۱۳۹۷ بهمن ۱۰, چهارشنبه

آشنایی با تاریخ ایران ( ۵۴ )‌




پایه گذاری  سازمان یونسکو!

این متن می باید در تلگرام منتشر میشد اما به علت طولانی بودن در وبلاگ منتشر شده است.

یکی مرد دانش به از صد هزار!


گزارش یک زندگی ، دکتر علی اکبر سیاسی » جلد اول ، چاپ دوم که توسط نشر اختران چاپ گردیده ،ازبخش هفتم آن که دربارۀ مشارکت در تدوین و تصویب منشور سازمان ملل متحد تحریر نموده از صفحات 148 تا 151 که مربوط به چگونگی بوجود آمدن یونسکو می باشد.

سازمان فرهنگی یونسکو پس از جنگ جهانی دوم بوجود آمد که کارش آشنایی کشورهای مختلف با فرهنگ های یکدیگر بود. پیشنهاد کننده این سازمان آقای دکتر سیاسی یکی از اعضای هیات اعزامی ایران به کنفرانس صلح سانفرانسیسکو بود. 

« 
هیأت نمایندگی که دولت ایران به این کنفرانس می فرستاد مرکب بود از این آقایان : عدل ( منصورالسلطنه ) ، نصرالله انتظام ، دکتر یحیی عبده ، دکتر قاسم غنی ، فضل الله نبیل ، گودرزی ، احمد اردشیر ، علی اکبر دفتری ، حسین نواب ، دکتر قاسم زاده ، دکتر صورتگر ، کاظمی ( مهذب الدوله ) دکتر رضازاده شفق ، الهیار صالح ، دکتر اعتبار و دکتر علی اکبر سیاسی . عدل ( منصورالسلنه) ریاست هیأت را عهده دار بود........

برای هیأت نمایندگی ایران در میهمانخانه ی سانفرانسیس جا گرفته بودند و دو روز بعد از ورود ما کار کنفرانس آغاز شد. بعد از جلسه تشریفاتی و نطق هائی که از طرف بعضی از رؤسای نمایندگی ها ایراد شد، برنامه کار کنفرانس تعیین و برای بررسی موضوع های مختلف کمیته هائی در نظر گرفته شدند و مقرر گردید هر کمیته رئیس و مخبر خود را خود بر گزیند. 

من در یکی از این کمیته ها پیشنهاد کردم از مجمع عمومی بخواهیم کمیسیونی را تشکیل دهد که وظیفه اش ایجاد حسن تفاهم بین ملت ها باشد. نماینده چین و دکتر ولز رئیس دانشگاه ایندیانا و مشاور هیأت نمایندگی آمریکا که در این کمیته شرکت داشتند پیشنهاد مرا تأئید کردند و کمیته به اتفاق آراء آن را تصویب نمود……..

نتیجه ی کار و مصوبات کمیته ها بتدریج در مجمع عمومی توسط مخبرین خوانده می شد و پس از بحث و گفتگو و احیانا" اصلاح و تغییر به تصویب می رسید. من نظراتی را که در کمیته ها اظهار می داشتم به اطلاع آقای عدل رئیس هیأت نمایندگی می رساندم. روزی به او گفتم : « مقتضی است جنابعالی در یکی از جلسات عمومی نطقی ایراد کنید.» گفت : « البته بد نیست که ما هم اظهار وجودی کرده باشیم.» 

همان روز چند ساعت بعد به سراغ من آمد و گفت : « ممکن است خواهش کنم این وظیفه را به نمایندگی از طرف هیأت ، شما انجام دهید؟» گفتم : « اطاعت می کنم » 

فردای آنروز در جلسه ی عمومی از رئیس جلسه اجازه ی صحبت خواستم و نوبتم که رسید پشت میز سخنرانی رفتم و در باره چند موضوع اساسی و بطور کلی درباره ی سازمانی که در شرف تأسیس بود، نظر هیأت نمایندگی ایران را بیان داشتم و بخصوص درباره ی لزوم تأسیس شورا یا کمیسیونی که وظیفه اش از راه فرهنگ ایجاد حسن تفاهم میان ملل مختلف جهان باشد – یعنی درباره ی تصویب پیشنهادی که در یکی از کمیته ها کرده بودم - به تفصیل سخن گفتم و تأکید کردم .

پس از این که گزارش همه ی کمیته ها به تصویب مجمع عمومی رسید لازم بود کمیته ای تشکیل شود تا مصوبات مجمع عمومی را مرتب و منظم و انشاء کند و بصورت اساسنامه ی سازمان ملل متحد در آورد و برای تصویب به جلسه ی عمومی عرضه بدارد. برای انتخاب بیست عضو این کمیته ، اعضای کنفرانس به تبادل نظر پرداختند و این افتخار برای من و هیأت نمایندگی ایران حاصل شد که به عضویت آن کمیته ی بسیار مهم که نامش « کمیته ی انشاء » 
(Drafting Committee)
بود انتخاب شدم. 

این کمیته در جلسات متعدد خود که هر کدام ساعت ها به طول می انجامید وظیفه ی خود را انجام داد . من در این کمیته ساکت نبودم و از اظهار نظر خودداری نمی کردم و به ویژه مراقب بودم کمیسیون ایجاد حسن تفاهم – که پیشنهاد کرده بودم – در طرح اساسنامه از قلم نیفتد.

این اساسنامه در مجمع عمومی کنفرانس تقریبا" بدون اصلاح یا تغییر عینا" به تصویب رسید و عموم اعضای کنفرانس آن را امضا کردند. 

من بسیار خوشوقت بودم ، نه تنها برای اینکه پای این اساسنامه را که از آن پس « منشور ملل متحد» خوانده شد امضا کرده بودم ، بلکه خیلی بیشتر ، برای آنکه بدون حفظ جناح ، در پایه گذاری کمیسیون تربیتی ، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد ، یونسکو 

( UNESCO) United Nations Educational,Social and Cultural Organisation

نقشی اساسی و مؤثر داشته بودم .»


برای آشنایی با این انسان دانشمند، خوش فکر، پرتلاش و دموکرات اینجا را بخوانید :



قبلی : 


۱۳۹۷ بهمن ۲, سه‌شنبه

حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی ( ۴ )‌



رضا شاه و اقدامات مذهبی اش!

یک حکومت سکولار کاری به مذاهب ندارد. آیا حکومت پهلوی چنین بود؟ 

پس از مشروطه روحانیون دو دسته شدند. گروه اول مانند میرزای نایینی  - اینجا - 


و آخوند خراسانی معتقد بودند که دین نباید در قدرت اجرایی سیاسی باشد. گروه دوم روحانیونی بودند که خواهان سهیم شدن در قدرت بودند مانند مدرس - اینجا - 


و آیت الله کاشانی اینجا : 


با انتقال سلطنت و پس از این که رضاشاه جای پایش را محکم کرد علاوه بر کارهای مهمی مانند:

ارتش متمرکز، دادگستری متمرکز، آموزش و پروزش، دانشگاه، کنترل اوقاف و بی حجابی اجباری، به محدوده مذهب هم وارد شد و کوشید آن را در اختیار بگیرد. خلاصه کوتاهی از اقداماتش چنین اند:

مدارس بهایی که تنها در تهران بیش از ۱۵۰۰ دانش آموز داشت در سال ۱۳۱۳ به بهانه برگزاری مراسمی به مناسبت سالگرد کشته‌شدن باب تعطیل شد. 

در سال ۱۳۱۰ ساموئل حییم نماینده یهودیان در مجلس که در سال ۱۳۰۵ بابت هموندی در کودتای نافرجام سرهنگ پولادین به زندان محکوم شده بود، ناگهان اعدام شد.

[۳] شاهرخ ارباب کیخسرو نماینده زرتشتیان که از سال ۱۳۰۰ طرفدار سرسخت رضاشاه بود به دلیل اینکه پسرش در آلمان بر خلاف خواست پدر به طرفداری از نازی‌ها سخنرانی کرده بود به ضرب گلوله پلیس کشته شد.

 در مورد مدارس ارامنه نخست کلاس‌های تدریس زبان‌های اروپایی تعطیل شد و سپس در سال ۱۳۱۷ اجازه‌نامه فعالیت این‌گونه مدارس باطل شد. 

در همان سال روزنامه نیمه رسمی اطّلاعات با چاپ مقالاتی دربارهٔ «جنایات خطرناک» که همگی با نام‌های ارمنی و آسوری بود، مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی به راه انداخت.

در عوض : 

دولت رضاشاه، اعمال نفوذ برنهاد مذهب را نیز در دستور کار قرار داد. حوزه‌های علمیه در قم، اصفهان، و البته نجف خودمختار باقی ماندند، 

اما دانشکده الهیات دانشگاه تهران و مسجد سپهسالار (که توسط امام جمعه منتخب دولت اداره می‌شد) داوطلبان را امتحان می‌کردند تا معلوم کنند کدام یک صلاحیت آموزش دینی به مردم و در نتیجه درآمدن به کسوت روحانیت را دارند. 

به عبارت دیگر، برای نخستین بار دولت نحوه درآمدن به جرگه علما را تعیین می‌کرد. البته، روحانیونی که برای کار در بخش خدمات دولتی انتخاب می‌شدند، باید لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند و از پوشش غربی و کلاه استفاده می‌کردند. شگفت اینکه این اصلاحات به روحانیون نیز هویت متمایزی بخشیده بود. 

همچنین وزارت آموزش، آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجبار کرده و با کنترل محتوای این دروس، جلو هر عقیده‌ای را که بویی از شک آوری نسبت به مذهب داشت می‌گرفت. 

وی زندگی سیاسی اش را با رهبری قزاق‌ها در آیین‌های ماه محرم آغاز کرده بود و برای فرزندانش، نام‌های شیعی انتخاب کرده بود. محمدرضا، غلامرضا، علیرضا، احمدرضا، عبدالرضا و حمیدرضا. 

واعظان سرشناس را برای ارائه برنامه‌های مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد. وی همچنین شریعت سنگلجی، واعظ پر آوازه مسجد سپهسالار را ترغیب کرد تا آشکارا نیاز مبرم شیعه به نوعی «رفرماسیون» را اعلام کند. سنگلجی اغلب در منبرهای خود بر این نکته تأکید می‌کرد که اسلام در تضاد با تجدد - به ویژه علوم، پزشکی، سینما، رادیو و سرگرمی رو به رشد یعنی فوتبال- نیست.


می بینیم در عمل : 

کار رضا شاه سرکوب مذاهب دیگر بود به نفع مذهب اثنی عشری و نه حتا دین اسلام. در واقع  رضاشاه  حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب. 

نمود کارهای رضا شاه درسرکوب ادیان دیگر و تبلیغ اسلام در حوزه علمیه قم دیده می شود. موسس حوزه قم آقای حائری است . ایشان همزمان با قدرت گیری سردار سپه به ایران می آید و حوزه قم را راه می اندازد و ایشان از کسانی است که رضا شاه به حضورش می رسد تا از جریان جمهوری اش عذر خواهی کند اینجا: 


بنا به تایید تاریخ حوزه قم : 

بدین گونه آیت الله حائری در ۱۳۴۰ (۱۳۰۰ش) در قم مستقر شد و حوزه علمیه جدید قم را بنا نهاد. حائری در مدت اقامت حدود پانزده ساله خود در قم، با مدیریت قوی خود حوزه علمی نیرومندی را به وجود آورد، به طوری که شمار طلاب حوزه قم پیش از سخت گیری‌های پهلوی اول در ۱۳۱۳ش به هفتصد تن و بنابر نقلی دیگر به نهصد تن رسیده بود.


http://fa.wikishia.net/view/%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%87_%D9%82%D9%85_%D8%AF%D8%B1_%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1

شاید فکر کنید پس دلیل مخالفت روحانیون با رضا شاه چه بود؟ 

خارج شده دادگستری و اوقاف از دست روحانیت. این دو منبع درآمد اصلی روحانیت بودند، اما روحانیت زرنگ تر از آن بود که مخالفت با رضا شاه را به این علت اعلام کند. آنها از جریان بی حجابی اجباری بهترن بهانه برای تبلیغ علیه رضا شاه بدست آوردند در صورتی که در همان زمان مدارس ابتدایی دخترانه و پسرانه یکی بود اما آنها هیچگونه اعتراضی به این جریان نداشتند چون بچه های زیر سن بلوع نمی توانست بهانه خوبی برای کوبیدن رضا شاه باشند.  

مدارس دخترانه و پسرانه در سال ۱۳۲۲ از هم جدا شدند اینجا: 


شاید هم فکر کنید پس کشتن مدرس توسط رضاشاه چه بود؟ رضا شاه مدرس را به این علت کشت که در موقع به سلطنت رسیدنش کلی گردنش را پیش مدرس کج کرد. اینجا : 


و تازه کشتن مدرس هم بنا به فتوای علمایی بود که رضاشاه توانسته حمایت کامل آنها را بدست آورد اینجا: 


در این نوشته به سرکوب اندیشه های غیر دینی مانند سرکوب سوسیالیست ها توجه نشده است. 

آنچه آمد بسیار فهرست وار کارهای رضاشاه در مورد مذهب شیعه است که با سرکوب دیگر ادیان و مذاهب راه را برای مذهب شیعه باز گذاشت.  اگر چه بظاهر روحانیت را از مراکزی مانند دادگستری و اوقاف راند، اما همزمان اجباری شدن دروس مذهبی و بکار گماردن روحانیون یا وابستگانش در اوقاف که سر به اطاعت حکومت داشتند، عملا راه گسترش روحانیون را در زیر بنای جامعه برای رشد مذهبی گری باز کرد.                             

دلیل این رشد، جوابی به کارهای رضا شاه نبود، بلکه محصول جامعه ارباب و رعیتی ایران بود. این رشد در زمان محمدرضا شاه بیشتر نمایان است که به آن می رسیم.



۱۳۹۷ دی ۲۰, پنجشنبه

حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی ( ۳ )‌



یک حکومت سکولار : 

۱ - نیازی به تایید رهبران مذهبی ندارد. اما حکومت پهلوی به این تایید نیاز داشت. اینجا: 



 ۲- نیازی به قسم خوردن و تعهد به یک آئین، کیش، مذهب و ایده ئولژی مشخص  ندارد. آیا حکومت پهلوی چنین بود؟ 

پیشتر در نوشتار « دستاورد قانون اساسی مشروطیت و متمم آن »  نشان داده شد که دموکراسی  مشروطیت به دو عامل بنیادی استبداد وابسته شده بود : 

الف - اختیار مطلق شاه در توشیح قوانین. 

هیچ اصلی از قانون اساسی شاه را ملزم به توشیح قوانین مجلس نمی کند. بلکه در عمل  این مجلس است که باید قوانینی بگذراند که مورد رضایت شاه باشد تا شاه آن را توشیح کند. اگر قانونی را شاه توشیح نمی  کرد قابلیت اجرا نداشت.

ب - مطابقت تمام قوانین بر اساس احکام شریعت اسلامی و مذهب شیعه اثنی عشری. که این بخش در متمم قانون اساسی تمام قوانین را به احکام شریعت وابسته می کند. 



از داستان کارهای سردار سپه برای جلب رضایت و حمایت روحانیت که بگذریم، می رسیم به داستان انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی در مجلس موسسانی که به این ترتیب تشکیل شد:


با اعلام رسمی سلطنت پهلوی، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، رضا شاه در ۲۴ آذر با تشریفات خاصی به مجلس رفت و پس از نطق کوتاهی … در مقابل قرآن مجید زانو زد و قرآن را برداشت و بوسید و در سکوت مطلق نمایندگان ، متن اصل ۳۹ قانون اساسی را به عنوان سوگند پادشاهی به شرح زیر قرائت کرد:

  • من خداوند قادر متعال را گواه گرفته، به کلام الله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد می کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده ، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرر سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی  و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال خداوند عز شانه را حاضر و ناظر دانسته، منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم و از خداوند متعال در خدمت به ترقی ایران توفیق می طلبم و از ارواح طیبه اولیاء اسلام استمداد می کنم. » 

رضا شاه از تولد تا سلطنت - دکتر رضا نیازمند- ص ۷۶۱ . انتشارات حکایت قلم نوین ۱۳۸۵

چگونه می شود حاکمیتی که : 

الف بر پایه قانون اساسی مشروطیت - که شرحش پیشتر رفت - 

ب -  و در ترویج مذهب معینی - اینجا مذهب شیعه اثنی عشری - خود را متعهد می داند - باز هم بر اساس متمم قانون اساسی مشروطیت -

شکل گرفته است، آن را حکومت سکولار نامید؟ 

می بینیم که حاکمیت پهلوی قانونا حتا بر اساس قسم نامه و نیز قانون اساسی مشروطیت و متمم آن نمی توانسته یک حکومت سکولار باشد. یعنی : 

حکومتی که به مذهب ، دین ، و ایده ئولژی معینی پایبند نبوده بلکه بر اساس نیازهای اجتماعی و زمانه برنامه ریزی و تصمیم گیری کند.

حکومت پهلوی نه تنها خود را ملزم به رعایت مذهب شیعه اثنی عشری می داند، بلکه خود را ملزم به ترویج آن هم می داند!!

آیا چنین حکومتی،  قانونا می توانست سکولار باشد؟ 

برای این که یک حکومت قانونا سکولار باشد، باید بر اساس یک قانون اساسی سکولار باشد. قانون اساسی ای که به هیچ مذهب، ایده ئولژی و گروهی وابسته نشده باشد. 

در نوشتار آینده می بینیم که اگر چه حکومت پهلوی کوشش کرد خودش را از زیر بار روحانیت بیرون بکشد، اما در عمل به رشد و گسترش ایده ئولژی اسلامی از نوع شیعه اش کمک شایانی کرده است. به همین دلیل از درون چنین حکومتی، انقلاب اسلامی سر بر می کشد. 



۱۳۹۷ دی ۱۱, سه‌شنبه

حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی! ( ۲ )



یک حکومت سکولار: 

۱ - نه به دین مردم کار دارد،

 ۲ - نه نیازی به تایید توسط رهبران مذهبی دارد مگر این که رهبران مذهبی - برای این که از مردم عقب نمانند -  بر غیر دینی بودن حکومت مهر تایید بزنند. مانند آنچه در اروپا پیش آمده است.

۳ - نه نیازی به توسل به مظاهر مذهبی دارد. 

۴ - نه بطور مستقیم یا غیر مستقیم بعضی اندیشه ها را سرکوب و بعضی را تقویت می کند.

آیا حکومت پهلوی چنین بود؟ 

سردار سپه، فرماندهی کل قوا را توسط تایید مدرس بدست اورد اینجا:


در شماره ( ۱ ) این نوشتار هم برای فرار از داستان جمهوری هم به دامن آیت الله ها پناه برد و اعلام انصراف کرد و آنها هم تاییدش کردند. علاوه بر این ها دو داستان دیگر هم فراهم کرد. که اولینش را به یادداشت تلگرامی ارجاع می دهم.

سردار سپه همچون شارع اسلام :


بجز این اعلامیه محکم و قوی که سردار سپه را فردی کاملن مذهبی موجه در انظار عمومی معرفی کرده، میرزا حسین نائینی یکی از همین دو نفری که اعلامیه بالا را امضا کردند و مرجع تقلید بود، تمثالی از علی بن ابیطالب به همراه یک نامه برای سردار سپه می فرستد. این هم متن نامه: 

« بسم الله الرحمن الرحیم :

در این موقع که بحمدالله سبحانه  و تعالی بعتبه حضرت شاه ولایت صلی الله علیه و آل الطاهرین مشرف شدیم، دعای دوام تایید حضرت اشرف دامت شوکته در اعتلای دین و دولت و موجبات تعالی مملکت و ملت را در تحت قبه منوره از اهم ادعیه دانسته کاملا مراقب و محض کمال میمنت و تبرک یک قطعه تمثال مقدس را که از قدیم در خزانه مبارکه محفوظ است از جناب مستطاب آقای سید عباس کلیددار  روضه منوره برای حرز آن وجود اشرف در خواست شد و اینک بصحابت جناب اجل اکرم سردار رفعت دام تاییده تقدیم می نمایند بهترین حافظ آن وجود اشرف خواهد بود. انشااله تعالی… انشاالله و باقتضای فرط اشتیاق و کمال امیدواری که دوره زمامداری حضرت اشرف دامت شوکته شرف عظیم  تاریخی و ذکر جمیل ابدی در صفحات تاریخ ایران بیادگار  گذارد » 

با آمدن این تمثال جشن های بسیاری در پایتخت برپا شد و روزنامه های وابسته به سردار سپه نوشتند : امروز بزرگترین عید ایرانیان است!!

تاریخ بیست ساله - حسین مکی - ج ۳ - ص ۲۴- ۲۵ 

و نیز در انتقال سلطنت از قاجاریه به سردار سپه، نیز روحانیت از جمله کاشانی و سید محمد بهبهانی - فرزند سید عبدالله بهبهانی رهبر مشروطه - نقش اساسی داشتند. بدون موافقت کاشانی این کار امکان پذیر نبود. اینجا:

https://t.me/gozaresh1395/4003

آیا چنین حکومتی می توانست « سکولار » باشد؟ 

در این که سردار سپه بر حسب شرایط زمانه - برای رسیدن به پادشاهی - مجبور بوده دستش به عصای مجتهدین باشد، حرفی نیست اما مدارک  رفتاری ، تاریخی و قانونی  سکولار بودن حکومت پهلوی - پدر و پسر - را رد می کنند.

نوشته بعدی به موارد قانونی«  غیر سکولار » بودن حکومت رضاشاه می پردازد.


var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();