دربه دری مطلع شدیم که پدرم را در سلول های مخوف انفرادی بند ۲۰۹ در حالی که در اعتصاب غذا بود قرنطینه کردند و تحت بازجویی و شکنجه قرارش دادند،سپس به بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و ثمره اش ۵ سال حبس تعلیقی و اینبار تبعید به زندان بندرعباس تنها به دلیل اعتراض!

درتمامی آن سالها که میتوانستم او را تنها ماهی یکبار در آغوش بگیرم، در فضای ملاقاتی ها خانواده های زیادی را میدیدم که محکوم به تبعیض شده بودند یا از نظر عقاید و یا عملکرد. اتهام مشترک تمام آنها عمل و یا تفکر مخالف با شما و حکومتتان بود!
من در این سالها با خانواده هایی آشنا شدم که همان عزیزان بسیجی شما ،فرزندانشان را با گلوله در کف خیابان کشتند و یا در همان روز عاشورا با ماشین های نظامی که قرار بود امنیت مردم را فراهم کند از روی عزیزانشان رد شده بودند!
من با مادری آشنا شدم که دختر ۱۹ ساله اش به جرم دفاع از ناموس و شرفش بعد از ۷ سال زندان به دار عدالت اسلامی شما آویخته شده بود.. آه که چه داغ هایی داشتند..
دوستان عزیزتر از جانم هر کدام به جرم در دست داشتن قلم و اعتراض به این پیشرفت های دولت اسلامی شما هر کدام به بیش از ۱۰ سال زندان محکوم شدند!
راستی این عزیزان در آمار های پیشرفت شما جایی داشتند؟
با وجود تمام این پیشرفت های شما که قلم از نوشتن آنها عاجز است، نتوانستم در مقابل ظلمی که به من و خانواده و دوستان و کشورم رفت سکوت کنم و به اعتراض برخاستم اما دیری نپایید که خودم را در کنار دوستان وجای پدرم در سلول های مخوف شما با شکنجه های روانی و بازجویی های طولانی مدت دیدم.
عزیزان شما همانگونه که مرحمت فرمودند و پدرم را با مدرک دکتری از حق کار محروم کردند، حال حق تحصیل را هم از فرزندش گرفتند و دیگر اجازه ندادند همانند بسیاری از دوستانم روی دانشگاه را ببینم!
هر چند وقت یکبار به صورت غیرقانونی مرا به دفترهای پیگیری شان که در سراسر تهران شعبه های زیادی دارد احضار میکنند و به بی احترامی و تهدید میهمانم میکنند!

این تنها قسمت کوتاهی از زندگی من بود که برایتان شرح دادم بنگرید که در این ۳۸ سال نظام مقدس شما چه بر من و هموطنانم گذشت!
این مردم قهرند و آشتی هم نمیکنند ما هیچگاه سر سازش با ظلم نداشته و نداریم!
آن آمارها و افتخارانتان تنها به درد خودتان و جمعیت پای منبر نشینتان میخورد!
مردم آگاهند, و توصیه ای برایتان دارم:
تا ایران دچار هرج و مرج و جنگ های داخلی نشده با همین کارنامه ۳۸ ساله پر از افتخارتان از قدرت کناره گیری کنید و بستر را برای یک انتخابات آزاد مردمی فراهم کنید تا مردم خودشان سرنوشتشان را رقم بزنند.
ما هم قول میدهیم دادگاه های عادلانه و علنی برای تمامی آنهایی که در این چند دهه بر ایران و ایرانی تاختند برگزار کنیم، این تضمین را به شما میدهیم که در هیچ کجای ایران چوبه داری برپا نکنیم و تاریخ ننگین شما را تکرار نکنیم..!
پاینده ایران
شیما بابایی
فرزند ایران
دوم_اسفند_یکهزار و سیصد و نود و پنج تهران

شیما بابایی روز ۵ خرداد ماه ۹۵ توسط ماموران اطلاعاتی دستگیر و روز ۱۱ خرداد همان ماه با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. اتهام وی شرکت در تجمعات مسالمت آمیز در مقابل ساختمان دنا در تهران و حمایت از زندانیان سیاسی عنوان شده بود.
روز بیستم بهمن ماه سال جاری، شیما بابایی، فعال مدنی طی احضار دستگاه قضایی با مراجعه به دادسرای اوین با شش اتهام سیاسی روبرو شد؛ اما تنها اجازه دفاع از یک اتهام مطرح شده را داشته است.
شیما بابایی که پیش‌تر جهت ارائه آخرین دفاعیات به شعبه سوم دادسرای اوین احضار شده بود، پس از مراجعه به این مکان، شش اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «اجتماع و تبانی»، «نشر اکاذیب در فضای مجازی»، «توهین به رهبری»، «توهین به سران»، «ارتباط با بیگانه و رسانه های خارج از کشور» به وی تفهیم شد و تنها فرصت دفاع از یکی این اتهامات را پیدا کرده است.
مسئولین قضایی طی این جلسه اعلام داشته که وی تنها می‌تواند از اتهام «تبلیغ علیه نظام» دفاع کند و برای سایر اتهامات “به‌اندازه کافی مستندات موجود است.”
لازم به ذکر است، شیما بابایی پس از آزادی با قرار وثیقه، تاکنون چندین بار از سوی «دفتر پیگیری وزارت اطلاعات» احضار و مورد بازجویی قرارگرفته است.
همچنین پدر این فعال مدنی، دکتر ابراهیم بابایی از زندانیان سیاسی پیشین و جانباز ۴۵% جنگ که در سال ۸۸ بازداشت و به مدت پنج سال در زندان اوین محبوس بوده است.

۱۳۹۶ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

با درود بسیار :




سال نو، نو روز، بر همگان خجسته باد. 
سالی که گذشت درس آموز سال نو است. 

به امید: 

آغازی نو برای برپایی زندگی نو! 

شما را به یک آهنگ نوروزی دعوت می کنم: 

با سپاس از همراهی تان. 

۱۳۹۶ اسفند ۲۳, چهارشنبه

رویداد های راهنما!



به چه بیندیشیم ؟

رویداد ها، چه در درون حکومت و چه در بین مردم نشانه هایی از وضعیت سیاسی و اجتماعی اند  برای همه کسانی که به آینده چشم دوخته اند  چه برای جامعه ای که بین حاکمیت و ملت همبستگی وجود دارد و چه برای جامعه ای که بین حاکمیت و ملت دوپارگی است و هر کدام می کوشند راه خود را بروند : 
حاکمیت همچنان بر بنیادهای فکری اش پافشاری می کند و :

مردم هم با تحمل همه ی فشارها، به راه های گوناگون می کوشند از زیر این فشار ها شانه خالی کنند و به این ترتیب تصمیم ها و برنامه های حاکمیت را ناپایدار کنند . 

رویدادها در چنین بحران اجتماعی و حاکمیتی  برای هر کسی معنی  ویژه ای پیدا می کند :

۱ - برای حاکمیت  راهنمایی است  برای حفظ قدرت 
۲ - برای حکومتگران  راهنمایی است برای حفظ  یا کسب قدرت در حاکمیت 
۳ - برای مردم راهنمایی  برای فشار بر حاکمیت از جهات گوناگون برای راندن آن بسویی که لازم است
۴ - برای احزاب سیاسی که برای کسب قدرت سیاسی می کوشند راهنمایی است که جهت حرکت خود را تنظیم کنند.
۵ - برای فرصت طلبان و بقول معروف پوپولیست ها - کسانی که شکل مار را بجای نوشته مار - به مردم نشان می دهند - راهنمایی است که در بستر این رویدادها دنبال پیدا کردن سکوی پرش باشند. 
۶ - برای ثروتمندان و کسانی که از حاکمیت نفع می برند، راهنمایی است که چگونه این ثروت ها را نگه دارند، چگونه این ثروت را از دسترس خارج کنند، چگونه بین وضعیت فعلی و وضعیت آینده حرکت کنند تا همچنان در موقعیت کسب ثروت باشند. 

بالاخره در این میان بقول مولوی : 
هر کسی از ظن خود، شد یار من!

پس از وقایع دیماه چند رویداد را کنار هم که قرار بگیرند شاید راه آینده را نشان دهند:

۱ - اصلاح طلبان و در راسشان آقای خاتمی اول گفتند این دسیسه خارجی است!! وقتی دیدند گند زده اند، سعی کردند یک جوری داستان را ماست مالی کنند، اما همچنان این توی گوششان زنگ می زند : 
اصلاح طلب اصول گرا- دیگه تموم شد ماجرا

در پی این داستان عده ای از آنان پیشنهاد می کنند که اصلاح طلبان از مدار قدرت کنار بکشند- اقای زیدآبادی - . بعضی هاشان هم مانند آقای تاج زاده در یک گفتگوی کاملن هدایت شده ، چند مورد را مطرح می کند از جمله این که: 

وارد کردن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اشتباه بوده، ما مجبوریم چند صدایی را بپذیریم ، اما نمی گوید :‌
چگونه باید حکومت تغییر کند تا چند صدایی به عنوان یک اصل درآید. 

۲ - دولت با انتشار لیست بودجه، نشان داد که می خواهد از این موقعیت برای تحکیم موقعیت خودش در برابر جناح رقیب استفاده کند. انتقادهای بسیار زیادی که از این لیست شد، هیچ زیانی برای دولت نداشت ، بلکه نظرها را متوجه دستگاه هایی کرد که بودجه مفت را می خورند و جواب پس نمی دهند مانند روحانیت! البته این اعتراض ها هیچ تغییری در بودجه نداد بلکه خشم عمومی را متوجه خورندگان بودجه ها کرد و به این ترتیب دولت  نگاه اجتماعی را به مفت خوران بودجه ای به این دستگاه ها نشان داد.

۳ - از آن طرف چند خودکشی - قتل هم در بین بازداشتی ها پیش آمد که هیچکس هم جوابگو نبوده است، که معروفترینشان آقای سید امامی بود، و و بتازگی هم این جوان. 

نه دولت جوابگوی این قتل های بازداشتی هاست ، نه نیروی انتظامی، نه سپاه، نه وزارت اطلاعات ، نه قوه قضائیه ! یعنی همه شان باهم در این کار شریکند. اگر در مورد بودجه، دولت برد کرد، در این مورد همه شان به این نتیجه رسیده اند که بکشیم راحت تر است تا زنده باشند و بعدن موی دماغ! کی به کیه! 

۴ - وزیر تعاون می گوید ما از برپایی عدالت ناتوانیم! خب این اعتراف به این معنی است که از ما انتظاری جز این نداشته باشید، همینیم که هستیم ، می خوای بخواه ، می خوای نخواه!

این یعنی اگر عدالت می خواهید، به فکر راه های دیگری باشید، از این امامزاده شفایی نیست!

۵ - استاد دانشگاه می گوید همه ی بودجه صرف موارد مصرفی و حقوقی می شود و چیزی برای کارهای عمرانی و سرمایه گذاری و ایجاد کار نمی ماند.  یعنی بیکارها چشم به دولت ندوزند.
پس به کجا چشم داشته باشند؟ به صاحبان سرمایه که کار آفرینی کنند. اینها کجایند؟ همه شان از ترس ناامنی پول ها را از کشور بیرون می برند.  نتیجه :  بیکاری هر روز فزاینده!

۶- آقای تاج زاده هم گفته است که باید کاری کنیم که ایرانیان خارج از کشور تخصص و سرمایه شان را بیاورند داخل! البته درست گفته اند زیرا ده درصد جمعیت ایران در دنیا به برکت جمهوری اسلامی پراکنده اند و بیشترشان هم سرمایه دارند و هم تخصص در سطوح گوناگون. اما خبرنگار اعتماد به ایشان  نگفت همین هایی را که داخل هستند نگه دارید، بقیه پیشکش! و  ایشان نگفته است که چه جور با این حکومت اسلامی ایرانیان را  می توان برگرداند: با پس گردنی یا با تغییر قانون اساسی کشور یعنی عوض شدن حاکمیت! اما در مصاحبه اش اصلن حرفی از این اینها نمی زند! 


۷ - نیروی انتظامی هم دارد کم کم از سرکوب های پی در پی گروه های مختلف مردم خسته می شود: اینجا یکیش به بیرون درز کرده است: 

۸ - آقای وزیر کشور هم در یک گفتگوی کلی با روزنامه همشهری گفته است: 

به شورای امنیت ملی و رهبری هم گزارش کرده ایم که سلیقه، سبک زندگی مردم، فکر مردم ، ارتباطات جهانی، خیلی فرق کرده است  اما تاکنون چاره ای پیدا نشده است.  


البته ایشان یادش رفته که آقای خامنه ای در مورد دختران خیابان انقلاب گفت : 

چند دختر را اجیر کرده اند تا کار حقیرانه ای انجام دهند! این هم نمونه تازه ای از نتیجه ی این اظهار نظر ولایت مطلقه فقیه:
این یعنی چاره ای که نظام ولایت مطلقه فقیه اندیشیده است!

۹ - امام جمعه ای  درخواست کرده است که در شهرش کنسرت برگزار شود!

۱۰ - در مقابل امام جمعه مشهد هم کنسرت کیوان ساکت را از طریق دادستانی لغو کرد!!
۱۱- آقای زیباکلام را که همیشه می گفت وظیفه اول من حفظ نظام است، بخاطر مصاحبه اش با رادیو دویچه وله به دوسال حبس و محرومیت از خدمات دولتی محکوم می کنند. 

۱۲- کشور شیر تو شیر شده است. این هم یک نمونه دیگر از انتقال قاچاق نفت با لوله کشی قاچاق!! آن هم ده کیلومتر. فکر می کنید چه اورگانی می تواند چنی کاری بکند!
۱۳- چند تا از نمایندگان مجلس هم طرحی داده اند که اموال دولتی ها توسط اطلاعات سپاه  بررسی شود تا مبادا مال حرام در دستگاهشان پیدا شود! نایب رئیس مجلس هم گفته است این کار از وظایف سپاه نیست و در ثانی دفتر رهبری و سپاه را از این بازرسی کنار گذاشته اند!!
۱۴ - آقای توکلی هم دولت را تهدید کرده یا پرداخت های دولتی را شامل حقوق و مزایای مسئولین
 منتشر نشود، راه پیمایی راه می اندازم!!
اما در مورد  درآمدها و هزینه های دفتر ولایت مطلقه فقیه چیزی نمی گوید!!

بهر صورت ، یواش یواش داره کار بجاهای باریک می کشه و این هم از نتایج سحر است که در دیماه ظاهر شد، باشد که تا صبح دولتشان بدمد با تحریم گسترده انتخابات های آینده!

حرف زدن از اوضاع اقتصادی که دیگر بی مورد است.

یا باید نظارت استصوابی را لغو و همه ی احزا ب سیاسی را آزاد کنند ، و در نتیجه مجلسی تشکیل شود که عطای ولایت مطلقه فقیه را به لقایش ببخشد و یا این که تصمیم بگیرند با نقشه های تازه و ایجاد آشوب های محلی کنترل شده، مردم را مدتی دیگر هم سرگرم کنند.

شاید نمونه هایی کوچکی از سوریه ای شدن ایران را به نمایش بگذارند تا مردم به همینی که هست راضی باشند! فعلن هم گاه گاهی خودشان این کارها  را هدایت می کنند مانند جریان دراویش ، یا حمله به پسر شیرازی و یا شعارهای نژاد پرستانه توسط عوامل سپاه و بسیج علیه قومیت های ایرانی تا همه را بجان هم اندازند. به بخشی از سخنان آقای حسن شریعتمداری توجه کنید: 
به قولی اگر هم مردم از این داستان ها نترسند ، دست کم آرام تر حرکت می کنند و این هم غنیمتی است که شاید به برکات بیشتر برای ولایت مطلقه فقیه و حلقه ی اطراف ایشان و حکومت بیانجامد!

 ولی دود همه ی این نقشه به چشم خودشان می رود. مانند شروع جریان دیماه که از دستشان در رفت و شد چیزی که  خواب را از چشمان ولایت مطلقه فقیه گرفت که هیچ  ، همه را از جا پراند. اما: 
مردم ایران نشان دادند که هوای کار دستشان است و نمونه خوبش هم داستان کمک های مردمی به زلزله غرب کشور بود که هم نشان همگنانی بود بین مردم و  هم نشان ناهمگنی بود بین مردم  با سپاه و دفتر ولایت مطلقه فقیه!

بی اعتنایی به جریان هایی مانند محکومیت کرباسچی و یا بی توجهی به استیضاح دو وزیر کابینه، نمونه های دیگری است که سمت و سوی حرکت مردم را نشان می هد. 




۱۳۹۶ اسفند ۱۰, پنجشنبه

کوری ذهن یا کور کردن ذهن ها؟



تفکرات یک جامعه شناس!

اول لطفن این نوشتار را بخوانید:
نویسنده که یک جامعه شناس است خودش اعتراف می کند که :
  • تجربیات چهاردهه گذشته اعم از اصلاحات و اعتراضات نشان می دهد که نظام سیاسی از انعطاف لازم جهت انجام اصلاحات بنیادی در ابعاد گوناگون برخوردار نیست.» 
وی دلیل این بی انعطافی را چنین تبیین می کند: 
  • عدم آمادگی حاکمیت برای انجام اصلاحات نیز نه ناشی از فقدان آگاهی از تحولات صورت گرفته زیر پوست جامعه، بلکه ناشی از وضعیت ژئوپلیتیک منطقه ای و شکاف تاریخی دولت- ملت می باشد که بیم آن می رود  دومینوی اصلاحات به نقطه ای بی بازگشت از جنس فروپاشی منجر شود!» 
آیا حرف ایشان درست است ؟ 

نظامی که به قول خودش ۹۸٪ آرا را پشت سر خود داشت ، یعنی اتحاد بسیار قوی دولت- ملت ، چه کرده است که خودش را به دره بزرگ شکاف دولت - ملت پرت کرده است. این تغییر بزرگ حاصل بی انعطافی است  یا مربوط به منطقه ؟ 

این نارضایی گسترده حاصل عملکرد نظام حاکم است یا درگیری های کشورهای دیگر؟ 
این تبعیض های گسترده مربوط به کشورهای دیگر است؟ 
این دزدی ها و رانت ها از کشورهای دیگر آمده است؟ 
این قوانین تبعیض آمیز اعتقادی، جنسیتی  و قومی حاصل سیاست های این نظام است یا مربوط به ژئوپلیتیک منطقه؟ 
کدام کشور منطقه سفارت امریکا را اشغال کرد و کدام رهبر گفت « این انقلابی است بزرگتر از انقلاب اول» ؟ که باعث تحریم های گسترده اقتصادی شد؟ 
کدام کشور سفارت انگلیس را اشغال کرد؟ 
کدام کشور مخالفان جمهوری اسلامی را در کشورهای اروپایی به گلوله بست؟ 
می بینید آقای جامعه شناس چگونه یواشکی زیر نام جامعه شناس سیاست های نظام را به اذهان تزریق می کند؟ 
ایشان پیشنهاد می کند :
  • در چنین شرایطی به نظر می رسد که فروزان نگهداشتن شعله امید در جامعه می تواند از اولویت بیشتری در مقایسه با تکرار مختصات ناامید کننده وضعیت فعلی برخوردار باشد.» 
اما نمی گوید « فروزان نگهداشتن شعله امید » به چی؟ 
به منعطف شدن حاکمیت ولایت مطلقه فقیه ؟ 
برای ظهور امام زمان ؟ 
برای ظهور یک معجزه؟ 
برای وفات آقای خامنه ای یا شاید روزنه ای باز شود؟ 
برای رفراندم بی سر وته آقای روحانی ؟ 
امید برای چه؟ 

و ایشان چنین پیشنهاد می کند:

از همین رو می اندیشم که اگر قرار است تبیینی هم صورت گیرد بهتر است که در پیوند با ارائه راهکارهای مشخص جهت کاهش نارسایی های موجود دیده شود. راهکارهایی که می تواند نارضایتی های موجود را با کنش گری های فردی و مدنی هم افزا ساخته و به بهبود سوژگی و فاعلیت شهروندان بینجامد! این شاید رسالت جامعه شناسی در روزگار پیچیده و دشوار کنونی باشد!» 

وقتی ایشان می بیند که این حاکمیت انعطافی ندارد، راهکار به چه درد می خورد؟ 

چه راهکارهایی می تواند هم مردم ناامید را امیدوار کند و هم حاکمیت بی انعطاف را؟ 
چرا خودش راهکاری در همین زمینه ای که حرف می زند ، نشان نمی دهد؟ 

اگر جامعه شناسان ما نمی دانند چنین بحران هایی  چگونه به امید می انجامند، تاریخ نشان داده است که :

نا امیدی امروز راهی ندارد جز با فلج شدن قوانین تبعیض آمیز مذهبی. جنسیتی و اعتقادی 
فقط در این صورت است که نا امیدی به کنشی تبدیل می شود تا حاکمیت یا تن به تغییرات می دهد تا از هم می یپاشد! 

این راهی است که هر نظام بی انعطاف  می رود، دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!
ناامیدی امروز وقتی به امید تبدیل می شود که بداند برای منعطف کردن نظام حاکم راهی ندارد:

 جز نافرمانی مدنی 
جز تحریم گسترده انتخابات برای : 
لغو نظارت استصوابی و آزادی همه ی احزاب سیاسی


var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();