۱۳۹۸ شهریور ۸, جمعه

نامه یک مادر به آقای نجفی !



چهره واقعی دکتر خزعلی نیز در این نامه نشان داده شده است،

اقای نجفی!
سردار و وزیر و شهردار و نورچشمی حکومت !

شنیدم کسالت داشتی و از زندان ازاد شدی . خوب کردی رفتی خانه ات. ادم توی زندان میپوسد. مادرتان هم دلخون میشد .چقدر ان سربالایی اوین را بیاید و ساعتها منتظر نوبت باشد تا بلکه هفته ای بیست دقیقه شما را ملاقات کند.

اقای نجفی خوش به حال شما. از همان لحظه اول که خبر جنایت شما منتشر شد حسودی منهم شروع شد. اخر من تمام مراحلی را که باید میگذراندید دیده بودم. من سالن اداره دهم اگاهی شاپور را میشناسم. دختر نوزده ساله ام انجا بود. وسط تیرماه در همان سالن که شما چای مینوشیدی او شلاق خورد و ناخنهای پایش کشیده شد. هفت سال در زندان ماند و هرگز انگشتهای پایش را بمن نشان نداد. همکاران همان مردی که با شما دست داد و بدرقه تان کرد،موهای دختر مرا دور دستهایش پیچید و تن نحیف دخترم را روی زمین کشید. دوماه به دستور محمدحسین شاملو که انوقتها برو و بیایی داشت و رییس شعبه یک بازپرسی بود به انفرادی افتاد. در حالیکه من و همسرم دیوانه وار هر روز دنبال خبر و اثری از او بودیم به او گفته بودند پدر و مادرت دیگر تو را نمیخواهند و او ناامید و تنها زیر شکنجه جسمی و روحی به خودکشی فکر میکرد. ماهها طول کشید تا شاملو اجازه داد وکیل بگیریم. اما شما از همان روز اول وکیل داشتی . انهم اقای علیزاده طباطبایی که فقط وکالت از ما بهتران و ژنهای مرغوب مثل شما را میپذیرد. عدالت هم کلا زیر قدمهای ایشان است..تا اینجای کار سوسمار پیر (محمدحسین شاملو که اکنون به عنوان وکیل مشغول فریب مردم بیچاره است)همان بازجوی ریاکار که هیچ زمانی از نفرینهایم در امان نخواهد بود، هر رذالتی کرد تا بتواند پرونده را ببندد و پول کیفرخواستش را بگیرد. لعنت ابدی بر او و هست و نیستش باد.

یکسال و نیم بعد، دادگاه برگزار شد. وقتی قاضی سوالهایی کرد که نشان میداد بیگناهی دخترم را دریافته، وقتی به پسر سربندی گفت پدر متدین شما چرا با نامحرم خلوت کرده؟وقتی او و خانواده اش را که به دخترم حرفهای غیراخلاقی میزدند تهدید به بازداشت و اخراج از دادگاه کرد, فهمیدند ممکن است ریحان من نجات یابد. پس حیله دیگری چیدند. قاضی را به ارومیه فرستادند و حسن تردست را به جایش نشاندند. یک بی شرف تمام و کمال. میدانید او به دخترم چه گفته بود؟ گفته بود باید اجازه میدادی تجاوز صورت بگیرد بعد میامدی شکایت میکردی.

آقای نجفی! خیلی به شما حسودی م میشود. حکم قصاص شما صادر شد اما کرباسچی و دیگر مقامات حکومتی شروع کردند به افشاگری میترا استاد. تا پیش از ان هرگز لفظ پرستو را نشنیده بودیم. ولی با این تعاریف خیلی از طرفداران پیدا و پنهان حکومت گفتند این پرستو حقش بوده که با گلوله بمیرد. 

اما در مورد دختر من داستان طور دیگری بود. حتی مهدی خزعلی( که امیدوارم در اتش جهنم بسوزد )حاضر نشد به مردم بگوید در روز حادثه سربندی را دیده که با عجله میرود. به او که شریک تجاری ش بود و دفتر کارشان در یک ساختمان، میگوید کجا میروی؟ سربندی هم جواب میدهد یک دختر دکوراتور دیده ام که میروم ترتیبش را بدهم. (لعنت بر او). میدانید چرا چیزی نگفت؟ جواب را از زبان خود خزعلی میگویم. او در مراسم شهرام فرجزاده(جوانی که ظهر عاشورای هشتاد و هشت توسط اتش به اختیاران کشته شد و اکنون خواهرش حوری به جرم دادخواهی در زندان است) در حضور دیگران و از جمله شهین مهین فر(مادر امیرارشد تاجمیر که زیر چرخهای ماشین نیروی انتظامی له شد) که روی صندلی کنار خزعلی نشسته بود گفت اگر این حرفها را علنی کنم هست و نیستم از دست میرود. اخر خزعلی با جلال سربندی (دستش قلم بشود که زیر پای دختر مظلومم را خالی کرد) شریک شده و با هم برج میساختند و تجارت میکردند. 

خلاصه اینکه اقای نجفی, خیلی خوش به حالتان شده که به دلیل حال نداشتن و خستگی ناشی از سه ماه زندان با پول فراوانی که از جیب مردم دزدیده اید به خانه برگشتید تا روشن تر از روز به مردم نشان دهید که اخرین ذره از عدالت هم در ایران مرد. ایا میدانید محمد نظری که اسمش خیلی با شما هماهنگ است،نزدیک بیست و پنجسال از عمرش را بدون یک روز مرخصی در زندان گذرانده و اسمش را گذاشته اند بی کس ترین زندانی ایران؟ معلوم است که نمیدانید. اخر او چه دخلی دارد با شما که یکی از ناکس ترین و با کس ترین مهره های جمهوری شیطانی هستید. ارش صادقی و زینب جلالیان و بسیاری زندانی بیمار هم نادیده بگیریم. اخر شما و امثال شما خون رنگین دارید که به دلیل مختصری کسالت باید ازاد شوید. نه انها که با سرطان و کوری دست به گریبانند. نه انها که مثل جراحی و زمانی و صابر جان دادند بی انکه کسی به دادشان برسد. 

البته من خوشحالم که اعدام نشدید.چون حتی برای دشمن هم ان لحظات را طلب نمیکنم. ولی از ازادی شما بشدت ناراحتم. چرا که ته مانده امید به امکان عدالت را در دلم کشت. خیلی سخت است که در غربت باشی و خانواده ات دوپاره شده باشد و این اخبار را بشنوی. لعنت بر شما که این امید را هم از مردم دریغ کردید. لابد فردا هم خبر میرسد که برای استراحت و خلاصی از رنج سه ماه زندان، سوار هواپیما شده اید و سفری به کانادا کرده اید. در حالیکه ماههاست دختر بی پناه من در ایران به جرم دادخواهی مادرش ممنوع الخروج شده و حرامزادگان گمنام, پای هواپیما، پاسپورتش را گرفته اند. ضرر و زیان و خسارتهای ناشی از این بیشرفی هم بماند تا روز محشر.

اقای نجفی! همین دیروز سیزده نفر اعدام شدند. یکیشان یک اخوند را کشته بود. اخوندک به زنان توصیه کرده بود بروند و صیغه هیولاهای حشد الشعبی شوند. این جوان هم بی طاقت شده و حساب اخوندک را کف دستش گذاشته بود. اما شما از ما بهترانید و یک پرستو را کشته اید. پرستو را باید کشت مگر نه؟ 

اما اقای نجفی دختر من پروانه بود. مثل هزاران پروانه دیگر در زندانهای سراسر ایران. 

میدانید به چه چیزی فکر میکنم؟ به اینکه سرمنشاء این فضاحت بی عدالتی در ایران را نشانه بگیرم. همانی که با نحوست قدمش گفت شما را به مقام انسانی میرسانیم. همان که خدعه کرد. همان که از اعتماد مردم سوءاستفاده کرد. همان که گفت بریزید خونها را ، ما با همین خون ریختنها زنده میمانیم. لعنت ابدی بر او. بر روزی که مثل بختک به جان مردم ایران افتاد. بر روزی که مرد و پس ماندگانش را بر جای گذاشت.

اقای نجفی !حسادتم از حد گذشته و به نفرت تبدیل شده. از شما متنفرم چون مهره ای بوده اید که این سیستم ناعادل و مفتضح را تقویت کرده اید. از شما متنفرم چون تا گلو در پابرجایی این جمهوری شیطانی شرکت داشته اید. 

بترسید از روزی که کاسه صبر مردم لبریز شود. در ان روز اقای علیزاده طباطبایی و کرباسچی که سهل است، خود خمینی جانی هم به شما و همپالکی هایتان کمکی نخواهند کرد. بترسید از ان روز موعود، که شبیه یوم الحسره است. و شما میدانید از چه سخن میگویم. از ان روزی که دارایی شما نمیتواند نجاتتان بدهد. از ان روز که یا باید مثل عمال صدام و قذافی و دیگران تکه تکه شوید یا مثل مبارک و عمرالبشیر و دیگران با قفس به دادگاه بیایید و بگویید چرا چشمهایتان را بستید بر کشتن پروانه های مردم؟ چرا شریک شدید در جنایت چهل ساله؟ چرا تبر شدید برای شکستن سروهای مردم؟

اقای نجفی! دیر است و دور نیست روزی که خونخواهان سیاهپوش، بغض فروخورده شان را در صورت شما و بالا دستهایتان، تف کنند. تضمینش این است: 
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند
شعله پاکروان - مادر ریحانه جباری

به این میگن سیاست!



نتیجه سیاست های حاکمیت ولایت مطلقه فقیه!

سیاست های ولایت فقیه که در زمینه داخلی جای حرف نگذاشته است و در سیاست خارجی زیر فریاد مرگ بر امریکا و اسرائیل کار را به آینجا کشانده است که برای فروش نفت خود - ۷۵۰ هزار بشکه - باید از امریکا اجازه بگیرد!!! این مصاحبه را گوش کنید:


و یا بقول این آقا برای فروش یک میلیون بشکه نفت باز هم باید از امریکا اجازه بگیرد:


البته اگر موفق شود این اجازه را بگیرد، سه فایده دارد:

۱- برای ترامپ که به دنیا بگوید این حاکمیت باید برای فروش نفتش هم از ما اجازه بگیرد و یک برگ برنده دیگر برای انتخابات او به ریاست جمهوری امریکا در آینده،

۲- دفتر ولایت مطلقه فقیه پولی گیر می آورد که بر و بچه ها بدهد تا دعاگویش باشند. 

۳ - حاکمیت ولایت فقیه که از انتخابات آینده اش بیمناک است سعی می کند یک امیدواری ایجاد کند که با این پول به اوضاع اقتصادی مردم می خواهد سر و سامان دهد تا از فشار افکار عمومی برای تحریم انتخابات بکاهد. 

آقای روحانی هم  گفته است حاضر است با هرکس برای« منافع ملی » گفتگو کند. البته منظورش همان « منافع میلی » است که فقط رانت های خودی ها  را بدهند و بس! 

تازه اینقدر اوضاع اقتصادی نابسامان است که این پول  نسبت به طلب های مردم از موسسات مختلف دولتی و غیر دولتی داستان همان : 

یک مویز است و چهل قلندر!!

خود دانید و بیخود به شکمتان دست نکشید که ؛
غصه نخور بهار میاد!


۱۳۹۸ شهریور ۱, جمعه

تجزیه ایران برای ترساندن مردم!


چه کسانی از تجزیه ایران برای رسانده مردم استفاده می کنند؟ 
الف - سران جمهوری اسلامی!( از ولایت فقیه های دو آتشه بگیرید تا تحول خواهانش)
اینان بارها گفته اند که دشمنان انقلاب اسلامی می خواهند کشور را تجزیه کنند. برای درست نشان دادن حرفشان هم گاه گاهی از گروه هایی نام می برند که خواهان استقلال استانشان هستند. حالا چقدر خود جمهوری اسلامی در سر و سامان دادن به این گروه ها نقش دارد و یا به چه راه هایی آنها را تقویت می کند، بماند. 
فایده چنین تبلیغاتی برای جمهوری ولایت مطلقه فقیه این است که:
 آنها وسیله ای باشند برای سرکوب جنبش مردم بر علیه  دیکتاتوری مذهبی و نیز بدنام کردن سازمان ها و گروه هایی که برای ایجاد یک حاکمیت غیر مذهبی و دموکرات می کوشند.
جمهوری اسلامی باین ترتیب مردم را از پیوستن به اعتراضات بر علیه دیکتاتوری حاکم باز می دارد. این کاری است که بطور ناخودآگاه در ذهن همه ما جا افتاده است! البته تجربه های وحشتناک و تلخ کشورهای عربی از جمله سوریه این داستان را جا انداخته است!
اما واقعن جمهوری اسلامی در صورتی که اعتراضات اوج بگیرد، سرکوب اعتراضات را بسوی جنگ داخلی پیش می برد؟
ظاهرا حاکمین امروز به خوبی می دانند در صورت حذف جمهوری ولایت فقیه، جایی برای فرارکردن مانند شاه ندارند! تازه شاه که داشت به چه وضع ناگواری همیشه دربدر بود! اینان که همان امکان دربدری را هم ندارند. 
پس اولین نتیجه این است که این حکومت تا نفر آخر بر علیه هرنوع جنبش مردم برای سرنگونی اش می جنگد. 
اما این نتیجه کاملن اشتباه است به چند دلیل: 
۱ - روحانیت شیعه در ایران پا گرفته و رشد کرده است. از ایران تغذیه کرده و جایی بجز ایران ندارد. در طول تاریخ تمام هزینه های مذهبی اش را از مردم ایران گرفته است. حتا مرجعیت اصلی اگر در عراق باشد مانند آقای سیستانی، از پرداخت مذهبی ایرانیان تغذیه می کند. بنابراین روحانیت شیعه جایی بهتر و ریشه دارتر از ایران ندارد و اگر جمهوری اسلامی سرکوب را بسوی تجزیه ایران پیش ببرد، در واقع ریشه درآمدهای مذهبی خودش را خشکانده است. می شود: 
یکی بر سر شاخ و بن می برید
۲ - تازه اگر جایی هم داشته باشند، در آنجاها درآمدهایی بابت احکام مذهبی نخواهد داشت. چون منطقه شیعه نشین نخواهد بود.  زیرا مناطق شیعه نشین بیرون از ایران خودشان از جمهوری اسلامی تغذیه می کنند!
۳ - درست است که امروز ولایت مطلقه فقیه ۶۰٪ اقتصاد کشور و نیز نفت را در اختیار دارد و ظاهرن احتیاجی به درآمدهای مذهبی از مردم ندارد، اما این درآمدها در حال خشکیدند نه فقط بخاطر تحریم ، بلکه بیشتر بخاطر کیفیت نامطلوب مدیریت سیاسی و اقتصادی و نیز از دست دادن بازارهای کشورهای دور و بر!
بازارهای نفت ایران نیز توسط نفت صادراتی امریکا در حال تصرف است و نه تنها جمهوری اسلامی - حتا پس از رفع تحریم ها - توانا به مقابله با شرکت های امریکایی نیست، بلکه حتا اگر حکومت عوض شود تصرف بازارهای قدیمی توسط حاکمیت تازه ایران هم بسیار مشکل است.
پس از فرار متخصصان ، سپس فرار سرمایه، حالا نوبت فرار نیروی کار از ایران به کشورهای همجوار مانند عراق است. این یعنی ورشکستگی اقتصادی یک جامعه.
پس این فکری که جمهوری اسلامی القا می کند که ممکن است کشور به سرنوشت سوریه مبتلا شود، کاملن داستانی است تا مردم را از اعتراضات بی خشونت باز دارد. 
بنابراین سوریه ای شدن کشور یعنی نابودی تمام دم و دستگاه روحانیت شیعه برای همیشه!
و این چیزی وحشتناکی برای روحانیت است! و حاضر نیست تن به نابودی بدهد!
۴- گروه های بسیاری از درون روحانیت اکنون مخالف نحوه حکمرانی ولایت مطلقه فقیه اند و به این نتیجه رسیده اند که حکومت عرفی لازم است، اینان تا وقتی که ولایت مطلقه فقیه توانسته سفره آنان را بیاراید، همراه بوده اند و اینک کم کم سفره شان کوچکتر می شود. با کوچکتر و کوچکتر شدن سفره روحانیت از طرف ولایت مطلقه فقیه، آنان مجبورند به درآمدهای مذهبی بیشتر توجه کنند و در نتیجه از خواسته های مردم مجبورند پیروی کنند. 
به این دلایل تاریخی و واقعی نه تنها جمهوری اسلامی سرکوب جنبش را بسوی جنگ داخلی پیش نمی برد،  و نمی تواند پیش ببرد، بلکه از آن بشدت می ترسد. زیرا جنگ داخلی یعنی نابودی حیات روحانیت شیعه برای همیشه!









۱۳۹۸ مرداد ۲۳, چهارشنبه

مشت نمونه خروار!




اینجا سه نمونه مشخص از دخالت مستقیم آقای خامنه ای - ولایت مطلقه فقیه - در سه بخش از مهمترین مسائلی که به امنیت فردی و اجتماعی مربوط می شود، آورده شده است: 
۱- سیاستگزاری اعتراف گیری ! راهنمایی مستقیم ایشان برای اعتراف گیری از کسانی که به بهانه های گوناگون توسط دستگاه انتظامی و امنیتی دستگیر می شوند! این هم حکم ایشان با زبان خودشان :
۲ - سیاست گذاری اقتصادی ! موافقت ایشان برای اختلاس های بزرگی که انجام می شود؛
 آن را طبیعی می داند و می گوید اگر نشود، باید تعجب کنید!!
۳ - سیاستگذاری در دادگستری! 

اجازه  ایشان در محاکمات فرمایشی. به این خبر توجه کنید:
  • حسین بیات، وکیل حامد آئینه‌وند، فعال سیاسی زندانی، خبر داد که دادگاه تجدیدنظر، حکم ۶ سال حبس‌ موکلش را به استناد «استیذان ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضائیه از رهبر جمهوری اسلامی» و بدون تشکیل جلسه دادگاه و بدون حضور این زندانی سیاسی، عینا تایید کرده است.»
استیذان یعنی اجازه گرفتن !

ایشان اجازه داده اند دادگاه بدون حضور متهمین امنیتی، برای آنها حکم صادر کند. حالا داشتن وکیل مدافع که دیگر نباید حرفش را زد.
و اگر به اختیارات ولایت مطلقه فقیه  در اصل ۱۱۰ قانون اساسی جمهوری ولایت مطلقه فقیه توجه کنید:
 ۱ -  با آن همه اختیارات عجیب و غریب 
۲ - که به هیچکس هم نباید حساب پس بدهد. بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی!
۳ - یادتان باشد که اختیارات گسترده و بی حد و مرز در اصل ۱۱۰ قانون اساسی هنگام بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸  به ریاست آقای خامنه ای تصویب شده است!
نظر شما نسبت به اصل حاکمیت ولایت فقیه چیست؟ باشد یا برود؟!
اگر این نوع حاکمیت باید برود، راهش چیست؟ 
اگر این نوع حاکمیت باید برود، چه نوع حاکمیتی را می خواهید؟ 


۱۳۹۸ مرداد ۱۳, یکشنبه

فروپاشی



آقای دکتر فاضلی نوشته ای دارد بنام :
« در کاربرد فروپاشی محتاط‌تر باشیم: 
چارچوب‌هایی برای اندیشیدن، سؤالاتی برای پاسخ گفتن »

که می توانید اینجا بخوانید:
یک موضوع در این نوشته خالی است و آن هم : 

تجربه فرهنگ فروپاشی در میان ملت هاست. 

سرزمین ایران بنا به موقعیت ژئوپلتیکی آن شاید بیش از هر جامعه ای تجربه فروپاشی را دارد اما همچنان ظاهرن سرپا مانده است: 

۱- حمله اسکندر که منجر به فروپاشی کل حاکمیت هخامنشیان شد و حدود دویست سال حاکمیت هلنی - سلوکیان - در آن جا خوش کردند، اما جامعه ی فروپاشیده ایران کمر راست کرد و اشکانیان جای سلوکیان را گرفتند. 

۲ - حمله اعراب که ناسازگاری جامعه ایران را با حاکمیت ساسانی سرعت بخشید و به مدت چهار قرن گذشت تا جامعه فروپاشیده ایران دوباره خود را باز یابد.

۳ - حمله مغولان نمونه سوم آن است اما نظریه شیعه گری توانست جامعه ایران را هم از زیر سلطه اعراب برهاند و هم مغولان را به درون خود بکشد! 

این تجربه های گران بهای تاریخی در این تحلیل نظری وجود ندارد. به نظر می رسد مقوله فروپاشی بشکل مکانیکی و رونویسی شده برای جامعه امروز ایران بکار گرفته شده. 
نگارنده با استاد موافق است که باید با مقوله فروپاشی با احتیاط برخورد کرد، زیرا متغیرهای اجتماعی ، اقتصادی، تاریخی و طبیعی همه جا بسان هم ظاهر نمی شوند.

۴ - به جرات می توانم بگویم جامعه ایرانی که ساخته و پرداخته حاکمیت ایده ئولژیک شیعی گری است - پس از ۵۰۰ سال - در حال فروپاشی است، اما جامعه ایرانی فارغ از حاکمیت ایده ئولژیک در حال بالیدن بوده و جوانه های آن امید به آینده را افزایش می دهد. این جوانه ها باهمت زنان، جوانان و پیران برنا شکل گرفته اند. 

این تلاش ها که با وقایع بسیار غم انگیزی همراه می باشد، آرام آرام دارد به نهالی بالنده تبدیل می شود که برای همیشه فرهنگ ایده ئولژیک ۵۰۰ ساله شیعه گری را به فرهنگ عرفی ایرانی تبدیل کند.

علاوه بر آن یادمان باشد که امروز جوامع دربسته نیستند و جامعه ایران نیز فقط در درون مرزها نیست. ده در صد جامعه ایران در سطح جهان و بویژه کشورهای پیشرفته حضور دارند و هر روز بالنده تر می شوند.

توجه به این واقعیت ها نشان می دهد که آری :

جامعه ی ساخته و پرداخته جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است نه جامعه ایرانی که هر روز پویاتر در برابر این جمهوری فرو پاشانده ایستاده و می کوشد با بروز رسانی خود توان او را برای ماندگاری به صفر نزدیک می کند. 



۱۳۹۸ مرداد ۱۰, پنجشنبه

رای ندادن و تغییر حکومت!



آیا رای ندادن باعث سرنگونی یک حاکمیت می شود؟ 

این روزها همه جا سخن از انتخابات پیش رو است. رای بدهیم یا نه؟ 

هیچ حاکمیتی در دنیا با رای ندادن عوض نشده است! منظور از حاکمیت دولت نیست. حاکمیت مجموعه ای است که کشور را اداره می کند چه بصورت چند حزبی یا تک حزبی یا بی حزبی!
دولت های یک حاکمیت با رای دادن و ندادن عوض می شوند همانطور که در ایران شاهدیم، اما حاکمیت - ولایت مطلقه فقیه -  عوض نشده است. 

اگر اکثریت مردم تصمیم بگیرند که عطای این حاکمیت را با رای ندادن به لقایش ببخشند، چه می شود؟ 

حاکمیت عوض نمی شود. نمونه آن را در انتخابات شورایاری شهر تهران امسال تابستان دیدیم که فقط ۶٪ مردم در انتخابات شرکت کردند و ۹۴٪ گوشه نشستند و نظاره گر این انتخابات بودند! آمارش را اینجا ببینید:

با همین ۶٪ شوراها  تشکیل شدند و همین شورا های شش درصدی برای ۹۴٪ دیگر تصمیم می گیرند و آنها را اجرا می کنند!!!

اگر همین وضعیت در مورد انتخابات آینده مجلس یا ریاست جمهوری تکرار شود، چه می شود؟  آیا انها جمهور فاقد صلاحیت می شوند؟ 

طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی کسی که بیشترین رای را بیاورد، رئیس جمهور یا نماینده مجلس است. حالا این بیشترین رای چه مربوط به ۶٪ مردم باشد چه ۶۰٪!!

پس چنین شوراهایی، مجلسی و رئیس جمهوری هم رسمیت دارند و قانونی اند! هر چند همه می دانند که بنا بر قانون اساسی جمهوری اسلامی همه ی اینها تدارک چی اند برای اجرای سیاست های رهبر! 

و بقول رهبر فرقی نمی کند که شما به کی رای بدهی! به هر کس که رای بدهی، در به واقع به جمهوری اسلامی رای داده ای و به سیاست های رهبرش! که کارش هیچ ربطی به خواسته های مردم ندارد!

بنابراین با رای ندادن حاکمیت ولایت مطلقه فقیه عوض نمی شود اما:

۱ - دلش را می لرزاند و در سر چند راهی برای تصمیم گیری می ماند! و این یک گام به پیش است برای درهم ریختن آن!

۲ - با کاهش شرکت مردم در انتخابات، مشروعیت چنین حاکمیتی در سطح دنیا مطرح می شود! و در نتیجه در سطح بین المللی دچار مشکل می شود. هر چند جمهوری اسلامی دچار مشکل هست، اما این مشکلات ناشی از رای ندادن مردم نیست، بلکه حاصل سیاست های جاه طلبانه اش می باشد. 
ولی وقتی از داخل دچار بی اعتباری شود، این بی اعتباری با بی اعتباری بین المللی پیوند خورده و گره بزرگی برایش ایجاد می شود.

۳ - نمونه خوب این شرکت نکردن، رای ندادن مردم در شوراهای شهر تهران است که فقط ۶٪ رای دادند.

۴ - ممکن است حاکمیت با میلیون ها برگه ی رای، آمار را بالا ببرد، همانطور که در سال ۸۸ کرد که مدارکش را محمدرضا خاتمی در دفاعیه اش مطرم کرده است :
https://t.me/gozaresh1395/5182

امروز با وجود شبکه های اجتماعی و دوربین های بدست، توان حکومت برای چنین بازی هایی بشدت کاهش یافته و کسی به آمار رسمی اش توجه نمی کند.

این حکومت ها می توانند مشکلات بین المللی شان با دادن امتیازات و عقب نشینی های گوناگون کاهش یابد مانند انچه جمهوری اسلامی در؛

الف - فروش تسلیحات امریکایی و اروپایی به کشورهای عربی باعث شده تا میلیاردها دلار را به این کشورها سرازیر کند،

ب - خرید پایاپای اجناس در برابر نفت به کشورهای دیگر مانند چین، هند ، ترکیه، روسیه … موقعیت خودش را بهتر کند. 

پ - فراری دادن هزاران متخصص در رشته های گوناگون به کشورهای غربی، آنها را  در بازیافت ثروت های معنوی فراری داده شده از کشور، تقویت کند!

اینها فوایدی است که جمهوری اسلامی برای بهبودموقعیت بین المللی اش از آن استفاده می کند و در صورت لزوم به بسیاری از خواسته های کشورهای دیگر گردن می نهد. خواسته هایی که نه تنها هیچ ربطی به منافع مردم ایران ندارد، بلکه دقیقن مخالف منافع ملی ایران است مانند بخشیدن نیمی از دریای خزر به کشورهای همسایه که حتا باعث تعجب آنها شده بود. اگر یادتان نیست به سخنان یکی از کارشناسان آنان گوش کنید!
رجب صفراوف

بنابراین تا:

 این فایده رساندن ها به کشورهای دنیا هست، 

این رای ندادن ها سرنگونی حاکمیت را باعث نمی شود،مگر این که از سطح رای ندادن گذشته و به طرح آنچه می خواهیم، اقدام کنیم. یعنی بگوییم که چه حکومتی می خواهیم و برای آن مایه بگذاریم. 

وقتی در خواست ها از سطح مطالبات اقتصادی، مالی،  امنیتی ،حیثیتی بگذرد و به سطح تغییر حکومت برسد آن وقت است که رای ندادن ها به همراه درخواست های خیابانی برای تغییر حکومت، می تواند موثر باشد و روابط بین المللی را نیز بکار گیرد. 

این جریانی است که دقیقن در زمان انقلاب اسلامی پیش آمد. تا اعتراضات داخلی برای تغییر حکومت در سطح جامعه ظاهر نشد و رشد نکرد، روابط بین المللی به کمک آقای خمینی و روحانیت برای بدست گرفتن قدرت گامی پیش نگذاشت!

ممکن است بگویید کسی باید باشد و مورد اطمینان مردم هم باشد، تا مردم به او گوش کنند و پیروی اش کنند. ظاهرن درست می گویید اما باطنا نه!!

درست نکته اصلی اینجاست که ما به دنبال رهبر می گردیم تا از او تقلید کنیم!! و تقلید دقیقن پدیده ای که ما را به این روز رسانده است!

چرا دنبال یک « اندیشه ای » نباشیم که نوع حکومت را برایمان روشن کند؟ 

داستان زیبای مولولی در تقلید را اینجا بخوانید : 

که می گوید:
مر مرا تقلیدشان بر باد داد
که دو صد لعنت بر آن تقلید باد 

این شعر باین شکل در جامعه درآمده است:

خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دوصد لعنت بر این تقلید باد!

پس اگر دنبال تقلید هستیم، نتیجه اش همین است و حتا با تغییر حکومت فردا ممکن است همین آش و همین کاسه باشد با شکل و رنگ دیگر!!

تجربه جهانی نشان داده که اندیشه دموکراسی چه در سطح ارتباطات اجتماعی، و چه در سطح سیاسی که حاکمیت را می سازد، تا کنون بهترین روش حکومت بوده است که درآن دو ویژگی مهم هست : 

الف - به همه ی اندیشه ها اجازه حضور می دهد و نیز در چنین حاکمیتی همه اندیشه هآ: 

ب - به همه انسان ها اجازه زندگی می دهند! بی توجه به عقایدشان! 

تا وقتی چنین اندیشه ای در جامعه ما برای تشکیل یک حاکمیت شکل نگرفته است، 
تا وقتی برای چنین حاکمیتی مایه نگذاریم ، 
تا وقتی برای چنین حاکمیتی چشم به این و آن دوخته ایم، 


چشم کمک از روابط بین المللی آب در هاون کوبیدن است . 

مانند این خانم که از کشورهای دیگر تقاضای کمک برای از بین بردن جمهوری اسلامی می کند:

کسانی که خود پیشگام برای تغییر زندگیشان نیستند، نمی توانند انتظار داشته باشند تا دیگران زندگی آنان را تغییر دهند. 

اگر رای ندادن گام اول برای نفی یک حاکمیت است

خواست نوع حکومت ، گام دوم برای ایجاد یک حاکمیت تازه است!

پیروی از یک فرد، گروه، سازمان، حزب مهم نیست، مهم این است که دو ویژگی مهم دموکراسی را که در بالا آمد، جویا باشیم!

یادمان باشد: 

کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من!




var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();