۱۳۹۸ اسفند ۵, دوشنبه

زنده باد امپریالیمسم !!




چنین سخنی شاید برای بسیاری شگفت آور باشد. اگر چه چنین حرفی براساس شرایط جامعه و کشور خودمان مطرح می شود، توجه به واقعیت های جهان کنونی نشان می دهد این نه تنها یک شعار، بلکه در عمل همه آن را به روش های گوناگون بکار گرفته اند و از مزایای مثبت آن استفاده می کنند. 

در این مورد نگاهی است به:

۱ - سابقه استعمار و امپریالیسم در کشور خودمان و تاثیرات آن. 

 ۲ - شعار مرگ بر امریکای جمهوری اسلامی که همچنان پایه سیاسی آن را تشکیل می دهد.

۳- رویکرد مردم کشورمان به کشورهای پیشرفته دنیا که شامل همان امریکای جهانخوار است و نیز انگلیس پیر استعمار و دیگر همدستانشان.

۴- توجهی است به کشورهای جهان که از امپریالیسم استقبال  و از مزایای ان استفاده  کردند. 

 امپریالیسم چیست؟  

امپریالیسم از واژه « امپراتور » آمده و به معنی تسلط جویی است. ولی اگر چه امپراتوران در طول تاریخ همیشه  تسلط جو بوده اند، اما کار آنان زیر اصطلاح امپریالیسم قرار نمی گیرد و آنان را نمی توان امپریالیست نامید مانند شاهنشاهیان ایران یا امپراطوران رم یا فرمانروایان چین و مصر. 

چون: 

۱- این اصطلاح اولین بار توسط هابسون در اواخر قرن نوزده در انگلستان بکار برده شد سال ۱۸۹۰ میلادی وبعد هم توسط لنین رهبر انقلاب بلشویکی روسیه. 

۲- هابسون این اصطلاح را برای سرمایه داری اروپا وانگلیس بکار برد که کارشان سلطه بر جهان برای بدست آوردن مواد خام مورد نیاز صنایعشان و نیز بازار فروش بود.

۳- در زمان امپراتوران قدیم، هدف آنان گسترش وسعت سرزمینشان بود، اما در دوران امپریالیسم اصل داستان بر می  گردد به تامین مواد خام ارزان قیمت و افزایش سرمایه .اگر هم تصرف سرزمین انجام می شود فقط برای این منظور است نه این که به وسعت سرزمینشان بیفزایند. 

نمونه های تاریخی : 

۱ - برای تامین مواد خام می توان از اولین قرار داد نفتی ایران و انگلیس نام برد. این قرارداد در سال ۱۲۸۰ هجری شمسی برابر ۱۹۰۰ میلادی بسته شد.

۲ - برای تامین مواد خام که منجر به تصرف سرزمین را می توان از هندوستان نام برد. 

ابتدا کمپانی هند شرقی برای گرفتن امتیازاتی با پادشاه هندوستان قرار دادهایی بست، سپس دولت انگلیس به تشویق وفشار سرمایه دارانش برای تامین کامل نیازهای خود به تصرف هندوستان دست زد. 

با توجه به زمان کاربرد اصطلاح امپریالیسم و نیز علت هایی که مربوط به رشد سرمایه داری در اروپا بود، این اصطلاح فقط پس از این دوران قابل اعتنا است نه برای کشورگشایان پیش از دوران سرمایه داری. 

البته هم در دوران استعماری،سپس امپریالیستی، کشورهای سرمایه داری از هیچ کوششی برای تصرف مواد خام و نیز بازار فروش در کشورهای دیگر خودداری نکردند بگونه ای که باید به بسیاری از این کوشش ها، جنایت نام نهاد. 

توجه مهم: 

۱ - منظور از سرمایه داری، پول داری نیست! منظور آن نظام اقتصادی است که بر پایه تولید بنا شده است نه  مانند سرمایه داری بازار ایران که کارش  فقط  خرید و فروش و دلالی است و هیچگونه تجربه و تخصصی در تولید سرمایه داری ندارد. 

۲ - سرمایه دار بازاری یا صنعتی هر دو در پی سود بیشترند، اما : 

الف - سرمایه داری بازاری به دنبال سود بیشتر در زمان کوتاه است که  از خرید و فروش و دلالی و احتکار بدست می آید مانند بازار سنتی ایران  که عمرش همسن تاریخ ایران است.

ب - سرمایه داری نظام سرمایه داری، سود را از تولید و ابتکارات در تولید بدست آورده  که به زمان بیشتر و محیط امنی نیاز دارد و سیستم توزیع و بازار در مجموع پیرو آن است. 

پیشتر ویژگی های سرمایه بازاری ایران در آینجا مطرح شده است: 


در این نوشتار نگاهمان به نظام سرمایه داری است نه نظام سرمایه بازاری!


۱۳۹۸ بهمن ۲۴, پنجشنبه

نامه خانم شیرین عبادی به نسل جوان



نامه‌ای به دخترانم و هم نسلانش 

این نامه را در بهمن ۱۳۹۸، چهل و یک سال بعد از انقلابی که من و هم‌نسلان من به راه انداختیم، خطاب به دخترانم و هم‌نسلانشان می‌نویسم. با این امید که ما را به خاطر خطایی که کردیم ببخشند.

ما را ببخشید که دنیای شما را خراب کردیم، قصدمان این نبود.*

می‌خواستیم دنیای خودمان و شما را بهتر از آنچه که بود بسازیم. اما راه را به‌خطا رفتیم. مشکل در عدم شناخت از رهبر جدیدی بود که ما، میلیونها ایرانی بدون شناخت درست از او، بدون اینکه یک کتاب از او خوانده باشیم، بدون اینکه سخنانش را در بحث‌های آزاد شنیده باشیم، به دنبالش راه افتادیم و شعار «مرگ بر» و «زنده‌باد» سر دادیم. شاید اگر آزادی_بیان بود و امکان خواندن آثار روح‌الله خمینی وجود داشت، اگر او در رسانه‌ها به گفت‌وگوی آزاد دعوت می‌شد، اگر آزادی احزاب و فعالیت‌های سیاسی وجود داشت شعار «مرگ بر شاه» بر سر زبانها نمی‌افتاد. اگر گروه‌های سیاسی می‌توانستند روشنگری کنند، به ورطه خطرناک دنباله‌روی از رهبری که نمی‌شناختیمش نمی‌افتادیم.

امروز که به گذشته می‌نگرم متوجه می‌شوم که انقلاب، در زمانی رخ داد که وقتش نبود. اصلاحاتی که این سالها زیاد درباره آن شنیده‌ایم، زمانش همان چهل و اندی سال پیش بود. که اتفاقا با توجه به بیماری شاه که خودش از روند آن خبر داشت و با توجه به مدیریت شاهپور بختیار که سابقه ایران‌دوستی و وطن‌دوستی او بر کسی پوشیده نبود، زمان اصلاحات همان‌وقت بود و ما می‌بایستی به جای خمینی به دنبال او می‌رفتیم. برخلاف شعاری که آن زمان خیلی زود بر زبانها افتاد و به ناراستی ذهن مردم را گمراه کرد بختیار هرگز «نوکر بی‌اختیار» نبود!و همانطور که گفتم همه این مشکلات از آنجا سرچشمه گرفت که ما فرصت شناختن خمینی را نداشتیم. می‌پنداشتیم که رهبر دینی که لباس روحانی بر تن دارد قابل اعتماد است زیرا دروغ نمی‌گوید. فکر کردیم خمینی قرار نیست در دنیای مادی و سیاسی ما دخالتی کند. چنانچه خودش اینها را می‌گفت.

و همه چیز ناگهان در خدمت او در آمد. یادم است که منتظر می‌ماندیم تا بیانیه‌های او را از رادیوی بی‌بی‌سی بشنویم. وقتی او بیانیه می‌داد که مثلا در فلان ساعت به خیابان‌ها بروید، ما پیامش را از رادیو بی‌بی‌سی دریافت می‌کردیم و اگر شاه و اطرافیانش معترض می‌شدند که بی‌بی‌سی در امور داخلی ایران مداخله و انقلاب را هدایت می‌کند، پاسخ کاملا قانع‌کننده بی‌بی‌سی این بود که ما اخبار هر دوطرف را پوشش می‌دهیم؛ هم بیانیه‌ها و اخبار شاه و هم مخالفانش. به هر حال اتفاقی که می‌افتاد این بود که هزاران نفر مثل ما عصرها گوش به رادیو می‌دادند تا بیانیه‌های خمینی خوانده شود و آنها برنامه صبح روز بعد و راهپیمایی ها را بدانند.

بازخوانی این خاطرات برای این نیست که فرض را بر مقصر دانستن دیگران از جمله رادیوهای فارسی‌زبان بگذاریم. چون مقصر ما بودیم که ندانسته به حکومتی که از محتوایش بی‌خبر بودیم رای دادیم. مشکل از ما بود که به جای گوش دادن به سخنرانی‌هایی که تک‌گویی یک فرد بود، به دنبال بحث و گفت‌وگو با او نبودیم. یا حتی به دنبال خواندن یک کتاب از رهبر این جریان نبودیم تا عمق نگاه و نظرش برایمان روشن شود. همانطور که گفتم اگر کتابهای او در ایران چاپ و منتشر می‌شد و در دسترس عموم قرار می گرفت شاید این همه دنباله‌رو پیدا نمی‌کرد و عکسش را در ماه نمی‌دیدند .

اما شد آنچه که نباید بشود و رسیدیم به امروز که ایران زیبا اینچنین عزادار جوانانی است که طی این سالها جان بر سر آزادی داده‌اند تا آن خطای نسل ما را جبران کنند.

رسیده‌ایم به امروزی که جوانانمان با چه عشق و چه سختی تحصیل می کنند، اما شغل و آینده و رفاهی که انتظارش دارند را در وطن‌شان نمی‌یابند. آزادی و امنیتی که توقع دارند را در میهن‌شان نمی‌بینند. هزاران جوان ایرانی در جستجوی کار و آزادی با چشمان گریان خانه و خانواده را ترک کرده‌اند رفته‌اند تا در اروپا و امریکا رویاهایشان را دنبال کنند و البته باعث سازندگی و آبادانی آن کشورهای میزبان شوند.

چرا؟ چون در چون در وطن جایی برای آنها نمانده است. کشور به اندازه یک خانواده صد فامیل فاسد کوچک شده و هر کسی خارج از این دایره باشد، امیدی به پیشرفت و زندگی سالم و شایسته تلاش و کرامت خود نخواهد داشت.

خمینی که در پاریس از آزادی برای همگان صحبت می کرد به محض اینکه پایش به ایران رسید و فقط چند هفته بعد از انقلاب اعلام کرد که زنانی که در ادارات و شرکتهای دولتی کار می کنند باید روسری داشته باشند. همانروز فهمیدم که یک روحانی هم می‌تواند به‌راحتی دروغ بگوید. یک رهبر مذهبی هم می‌تواند خدعه کند. و همان روز راهم را به‌شخصه از این انقلاب و رهبرش جدا دانستم.

از هزینه‌ای دیگر انقلاب این بود که به عنوان یک زن اجازه قضاوت نیز از من گرفته شد. اما این هزینه هم کمک کرد که بدانم چنین انقلابی هرگز تامین کننده ازادی و برابری حقوق من به عنوان یک زن نخواهد بود. اما جدا شدن راهم از انقلابیون فرصت تازه‌ای برای من ایجاد کرد و افقهای جدیدی را نشان داد.

برای اینکه شرمساری خودم را کم کنم، کم‌کم متمرکز شدم بر حمایت از قربانیان نقض حقوق بشر در قالب دفاع‌های حقوقی به عنوان وکیل. در این راه هزینه‌های زیادی داده‌ام. اما صادقانه بگویم که با وجود همه فعالیتهایی که برای جبران خطای گذشته کرده‌ام و با وجود همه هزینه‌هایی که داده‌ام، هنوز خودم را بدهکار نسل جوان می‌دانم. نسلی که وطنشان ویران شد به خاطر اشتباه ما.

امروز چهل و یکمین سالروز همان واقعه شوم است. من بعد از انقلاب مادر شدم. می‌دانستم دخترانم که بزرگ شوند روزی مرا با این سوال روبه‌رو خواهند کرد که چرا با انقلابی همراه شدم که نتیجه‌اش ویرانی آینده آنها بود.

وقتی به گذشته فکر می کنم خودم را مدیون نسل جوانتر می‌بینم. نسلی که سزاوار آن بودند که کشوری آباد تحویل بگیرند و چنین نشد.

اما به سهم خودم بابت آن راهپیمایی ها خودم را مقصر می دانم. خود را موظف می‌دانم از آنها عذرخواهی کنم. ما را ببخشید، باید درست نگاه می‌کردیم. باید درست انتخاب می‌کردیم! 


۱۳۹۸ بهمن ۲۳, چهارشنبه

احکام قرآن و دستاوردهای دموکراسی




این بررسی فرامین قرآن را به پیروانش با دستاوردهای دموکراسی برابر نهاده تا خواننده خود به انتخاب برسد. پذیرش یا سرتافتن از یک عقیده و نیز پذیرش سبکی از زندگی بر اساس عقاید گذشته یا نیازهای زمانه فقط با آگاهی به عقایدمان و نیز دستاوردهای زندگی انسان ممکن می شود.

فایل این بررسی در روی تلگرام این است :


۱۳۹۸ بهمن ۱۷, پنجشنبه

دانشگاه بی پاسخ !!



جهان تاریک شد یـک لـحـظـه دیـدم رقص چادر را
چـو عـطـرش بـا نسیم آمـد مـنـم در بـاد رقـصیدم


آقای دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس و عضو هیات علمی موسسه پژوهش  و برنامه ریزی آموزش عالی است. 

ایشان یکی از اساتیدی است با قلمی شیوا و گیرا، در یادداشت ها و مصاحبه های گوناگون بشدت نگران آینده جامعه ایران  است.

برای نمونه این متن اینستاگرامی ایشان را بخوانید: 

راهی جز تغییر ساختارهای اجتماعی و اصلاح نهادهای مان نداریم و گرنه به اردوگاه ملتهای نگونبخت ملحق می شویم. این درخورِ ایرانیان با همۀ غنای تمدنی وتنوعات قومی و فرهنگی شان نیست. ساختارها نه مقدس اند و نه غیرقابل تغییر. امروز دانش جامعه شناسی نشان می دهد که ساختارها سرشتی تکوینی دارندو می توانند تحول یابندوتوسعه پیدا بکنند. جای خود را به ساختارهایی بهتر برای نیکبختی اجتماعی ایرانیان بدهند؛ به یک شرط؛
افزایش سطح عقلانیت در جامعه و ارتقای سطح خلاقیت و کنش ارتباطی وانتقادی در آن. جامعه باید خود را به درجات پختگی و بلوغ بکشد تا بدون خشونت از عهده اصلاحات اساسی ساختاری بربیاید. چگونه؟
اصلاح نهادهاوشرایط اجتماعی؛ اولابه پشتوانۀ پرورش احساسات انسانی(نه تحریکْ بلکه توسعۀاحساساتِ معقول وهوش هیجانی مردمان).ثانیاًبه پشتگرمیِ توسعۀ ادراکات مان و ظرفیتهای بازاندیشی و آینده اندیشی مان. تأمل در باورها و عقایدِ نابالغی مان، مفروضات نیازمودۀ مان، توسعۀ نظام معرفتی و عادتواره ها و ابتکارات مدنی و محلی و سَمَنی و شهری و صنفی وحرفه ای و جمعی مان


پرسش  ۱ :
الف  - کدام ساختارها باید تغییر یابند؟
ب - و کدام نهادها باید اصلاح شوند؟

این آیا شگفت انگیز نیست که بدانیم باید ساختارها تغییر یابند و نهادها اصلاح شوند، ولی :
 ندانیم کدام ساختارها باید تغییر یابند ؟ 
و: 
 کدام نهادها اصلاح شوند؟

 پرسش ۲ : مخاطب این سخنان کیست؟ 

مردمند یا حاکمیت؟ 

اگر مردمند، که از این وضعیت بجان آمده اند. برای تغییرات لازم : هم بپای صندوق رای رفته اند، هم به خیابان آمده اند و بخاطرش کتک خورده اند، زندان رفته اند و کشته شده اند!

آیا  مخاطب حکمرانانند،؟ چرا حکمرانان با مردم جمع بسته اند؟

اما ایشان در تازه ترین مصاحبه، گفته اند که تغییر و اصلاح از کجا باید شروع شود. جالب این است که ایشان راهکارهایشان نیز بر مبنای همان برنامه ریزی آموزشی است:
،
«   تقویت نهادهای ان جی او  و ایجاد نظام  مشــارکت اجتماعــی و توســعه نهادهای صنفــی، حرفــه ای و محلی ومدنــی برای تبدیل جامعه منفعــل به جامعه مبتکر فعــال لازم اســت. بــرای ایــن فعالیتها هم میبایســت قوانین اصاح شود و این اصاح باید در ساختار، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و جامعه باشــد.
و : 
بخــش بزرگی از این مسئولیت بر عهده آموزش و پرورش اســت و وزارت ســالاری باید جــای خود را به مدرســه ســالاری بدهد


می بینید که ایشان تقویت شاخه هایی از یک درخت را توصیه می کند و بخش بزرگی از آن را به آموزش و پرورش محول می نماید!

در یادداشتی دیگر از رفراندم سخن گفته اند :


پرسش ۳ - رفراندم برای چی ؟ 
در مورد حاکمیت ؟ یا بخشی از حاکمیت ؟  

 پرسش ۴ :

آیا  ضعف شدید نهادهای ان جی او، نبود مشارکت اجتماعی، نهادهای صنفی، حرفه  ای، محلی، مدنی به مردم بر می گردد به : 

نابالغی سیاسی مردم  یا به : 

 سرکوب شدید این نهادها توسط حاکمیت در طول چهل سال گذشته ؟

پرسش ۵ :

آیا بنیان ساختار حاکمیت موجود، یعنی قانون اساسی جمهوری اسلامی دستاویز این سرکوب ها نبوده است؟ 

 زیرا: 

یک قانون اساسی ایده ئولژیک هیچ تغییر و اصلاحی را نمی پذیرد.

یک قانون اساسی که برای جامعه قیم تعیین کرده است، هرگز نهادهای مدنی را نمی پذیرد.

یک قانون اساسی که چرخه گردش قدرت را در کف یک نفر قرار داده است، اجازه مشارکت نمی دهد. 

یک قانون اساسی که برای مردم یک جامعه نماینده، رئیس جمهور و رهبر تعیین می کند بی آن که جوابگوی مردم باشد اجازه تغییر در نظام آموزشی را  نمی دهد. 

یک قانون اساسی که  نیمی از جمعیت - زنان - را از حقوق برابر با نیمی دیگر از جمعیت محروم کرده و آنان را نیمه انسان می داند، نمی تواند ساختارها را تغییر دهد و نهادها را اصلاح کند!

همه ی حاکمیت های ایده ئولژیک ناتوانی خود را برای تغییرات لازم در طول تاریخ ثابت کرده اند و حاکمیت موجود ایران نیز در طول چهل سال این ناتوانی را نشان داده است. آیا این همه درس های آموزش تاریخ کافی نیست تا به تغییرات بنیادی بیاندیشیم و نه روبنایی ؟

آیا تخصص ایشان باعث شده که بخش بزرگ این تغییرات را در آموزش و پرورش ببیند و نه در سطح قانون اساسی به عنوان برنامه راهبردی برای کل کشور و همه ی سیاست ها؟

بی شک همه از محذوریت ها و معذوریت های اساتید دانشگاه آگاهند، اما توانایی و امکانات آنان برای نشانی درست دادن به خواننده نیز کم نیست.


۱۳۹۸ بهمن ۱۴, دوشنبه

سکولاریسم حکومت پهلوی


این موضع پیشتر با عنوان « سکولاریسم تقلبی حکومت پهلوی » در این وبلاگ در چند نوشته پی هم آمده،  اینک با ویرایش تازه در صفحه تلگرامی  با عنوان « سکولاریسم حکومت پهلوی » منتشر شده است :


ویرایش ها شامل : 

۱- بر اساس تاریخ رویدادها تنظیم شده است 

۲ - ارجاعاتی که در آن نوشته به  « نگاهی به تاریخ ایران » در تلگرام داده میشد، همه شان اینجا بطور کامل آمده اند مگر چند مورد که تکرارشان ضروری نبوده یا این که عکس بوده و قابل انتقال نبوده اند. 

۳ - متاسفانه صفحه تگرام جایی برای همه ی مطالب نداشت ، از اینرو در چند صفحه تنظیم شده اند که در هر صفحه نشانی صفحه قبلی و بعدی داده شده است. 

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();