۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

ای شادی، ای آزادی







ترانه ی  شورانگيز استاد محمدرضا شجريان با آهنگي از کيوان ساکت و
شعر زيباي هوشنگ ابتهاج به نام "اي شادي آزادي" . اینجا گوش کنید:


متن شعر:

اي شادي  آزادي !
روزي که تو بازآيي
با اين دل غم پرور
من با تو چه خواهم کرد ؟

غم هامان سنگين است
دل هامان خونين است
از سر تا پامان خون مي بارد

ما سر تا پا زخمي
ما سر تا پا خونين
ما سر تا پا درديم
ما اين دل  عاشق رادر راه  تو آماج  بلا کرديم

مي گفتم :روزي که تو بازآيي
من قلب جوانم راچون پرچم  پيروزي بر خواهم داشت
وين بيرق خونين را بر بام  بلند  تو  خواهم افراشت

مي گفتم :روزي که تو باز آيي
اين خون شکوفان راچون دسته گل سرخي در پاي تو خواهم ريخت
وين حلقه ي بازو رادر گردن ِمغرورت خواهم آويخت

اي آزادي !
بنگر ! آزادي !

اين فرش که در پاي تو گسترده ست
از خون است
اين حلقه ي گل خون است
گل خون است ...اي آزادي !
از ره  خون مي آيي
اما مي آيي و من در دل مي لرزم :

( اين چيست که در دست تو پنهان است ؟ )
( اين چيست که در پاي تو پيچيده ست ؟ )

اي آزادي ! آيا با زنجيرمي آيي ؟

۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه

نامه ی 18 محمد نوری زاد به آقای خامنه ای


و جواب احتمالی آقای خامنه ای با معرفی یک کتاب


من یهودی تو علی

سلام به رهبرگرامی،

درعالم خیال، هم شما برقله ی بلندِ برتری بنشینید، وهم من بنا به دلایلی که خواهم آورد، خفیف وخوار می شوم. حُسنِ عالم خیال دراین است که هم ما هم شما می توانیم درهرکجا قرار گیریم و به قالب هرکس فرو شویم. اگر موافق باشید، من و شما با هم به دوردست های ایمانیِ خویش سفر می کنیم. و مردمان امروزِ ایران و جهان را به تماشای این سفر خیالین فرا می خوانیم.

با پوزش از یهودیان شریف سرزمینمان ایران، بنا را براین بگذاریم که من محمد نوری زاد، یک یهودیِ عنود و بد کردارم. ازاین فرودست ترآیا؟ وباز بنا را براین بگذاریم که: سیدعلی خامنه ای،  مالک اشتر نخعی که نه، بل خود امیرمومنان علی(ع) است. از این فرا دست ترآیا؟  ساحت سوم را  به برجِ بلند قاضی القضات کشورمان جناب لاریجانی احاله می دهیم. که توسط  خود شما که نه، بل به حکم مستقیم علی مرتضی بر مسند بی بدیل قضاوت جلوس فرموده است. نیک تراز این آیا؟  پس شکوائیه ی بی ریای من بدینصورت به محضرقاضی القضات حضرت خامنه ای تقدیم می گردد:

شاکی:

یهودی بد سابقه و بدکرداری به اسم محمد نوری زاد. ایرانی الاصل. کارمند بازنشسته. به نشانیِ ایران.

مشتکی عنه :

امیرمومنان سید علی خامنه ای. ایرانی الاصل و رهبر مردم ایران از بیست و سه سال پیش تاکنون. به نشانی بیت رهبری.

موضوع شکایت:

یک : شفاف نبودن مواضع پولی امیرالمومنین و نبود  نظارت بر چند و چون هزینه های تحت امر وی.

دو: آسیب رسیدن به ذخایر انسانی و اعتباری و معرفتی و ایمانی و پولی مردمان ایران چه درداخل و چه در سطح جهان درزمان رهبری امیرالمومنین سید علی خامنه ای. و این که در زمان رهبری وی، اسلام از هرزمان دیگر خوار و خفیف تر شده و ایران درجدول های خفت جهانی، به مراتب بالایی دست یافته است.

سه: رواج فضای امنیتی و رعب و وحشت درکشور توسط دستگاه های تحت امر ایشان.

چهار: سرعت گرفتن فرارمغزها و کسانی که به هردلیل درکشورشان احساس امنیت نمی کرده اند.

پنج: به حاشیه رفتنِ قانون در کلیت کشور در زمان رهبری وی.

شش: برآمدن دزدان سیری ناپذیری چون سپاه پاسدارانِ تحت امرایشان و ورود بی درو پیکرِ این جماعت به خط قرمزهای اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتی.

هفت: فرو شدن کشور به دامان حادثه های آسیب زا و تحمیل تحریمهای بین المللی برکشور و حتی بدهکار کردن نسل های آینده به مجامع جهانی.

هشت: دایرشدن مجلس خبرگانِ بی خاصیت، و فیلترمشمئز کننده ای به اسم نظارت استصوابی برای آنکه علمای آزاده اما مخالف نتوانند به این مجلس ورود کنند. وبه همین دلیل، طولانی شدن دوران رهبری ایشان بدون این که دستگاه ومرجعی شهامت آسیب شناسی این دوران را داشته باشد.

نه: رواج سانسور شدید و از ریخت انداختن رسانه های ملی و مردمی و قفل بستن بر منبرها و تریبون ها.

ده: حقیرکردن ایرانیان درسطوح مختلف چه درداخل و چه خارج، بویژه حقیرکردن اندیشمندان و کارشناسان و روحانیان.

یازده: خوار و خفیف شدن دستگاه قضایی ومجلس شورا، وبرزمین کوفتن شأن قضا و نمایندگی، و روبیدن مفهومی به اسم استقلال دستگاه قضا وروبیدنِ شهامتِ نقد و اعتراض از کلیت مجلس.

دوازده: تربیت و گسیل اوباشان مذهبی به درخانه ی شخصیت ها وعلمای معترض و کوی دانشگاه و به هم زدن مجالس و تخریب منازل منتقدان درزمان رهبری وی و موضع گیری نکردن و پوزش نخواستن وی در این خصوص.

سیزده: خنده دارشدنِ اصل انسانیِ “ممنوعیت ورود به حریم خصوصی مردمان” با ورود هیولاهای اطلاعاتی و سپاهی به داخل منازل مردم و دزدیدن اموال شخصی آنان و شنود مکالمات تلفنی و انتشار اسرار خصوصی مردم دررسانه های جمعی درزمان رهبری ایشان.

چهارده: کشته شدن دهها نفراز منتقدان توسط دستگاههای تحت امرایشان و احاله ی این قتل ها به  صهیونیست ها و پرهیزاز پوزش خواهی و روشنگری و معرفی مقصران فاجعه های خاموش. و شکنجه و اعتراف گیری ازعاملین درجه ی چند این کشتارها با این رویکرد که آنان به دستگاهها ومحافل استکباری و صهیونیستی و مجامع فساد وابسته اند. شرم آورترین سند این فاجعه ی فراموش نشدنی، نحوه و محتوای بازجویی از همسر سعید امامی است.

پانزده: آگاهی امیرالمومنین از مرگ هزاران نفر از شهروندان بخاطر توزیع سوخت های غیراستاندارد و مرگ های ناشی ازانتشار سیگنال های آسیب زا برای ایجاد پارازیت و پرهیزوی از فراخوانی مقصرین این فاجعه های جاری و ارجاع آنان به دستگاه قضایی.

شانزده: آگاهی ایشان از زندانی کردن و شکنجه ی معترضان سیاسی با دادگاهها و رأی های از پیش مشخص و زندانی کردن رهبران جنبش اعتراضی مردم بدون تشکیل دادگاه و آگاهی مولای متقیان از پرونده ها و انواع شکنجه ی مأموران سپاهی و اطلاعاتی با متهمین از قبیل زندان انفرادی، ضرب و شتم، فحش و ناسزا، تهدید، ارعاب، بهم ریختن امنیت روانی و خانوادگی و خصوصی متهمین.

هفده: سلب حق قانونی راهپیمایی معترضانه از مردم معترض،  بنحوی که در تمام مدت طولانی رهبری امیرالمومنین خامنه ای حتی یک مورد به مردم اجازه ی راهپیمایی داده نشد.

وهجده: …..

رهبرگرامی،

با عنایت به شکایت آن مردِ یهودیِ کوفی ازعلی(ع) خلیفه ی وقت، وکشاندن خلیفه به محکمه ای که قاضی اش را خودِ خلیفه گمارده بود، ومحق شناخته شدن آن یهودیِ کوفی، و شکستِ خلیفه درآن محکمه ی تاریخی، من نیز که یک یهودی بدکردار این سرزمینم، از خود شما که خلیفه ی  دوران ما هستید، به محضر قاضی القضات جناب شما شکایت می برم.

بدیهی است اینها که برشمردم، فعلاً اتهام وادعاست ونه جرمی اثبات شده. شما می توانید در محکمه ی مطلوبی که ما آرزوی برگزاری اش را داریم از خود دفاع بفرمایید. احتمال دارد مقصرباشید یا ازهمه ی اینها مبرا شوید.

مهم: حضور شما در آن محکمه است. و نشان دادن این که: اگر آمریکایی ها با اعتنا به استقلال دستگاه قضایی شان می توانند رییس جمهورشان را به محکمه ای مستقل فرا بخوانند و جلوی چشم مردم دنیا مفتضحش کنند، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز این ظرفیت را دارد که به تأسی از آموزه های اسلامی خویش، رهبرکشور را بنا به شکایت  یک شهروند، یک یهودیِ معترض، به دادگاه بخواند و از رهبر بخواهد به پرسش ها و موارد اتهامی پاسخ بگوید.

اگر با من به محکمه آمدید و شانه به شانه ی من در حضور قاضیِ خود و در جلوی چشمِ مردم ایران و جهان به شکایت منِ یهودی پاسخ گفتید، ما و شما را معلوم می شود که هرآنچه در این نظام دست به دست می شود، بویژه رفتار و مواضع و سخنان خود شما، متاثر از خّلق و خوی خوبانِ ایمانی ماست.

دراین صورت، منِ یهودی خواهم دانست، وهمگان خواهند دانست: قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، از حقیقتی آسمانی شیرمی نوشد ومسئولان نظام از رهبری تا ریاست دستگاه قضا جز فرابردن این حقیقت آسمانی،  دأب دیگری ندارند.

واگرنه، آمدید و به شکایت من و به شکایت آنانی که حقوق تباه شده ی خود را از شما مطالبه می کنند، بهایی قائل نشدید، ویا حتی بلافاصله بعد از انتشار این نامه، دستور بازداشت و شکنجه ی این یهودیِ بدکردار اما شاکی را صادر فرمودید، به من و به همه ی تاریخ تشیع حق خواهید داد که راه و روش حاکمان و پادشاهان زورگوی تاریخ را پیش پای شما فرش کنیم، و خاکستر تباه شده ی آرزوهای این انقلاب نگون بخت را درمطلع فهم خویش بر سربیفشانیم، و قاضی شما و دستگاه های امنیتی و نظامی شما و نمایندگان و مأموران شما را درردیف عمله های ظلم جای دهیم.

رهبرگرامی،

من با اجازه ی شما و با اطمینان از سعه ی صدر شما و امنیتی که شخص شما برای ما فراهم خواهید آورد، و درراستای بازخوانیِ این حق فراموش شده، واین که شکایت از حاکمان دریک نظام اسلامی، حق حتمی و غیرقابل انکار شهروندان است، ازهمه ی اقشارجامعه، ازنام آشنایان تا گمنامان، از نمایندگان ادوار مختلف مجلس، از قاضیان سابق و اکنون، از دولتمردان و کارشناسان، از دانشگاهیان، از دانشمندان و فرهیختگان و اندیشمندان و روحانیان، از مهاجران و درخانه ماندگان، از نویسندگان و هنرمندان، از فرهنگیان و نظامیان، از زندانیان و خانواده های آنان، ازصنوف سیاسی وحتی صنوف صنعتی و بازرگانی، از دختران وپسران جوان، بویژه از بانوان، چه درداخل و چه خارج، از آنانی که به هردلیل جلای وطن کرده اند و درحسرت بازگشت به میهن خود می سوزند، وحتی از روستاییان بی نشان، تقاضا می کنم دست به قلم ببرند و نامه هایی شکوه گون به دستگاه قضایی کشورمان بنویسند و شکایت های مصلحانه ی خود را از جناب شما مطرح کنند. البته بی آنکه قلم خود را به الفاظ ناشایست بیالایند.

با نگارش این نامه ها، مردمان ما  دریک حرکت خیرخواهانه وملی، به واشکافی و بازگوییِ خسارت ها و آسیب های سالهای رهبری شما  خواهند پرداخت. بویژه آن آسیب هایی که شخص شما در ظهورآنها سهم و نقش مستقیم داشته اید. قصد ما از طرح این شکایت ها، هرگز به این نیست که به قول آقای شریعتمداری کیهان و همفکران ایشان با جاسوسان و دشمنان قسم خورده ودرکمین نشسته ی کشورمان دریک جبهه قرار گیریم. بل می خواهیم این سنت فراموش شده ی اسلامی را احیا کنیم و غبار از روی آن بزداییم. درست همان کاری که خود شما باید دراین سالهای طولانی رهبری، از مردم و از دستگاهها و از مجلس خبرگان می خواستید و نخواسته اید.

نخستین فایده ی این حرکت بزرگ این است که ما به جهانیان اعلام خواهیم کرد: چرا ازما بد می گویید؟ بیایید و خود به چشم خود ببینید و خود قضاوت کنید! اینجا ایران است. جمهوری اسلامی ایران. دراین کشور، همه ی اقشارجامعه، از درس خوانده تا بی سواد، از فقیر تا غنی، ازنام آشنا تا بی نشان، همه  می توانند ازرهبرشکایت کنند و او را به محاکمه فرا بخوانند و اصلاً نیز به زندان و تنگنا درنیفتند.

پس من با اجازه ی جناب شما، وبا این تضمین که درجمهوری اسلامی ایران، نقد مسئولان و حتی نقد وشکایت ازشخص رهبری درراستای امربه معروف و نهی از منکر قرار دارد و هیچ عاقبت تلخ و هیج رفتار نانوشته ای برمنتقدین و شاکیان مترتب نیست، از همه ی مردم، بویژه آنانی که از شما بهر دلیل شاکی اند و مجالی برای طرح شکایت خود نیافته اند، دعوت می کنم با امنیت کامل و بدون ترس و بدون لکنت از شما به دستگاه قضایی خودمان شکایت برند و طرح دعوا کنند. این امنیتی که شما برای شاکیان و البته برای خود حقیر تدارک می بینید، نام شما را در امتداد حاکمان خوبی که سخن شاکیان خود را به دامان دشمنی درنمی اندازند و حتی به آن بها می دهند و خود با پای خود به محکمه می روند، ثبت و ضبط خواهد کرد.

باردیگر با صدای بلند تکرار می کنم: به پیربه پیغمبراین شکایت کردن از رهبر، مستقیماً به تأسی از شیوه ی مردمداری و مملکت داری علی(ع) است و هیچ ربطی به خط و ربط اجانب و دستگاههای جاسوسی و تحریک منافقان و معامله با دشمنان داخلی و خارجی ندارد. بلکه متأثر از رویه ای است که علی مرتضا به ما و به رهبر ما آموخته و ما را به پرهیزاز لکنت گرایی در برابر حاکمان تشویق و ترغیب فرموده است. خود شما نیک تراز همه می دانید اگراین پیشنهاد از چشمه ای درست نور نمی نوشید، تاریخ تشیع، هرگزبا لذت ازشکایت آن یهودیِ کوفی و به محکمه کشاندن امیرمومنان یاد نمی کرد و به آن واقعه غرور نمی ورزید.

سخن آخراین که: پیش ازفرارسیدن زمان آن محکمه ی خوب و خواستنی، خواهشمندم عجالتاً دستور فرمایید آندسته از برادران سپاه واطلاعات که به برداشتن وسایل زندگی مردم علاقه ی ویژه ای دارند، ابزارو وسایل شخصی من و سایرین را که سالها پیش برداشته اند و برده اند، به ما بازبگردانند. البته ما شکایت ازدزدی های تریلیاردی وآسیب های این دستگاهها را، وخراشی را که اینان به جان جامعه درانداخته اند، نه به برگزاری محکمه ای خیالین، که به برپایی محکمه های حقیقی درهمین نزدیکی ها موکول می کنیم. والسلام علی من التبع الهدی.
با احترام و ادب: محمد نوری زاد – بیست و سوم دیماه سال نود

بدرود تا جمعه ای دیگر



جواب احتمالی آقای خامنه ای به ایشان

سلام،

جناب نوری زاد و همه ی منتقدان از این گونه چرا فراموش می کنند که خشت اول این بنا را آقای خمینی گذاشت و من - خامنه ای -پیرو راستین ایشان است.

هزاران اعدامی در سال های 59 تا زمان مرگ آقای خمینی، صدها هزار فراری در همان زمان، مصادره ی اموال بی اجازه دادگاه و بی محاکمه  دارندگان آن ثروت ها که بنیاد مست ضعفان را بوجود آورد و نه در خدمت مستضعفان که در خدمت دفتر رهبری اقای خمینی قرار گرفت، انقلاب فرهنگی که صدها استاد دانشگاه را اخراج وهزاران دانشجو را به مدت سه سال دربدر کرد و عده ای را هم اخراج کرد بدست جناب آقای سروش و دوستانشان، برهم زدن بساط کتابفروشی های سیاسی توسط چماق بدستان حزب اله، شعار یا روسری یا توسری پیروان راستین خمینی ، تجاوز به زنان زندانی .... همه در زمان آقای خمینی آغاز شد  و خامنه ای امروز رهرو آن رهبر است و هر کس هم بجای خامنه ای باشد در جمهوری ولایت فقیه جز این نخواهد کرد.

می گویید دروغ می گویم؟

اینجا را بخوانید . راجع به تجاوزهای جنسی سال های 60 در زندان های جمهوری اسلامی است که شما در باره ی آن زمان سکوت می کنید :


چرا شما منتقدان امروز و ریزه خواران دیروز، از همکاری های بی شائبه تان با دستگاه جمهوری اسلامی برای ایجاد فضای امروز سخنی نمی گویید؟ چرا فقط من را متهم می کنید؟

هر وقت شماها به اشتباهات بزرگ خود در پی ریزی بنیادی که این ساختمان  روی آن قرار گرفته، سخن گفتید و آنچه را انجام دادید برای مردم بازگو کردید، من هم خواهم کرد.

چرا از آقای منتظری نمی گویید که بنا بر نوشته های خودش اصل ولایت فقیه با پافشاری ایشان به قانون اساسی جمهوری اسلامی افزوده شد و این اصل به خمینی ، من و هر کس دیگری که در این مقام قرار گیرد، اجازه می دهد فتواهامان را فراتر از قانون بدانیم ، فراتر از مجلس بدانیم، فراتر از خواست مردم بدانیم.

آقای نوری زاد، به شما پیشنهاد می کنم، شکایت نامه ای هم از تک تک منتقدان من تهیه کنید و آنها را به دادگاه بفرستید. از همه منتقدان می خواهم که عملکرد گذشته خود را بازنویسی کنند و به مردم ایران اعلام کنند تا بدانند علی خامنه ای امروز حاصل عملکردهای دیروز این آقایان است.

۱۳۹۰ دی ۲۱, چهارشنبه

قرآن، قانون و دموکراسی !




س. ن- توجه مهم –

این بررسی شامل کلیت دین یا قرآن نیست. بررسی کارکردهای سیاسی – اجتماعی قرآن  برای دستیابی به دموکراسی است؛ راهی که جامعه ی ما در ورود به درگاه آن است.

یکی از نشانه های دموکراسی وجود و حضور قانون در کشور است، البته این یکی از نشانه هاست .  در آینده به بازگو کردن بحث قانون و دموکراسی هم می رسیم.

در نوشته های مذهبی و غیر مذهبی، شاید بارها خوانده اید و شنیده اید که از " قوانین " قرآن می نویسند و می گویند.  این نکته نگاهم را گرفت که آیا در قرآن مقوله ی قانون وجود دارد یا نه؟ قوانینی که روابط بین انسان ها را مشخص و تعیین کند.

توجه شما را به واژه ی قانون جلب می کنم که اصل نوشته برای آن است.

برای محکم کاری به خود قرآن مراجعه کردم  اینجا :


ترجمه ی آقای فولادوند.

واژه ی قانون، قوانین، مقننه، ... را جستم اما نیافتم ! شما هم می توانید به راحتی آن را بجویید اگر یافتید سپاسگزارم که نشانی اش را به این وبلاگ  بدهید.

دلیلش هم روشن است؛  قانون توسط انسان ها وضع می شود ونه خدا – برای اطمینان پیش از آن که عصبانی شوید به فرهنگ نامه ها مراجعه کنید- و بر حسب زمانه عوض می شوند. بنابراین نبودن چنین اصطلاحی در قرآن بسیار عادی است. اما غیر عادی قضیه وقتی است که شما می خوانید و می شنوید که بسیاری افراد – حتا از افراد غیر مذهبی و ضد مذهبی –  از قوانین خوب یا بد قران سخن می گویند. این خلط مبحث از کجا آمده است؛ چیزی را که در قرآن نیست، به قرآن چسبانده اند.

با ناامیدی از یافتن واژه و مقوله ی قانون در قرآن به سراغ واژه ها و مقولات دیگری رفتم  که کارکرد اجتماعی و سیاسی دارند مانند دستور، امر و حکم.

واژه ی " دستور " به معنی فرمان و یا به معنی روش را در قرآن نیافتم.

واژه ی  " حکم " همه جا به معنی نتیجه ی قضاوت آمده است و نه به معنی فرمان. 

واژه ی "  امر "  184 بار در قرآن آمده است به دو معنی:

الف – به معنی موضوع  و کار – شامل 82 آیه است.

برای نمونه به این آیه توجه کنید:

سوره 5 – المائده  آیه 52

فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ ﴿۵۲﴾

معنی : مى‏بينى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است در [دوستى] با آنان شتاب مى‏ورزند مى‏گويند مى‏ترسيم به ما حادثه ناگوارى برسد اميد است‏خدا از جانب خود فتح [منظور] يا امر ديگرى را پيش آورد تا [در نتيجه آنان] از آنچه در دل خود نهفته داشته‏اند پشيمان گردند (۵۲)

که این معنی مورد نظر این نوشته نیست. فقط به این جهت اینجا نوشته شد تا دو معنایی این واژه در قرآن روشن شود.  

ب – به معنی فرمان  – شامل 132 آیه است. مانند این آیه :

سوره اعراف – آیه 12

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ ﴿۱۲﴾
فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى ۱۲ 

امر با قانون متفاوت است. امر، فرمانی است که از طرف یک مرجع مهم صادر می شود و تنها آن مرجع یا مرجع بالاتر می تواند آن را لغو کند. حالا این مرجع می خواهد حاکم باشد، ولایت فقیه باشد، پیامبر باشد و یا خداوند باشد. " امر " حتا می تواند از طرف حاکمیتی باشد که  بر پایه ی قانون شکل گرفته و حاصل رای مردم است.

امر جاری شدن یک قدرت است؛ قدرت قانون، حاکم مستبد، پاپ ، ولی امر مسلمین و یا خداوند. در صدور امر، نظرات مردم دخالتی ندارد و فقط نوع حاکمیت است که آن را جاری می کند.

پیروی مردم از " امر " یا فرمان، از نظر حاکمیت لازم است، اما نافرمانی از " امر " دارای مجازات است.

اوامر قرآن، نه فرامین یک حکومت است که برخاسته از رای مردم باشد و نه فرامین یک حکومت استبدادی است؛ فرامین خدا است
هر کس که از فرامین پیروی کند پاداش می گیرد  و آن که سرکشی کند، تنبیه می شود.  

در 54 آیه به گونه ای  روشن انجام ندادن این فرامین باعث گمراهی، زیان و عذاب می شود. و در 15 آیه فرمانبران خوب پاداش می گیرند. به بیانی دیگر میزان تنبیه برای نافرمانان سه و نیم برابر میزان تشویق برای فرمانبرداران است.

نکته ی اجتماعی  حاصل این تحقیق،  روشن و گویا است:

دموکراسی  بر پایه آموزش های دینی  - اینجا بر اساس قرآن – کاری است ناممکن! مگربا تفسیر هایی که خودمان را راضی کند. چون در هیچ جای قرآن نمی یابی که خداوند حتا امرکرده باشد خودتان قانون زندگی تان بسازید و زندگی تان را بکنید.

درهیچ جای قرآن نیامده است که این قانون را بر پایه برابری همه تهیه کنید و حقوق اقلیت را هم برابر با اکثریت قرار دهید و در عمل هم آن را رعایت کنید.

در هیچ جای قرآن نیامده است که اگر دیدید این فرمان – مانند مهدورالدم بودن کسی که از مسلمانی برگردد – به هر دلیل قابل اجرا نیست، خودتان بنشینید و قوانینی برحسب زمانه تعیین کنید.

همه جا فرمان داده است این کار را بکنید و یا نکنید. این هم عذاب نافرمانی و این هم پاداش فرمانبری. این هم حقوق اکثریت مسلمان و این هم جزای آن که نخواهد مسلمان شود؛ جزیه دهد یا مهدورالدم است.

فقط در یک جای قرآن آمده است :

سوره 3 – المائده آیه 159 :  

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ

پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد .

از 114 سوره ی قرآن و 6236 آیه ی آن فقط یکی در مورد مشورت کردن است. آنهم دستوری است از طرف خداوند به پیامبرو نه برای دیگران ، و نه این که تکلیف همیشگی پیامبر مشورت کردن با دیگران باشد، بلکه  ایشان برای این که نومسلمانان از اطرافش پراکنده نشوند از خداوند دستور می گیرد که با آنان مشورت کند. در واقع این یک آیه هم برای مشورت کردن، یک آیه تاکتیکی برای حفظ تعدادی نومسلمان است و نه  یک دستورالعمل برای همیشه.

کلاهمان را قاضی کنیم؛

 از 6236 آیه ی قرآن  در 132 آیه واژه ی امر به معنای فرمان آمده است؛ کمی بیش از 2% آیات.

و یک آیه - آنهم برای پیامبر – برای مشورت ؛ یعنی یک ده هزارم از آیات قرآن!

 حاکمیتی که بخواهد بر این پایه استوار باشد آیا می تواند دموکراسی ایجاد کند؟

خودمان را به روایات بند نکنیم، زیرا روایات هر چند هم مستند باشند از نص روشن قرآن مهمتر نیستند.  

---------------------------------------------------------------------------------------

مطالب مرتبط :
  آ
آزادی و دموکراسی:


استبداد ستیزی و گرایش به دموکراسی:

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

انتخابات در نظام ولائی




خاطرات دکتر محمد ملکی

بسم الحق

اخلاق، سیاست و انتخابات

قسمت نخست، رفراندوم تغییر نظام

نظری به انتخاب های انجام شده در نظام ولائی


این روشنگری را به نسل سوم تقدیم میکنم



آن روزها که من و دوستانم به نام روشنفکران مذهبی جوانان نسل اول انقلاب را به راهپیمایی و تلاش برای ساقط کردن نظام شاهی با شعار استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی دعوت و تشویق می کردیم و رهبری آقای خمینی را چشم بسته پذیرفته بودیم و هرگز از حافظه ی تاریخی خود در نقش روحانیت پس از انقلاب مشروطه تا آن زمان (1357) بهره نگرفتیم ، آیا میدانستیم و به این مسئله فکر کرده بودیم که برداشت آقای خمینی و روحانیون پیرو او ، از کلمات آزادی و استقلال بویژه جمهوری اسلامی چیست؟

من بعنوان فردی که نقشی در انقلاب داشتم پس از 33 سال اعتراف می کنم ، نه ! راستی چرا من که شاهد صحنه های تکان دهنده ای چه در کمیته استقبال و چه در روز ورود آقای خمینی در فرودگاه مهرآباد بودم از خودم نپرسیدم ،

مگر تو شاهد یکه تازی ها و انحصار طلبی ها و وتو کردن های تصمیمات کمیته ها بویژه کمیته برنامه ریزی استقبال در مدرسه رفاه از سوی چند روحانی )مانند آقای مطهری) نبودی؟

مگر تو شاهد صحنه ورود آقای خمینی به سالن فرودگاه و محاصره کردن او از سوی روحانیون حاضر در آنجا که منجر به جدایی آقای طالقانی از دیگر روحانیون و پناه بردن او به گوشه ای شد نبودی؟

مگر تو شاهد صحنه هایی این چنین که همه نشاندهنده ی انحصارطلبی و خرافه گرایی روحانیون و اطرافیان آقای خمینی بود، نبودی؟

 پس چه شد که چشم بر همه ی وقایع پیش از رفراندوم تغییر نظام بستی و یک بار فکر نکردی جمهوری اسلامی یعنی چه و از شکم آن چه چیزی بیرون خواهد آمد؟

چرا وقتی بزرگانی از نویسندگان ، شخصیت ها ، اپوزیسیون ، زنان ، اقوام ایرانی ، اقلیت های مذهبی و .....این سئوال را مطرح کردند که مقصود از جمهوری اسلامی چه نوع نظام حکومتی است، کسی به آنها جواب صریح و قانع کننده نداد تا بالاخره آقای خمینی مجبور شد بقول خودشان "خدعه" کند و بگوید:

در جمهوری اسلامی ظلم نیست ، فقیر و غنی وجود ندارد ...همه ی ما از حقوق برابر برخورداریم ...در اسلام اختناق نیست ، برای همه ی طبقات آزادی وجود دارد ...من وعده می دهم که اسلام برای همه کار درست می کند و زندگی شما را مرفه می کند .(اطلاعات 12/1/1358 ص 8)

چرا ما روشنفکران مذهبی این شعارها را پذیرفتیم و به پای صندوقهای رأی رفتیم و به جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دادیم؟ راستی چرا؟ و امروز پس از گذشت 33 سال در مورد آنچه برسر کشورما و جوانان ما و نسل اول و دوم و سوم انقلاب آمده چه جوابی می توانیم داشته باشیم؟ جز آنکه به آنها بگوئیم ما چشم بسته حرکت کردیم، شما چشم های خودرا باز کنید، تاریخ را بشناسید از حوادث گذشته درس بگیرید و بخصوص با بهره گیری از منابع صحیح و واقعی، گذشته را چراغی سازید برای دیدن راه آینده.


هموطنان ، عزیزانم :

می خواهم برای درس آموزی از گذشته، این روزها که باز گروهی می خواهند با نامه پراکنی ها تنور انتخابات را گرم کنند به حقایقی که در اولین انتخاباتی که در نظام ولائی صورت گرفت اشاره ای داشته باشم تا ببینیم ریشه مشکل امروز ما از کجاست. میدانید پس از سقوط نظام شاهی و برپایی نظام ولایی رفراندوم تغییر نظام در تاریخ 10 و 11 فروردین سال 1358 یعنی 48 روز بعد از اعلام پیروزی!(22 بهمن 1357) انجام شد. فکر می کنید در نظامی که خود را یک نظام اخلاقی و مذهبی معرفی می کرد، اولین مراجعه به آراء عمومی (رفراندوم) چگونه برگزار شد؟ واقعیت های تاریخی می گوید در این باصطلاح همه پرسی از مردم ، نه از اخلاق خبری بود و نه از صداقت و نه از آنچه مردم بنام مذهب می شناختند. به اظهارنظرهای چند نفر از بزرگان هنگام رأی دادن دقت فرمائید:

آیت الله خمینی گفت :"در حکومت اسلامی همه به حقوق خود می رسند"(کیهان 11/1/1358ص3)

مهندس بازرگان نخست وزیر گفت :"تمام آزادی زنان تضمین شده است"(همان منبع ص3)

دکتر کریم سنجابی وزیرخارجه گفت :"جمهوری اسلامی بر اساس دموکراسی و ملیت برپا می شود"(همان منبع ص3)

آیت الله گلپایگانی گفت :"اسلام تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی جهان را حل می کند"(همان منبع ص 3)



در مورد قولهای این مردان که در آن دوران همگان آنها را بزرگان اخلاق و سیاست میدانستند خود قضاوت کنید. و اما از معلمین اخلاق آن هنگام که به سیاست ورود کردند و به قدرت نزدیک شدند، هنگام اعلام نتیجه ی همه پرسی که امانتی بود از سوی مردم در دست آنها نمی توان سخن نگفت و آن را به فراموشی سپرد. چه در آن روزها تخم آنچه ما امروز بعد از قریب 33 سال درو می کنیم کاشته شد.

چند روز پس از رفراندوم روزنامه ی اطلاعات در صفحه اول خود با تیتر درشت و به یاد ماندنی و از قول احمدنوربخش مسئول ستاد مرکزی رفراندوم در وزارت کشور اعلام کرد ، طبق آمار وصولی که بر اساس استخراج و تلفن گرام از سراسر کشور به وزارت کشور رسیده است 20 میلیون و 288 هزارو 21 نفر در سراسر کشور در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت کرده اند. از این عده 20 میلیون و 143 هزارو 55 نفر به جمهوری اسلامی رأی آری و 140 هزار و 966 نفر رأی نه داده اند . وی افزود واجدین شرایط برای  رأی دادن در کشور حدود 22 میلیون و 800 هزار نفر برآورد شده بود (روزنامه اطلاعات 15/1/1358ص1).

 مهندس بازرگان نخست وزیر هم در یک پیام رادیو تلویزیونی در تائید این سخنان گفت : "نتیجه رفراندوم را به همه ملت ایران تبریک می گویم ...از 22 میلیون نفر 16 سال به بالا ، 20 میلیون و288 هزار نفر طبق ارقامی که امروز از وزارت کشور دادند در رفراندوم شرکت کردند یعنی 99/5 درصد مردم ایران که مشمول این عمل بودند شرکت کردند ، شاید بتوانم بگویم در دنیا چنین مشارکتی در هیچ امر رفراندوم و انتخاباتی که در ممالک دموکراتیک صورت می گیرد هیچ وقت صورت نگرفته است از این 20 میلیون و 147 هزار که شرکت کردند 99 درصد جواب آری دادند و کمتر از یک درصد مخالفت با جمهوری اسلامی کردند و رأی مخالف دادند" (روزنامه اطلاعات 16/1/1358ص3).

پیش از آنکه به آمارهای رسمی دیگر بپردازیم بهتر است در همین جا یک حساب سرانگشتی بکنیم تا معلوم شود این عدد 99/5 درصد از کجا آمده است. گفته شد از 22 میلیون نفر واجد شرایط رأی دادن 20 میلیون نفر در رفراندوم شرکت کرده اند(ارقام ریز حذف شده) . اگر از 22 میلیون 20 میلیون رأی داده باشند درصد رأی دهندگان می شود حدود 91 درصد. پس باید به مردم پاسخ داده می شد رقم غیرواقعی 99/5 از کجا آمده است؟

(در اینجا باید تاکید کنم که من در این مطلب و مطالب مشابه به بررسی تاریخ میپردازم و در آن اشتباهات خود و یاران و همفکرانم را نادیده نمیگیرم. اما این مساله به هیچ وجه بر ارادت من نسبت به شخصیت مهندس بازرگان خدشه ای وارد نخواهد کرد)

اما مهمتر از این ایرادات، بی توجهی به آماریست که بعضی از دست اندرکاران انتخابات و شخصیت ها داده اند که چند نمونه از آنها را در اینجا می آورم.

وزیر کشور اعلام کرد "24 میلیون نفر می توانند در رفراندوم رأی دهند"(روزنامه کیهان 7/1/1358ص1).

 دکتر صادق طباطبائی معاون سیاسی و اجتماعی وزارت کشور گفت: "تعداد افراد واجد شرایط دادن رأی در سطح کشور با در نظر گرفتن جمعیت 33 میلیونی ایران که جزو کشورهایی است که جمعیت آن بسیار جوان است ، خیلی کمتر از 24 میلیون نفر است چه قسمت وسیعی از این جمعیت را افراد زیر 16 سال تشکیل می دهند .(اطلاعات 8/1/58ص8)

و حجت الاسلام دکتر مفتح که از روحانیون سرشناس بود در رابطه با سخنان وزیر کشور گفت :"با احتمال قریب به یقین می توان گفت  که مجموع کسانیکه می توانند رأی بدهند رقمی بین 10 تا 12 میلیون نفر را تشکیل می دهد"(همان منبع)

مهندس عباس امیر انتظام معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت یک روز قبل از رفراندوم و بعد از جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران حاضر شد و در پاسخ یکی از خبرنگاران گفت :"بر اساس آخرین سرشماری 18 میلیون و798هزار و 200 تن از جمعیت ایران بالای 16 سال هستند و بر اساس تجربه معمولا 60 تا 65 درصد افراد واجد شرایط اقدام به دادن رأی می کنند که تعداد آنها بالغ بر 12 میلیون خواهد شد"(کیهان 11/1/1358ص5).

روز دوم رفراندوم، روزنامه اطلاعات در چاپ دوم خود نوشت "وزارت کشور اعلام کرد که جمعا 15 میلیون نفر سن زیر 16 سال دارند که نمی توانند حق رأی داشته باشند ، 4 میلیون نفر در ارتفاعات زندگی می کنند که فراهم کردن وسایل برگزاری رفراندوم برایشان میسر نیست و از سوی دیگر فراخوان آنها به شهرها و مراکز اخذ رأی نیز محدود است یک میلیون نفر هم سن بالای هفتاد سال دارند که به علت کهولت و ضعف نمی توانند رأی بدهند"(اطلاعات 11/1/1358ص4).

حال این ضد و نقیض گوئی ها و آمار واجدین شرایط رأی دادن از 22 میلیون تا 10 ـ 12 میلیون نفر را با اعلام بسیاری از گروههای قومی و سیاسی برعدم شرکت در رفراندوم را در کنار هم بگذارید تا متوجه شویم در اولین مراجعه به آراء عمومی از سوی معلمین اخلاق که وارد سیاست شده بودند چه ملغمه ای به دست می آید و چند روز پس از انقلاب چگونه به مردم اطلاعات غیرواقعی دادند و اعلام کردند 99/5 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند.

 البته وقتی سخنگوی وزارت کشور اعلام می کند "کسانی که به هر علتی شناسنامه خود را در دست ندارند و یا شناسنامه آنها مفقود شده است می توانند با در دست داشتن کارت شناسائی معتبر از سازمان یا وزارت خانه ی خود در انتخابات شرکت کنند و رأی بدهند ، همچنین کارگران کارخانه ها و یا کارگاههایی که شناسنامه خود را همراه نداشته باشند با در دست داشتن تعهد کتبی از صاحب کارخانه یا استادکار خود می توانند در انتخابات شرکت کنند"(کیهان 9/1/1358ص8)، معلوم است چنین دستورالعملی چند روز قبل از رفراندوم چه آشفتگی و تقلباتی را در انتخابات موجب خواهد شد.

حال بی مناسبت نمیدانم جریانی را که خود شاهد آن بوده ام در اینجا بیاورم تا از آنچه در اولین همه پرسی در نظام ولائی رخ داد، نسل سوم انقلاب که از نتایج انتخابات سال 88 شگفت زده شد و قیام کرد و به خیابانها ریخت بهتر و بیشتر آگاه گردد.

 من در رفراندوم 10 فروردین سال 58 مسئول شعبه ی اخذ رأی بیمارستان شهدای تجریش بودم نزدیک ظهر یکی از بچه محل هایم که نسبتی هم با ما داشت و فردی تحصیل کرده و دبیر یکی از مدارس شمیران بود سراسیمه به محل اخذ رأی مراجعه کرد تا رأی بدهد. از او شناسنامه و مدارک خواستیم خندید و گفت:

 ای بابا من تا این ساعت در بیش از 10 حوزه رأی داده ام!! من و همسرم و دیگر اعضاء حوزه رأی گیری شوکه شدیم. راستی با آگاه شدن از چنین تقلباتی نباید به نام حافظ رأی مردم عکس العمل نشان می دادیم. عکس العمل ما چه بود؟

هیچ! چون می خواستیم جمهوری اسلامی برپا شود اما به چه قیمتی جواب آنرا امروز نسل سوم انقلاب با پوست و گوشت و تمام وجود احساس می کند.

 بگذارید شرمگینانه بگویم ما در جریان انقلاب و رفراندوم و انتخابات مجلس "خبرگان" که در نامه بعد به آن می پردازم و در این سه دهه بعلت تسلیم شدن به احساسات و ناآگاهی و عدم شناخت، دچار تقصیر فراوان شدیم و آنچه نسل دوم و سوم انقلاب کشیدند و می کشند بار آن بردوش کسانیست که از روز اول در برابر دروغ و خدعه و فریبکاری با سکوت خود اساس ظلم را بنا کردند، که امروز باید در برابر خدا و خلق جوابگو باشند که چرا در این خلافکاری شرکت کردند و یا سکوت نمودند.

 ما امروز باید بعد از گذشت 3 دهه جوابگوی اعمال، بی توجهی ها، سکوت و ندانم کاریهای خود باشیم. اعمالی که خشت بنای انتخاب های بعدی از جمله انتخابات سال 88 را که موجب طغیان مردم شد و آن همه کشتار و به زندان رفتن و شکنجه معترضین را موجب شد. امروز وقتی قانون اساسی جمهوری اسلامی را باز می کنیم در همان اصل اول آثار آن بداخلاقی ها و خلافکاری ها و جابجا کردن ارقام و اعداد و عدم صداقت حاکمیت با مردم را می بینیم. در این اصل آمده است :

اصل اول : حکومت ایران جمهوری اسلامی است که ملت ایران ، بر اساس اعتقاد دیرینه اش به حکومت حق و عدل قرآن ، در پی انقلاب اسلامی پیروزمند خود به رهبری مرجع عالیقدر تقلید حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در همه پرسی دهم و یازدهم فروردین ماه یکهزار و سیصد و پنجاه و هشت هجری شمسی برابر با اول و دوم جمادی الاولی سال یکهزار و سیصد و نود و نه هجری قمری با اکثریت 98/2%کلیه کسانی که حق رأی داشتند به آن رأی مثبت دادند (قانون اساسی جمهوری اسلامی) .

باید نویسندگان و تصویب کنندگان این قانون (اعضاء مجلس خبرگان) روشن می فرمودند این رقم 98/2% درصد که در قانون اساسی دیده می شود از کجا آمده است؟ دقت کنید که در خوشبینانه ترین حالت 98.2 درصد شرکت کنندگان - و نه کلیه واجدین حق رای- میتوانست درست باشد. آیا اینگونه گنجاندن این رقم در متن قانون اساسی نشاندهنده ی یک بداخلاقی و فریب نیست که نهال آن چند روز پس از پیروزی مردم و تغییر نظام کاشته شد و بعد از سه دهه ثمره آن را در آخرین انتخابات (سال88) دیدیم؟

امیدوارم بزودی بتوانم در مورد دومین انتخابات جمهوری اسلامی که برای بررسی پیش نویس قانون اساسی انجام شد و منجر به تحمیل اصل پنجم این قانون به ملت گردید حقایقی را برای تجربه آموزی نسل جوان بنویسم. (1).

اما می خواهم در پایان این مرور تاریخی یکبار دیگر سخنی داشته باشم با کسانی که هنوز نمی خواهند بپذیرید تا این قانون اساسی و اختیارات فوق قانون ولی فقیه وجود دارد انجام یک انتخابات آزاد در ایران امکان پذیر نیست. نظامی که این چنین آلوده به فساد و چپاول و دروغگویی و بی اخلاقی شده ممکن است اجازه دهد برای جلب رأی دهنده ی بیشتر کمی فضا باز شود و به چند نفری از منتقدین معتقد به ولایت فقیه و قانون اساسی هم رخصت شرکت در انتخابات دهد، اما هرگز اجازه نمیدهد تا یک انتخابات آزاد و عادلانه برگزار شود تا نمایندگان واقعی مردم بتوانند به اداره امور جامعه بپردازند. برای رسیدن به انتخابات آزاد باید به جای چشم داشت به مرحمت حکومت، اراده ایستادگی برای تغییر ساختاری داشت.

(1) - در این نوشته از پژوهش های عالمانه ی جناب آقای علی محمد جهانگیری که بعنوان "از پیروزی تا استحاله" جمع آوری کرده اند، بهره فراوان بردم

دکترمحمدملکی

آذر 1390





البته ایشان، گویا بنا به اعتراض دوستان از نوشتن خاطره اش از دومین انتخابات نظام ولایی مربوط چگونگی انتخابات مجلس خبرگان خود داری کرده است. اگر کسی این خاطرات را خوانده لطفن نشانی آن را به این وبلاگ بگویید. با سپاس
var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();