۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه

پاییز فصل قتل های زنجیره ای ( ۳ )



کار جناح چپ ( تئوریسینها )

آنچه که این افراد در این مرکز انجام دادند دقیقا همانی بود که در وزارت اطلاعات انجام می دادند، به عبارتی دیگر ماموریت این افراد همانی بود که بود و صرفا بنا بر سیاستی که «نظام» در نظر داشت و به دوران پسا هاشمی می اندیشید که مهمترین مقطع تاریخی جمهوری اسلامی بود (چرا که با فوت آیت الله خمینی و آغاز رهبری خامنه‌ای و بدنبال آن انتخابات ریاست جمهوری و انتصاب هاشمی به آن سمت که کاملا انتخاباتی از پیش تعیین شده بود اکنون نظام با یک انتخابات نفس گیر مواجه بود). 

سعید حجاریان از جمله اصلی‌ترین مهره هایی بود که از وزارت اطلاعات به مرکز تحقیقات ریاست جمهوری رفته بود، وی خود بدون هیچ پرده پوشی‌ای این امر را یک ماموریت و تصمیم خاص می داند و می گوید: 

«من از سال ۱۳۶۸ که این مرکز براه افتاده بود در آنجا هم فعالیت داشتم اما از سال ۱۳۷۲ (دولت دوم هاشمی) من و دیگر دوستان سعی کردیم تمام وقت دیگر در مرکز باشیم رفتیم تا به فکر دولت بعدی باشیم من در معاونت سیاسی این مرکز همین پروژه‌ی کاری را دنبال می‌کردم معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک یک پروژه بیشتر نداشت و آن هم پروژه‌ی توسعه‌ سیاسی بود.

 البته این پروژه‌ چندین زیر پروژه داشت، نظیر فرهنگ سیاسی و رفتار سیاسی اقشار مختلف ایران، پروژه‌ تحلیل چرایی انقلاب اسلامی با هدف تئوریزه کردن انقلاب، پروژه‌ ماهیت دولت در ایران پروژه‌ی نوسازی ایران… ما رفته بودیم آنجا تا ببینیم بعد از آقای هاشمی چه باید بکنیم»! (توسعه سیاسی حرف اصل نظام است مصاحبه حجاریان با روزنامه خرداد ۶ اردیبهشت ۱۳۷۸).

حجاریان و دیگر چپهای مقیم وزارت اطلاعات نه به قهر و اعتراض بلکه به امر و ماموریت به مرکز تحقیقات رفته بودند و نتیجه‌ای که آنها طی تحقیقات مختلف گرفته بودند، این بود که توسعه سیاسی در ایران در مرحلهٔ اول نیازمند ایجاد برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور است و در مرحله بعد باید فرهنگ سیاسی ایران متناسب با نیازهای روز نظام تغییر کند.

حجاریان در همان مصاحبه ادامه می دهد که: «ما بخش سیاسی‌اش را کاملا انجام داده بودیم. پروژه‌ی توسعه‌ سیاسی ما حداقل اتودش کاملا مشخص بود که چه می‌خواهیم پروژه‌‌ی ما در چهار سال اول ریاست جمهوری آقای هاشمی در مرکز تحقیقات استراتژیک روی مسائل اقتصادی و سازندگی بسیار کار کردیم و موفق هم شدیم و در دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی هم به روی توسعه سیاسی تمرکز کرده بودیم که می شود گفت ثمره‌اش را در دوم خرداد دیدیم در همان سالها بود که ما مشخص کردیم در راه نو سازی بومی چه می‌خواهیم. همه چیز تعریف شده بود؛ فساد اداری یعنی چه؟ مشارکت یعنی چه؟ رقابت یعنی چه؟ جامعه مدنی یعنی چه؟ چرا ضعیف است و … حتی برای مسائل و اختلافات احتمالی هم راه حل داشتیم»

همچنین مصطفی تاج زاده عضو شاخص دو حزب اصلاح طلب (حزب مشارکت و سازمان مجاهدین) که وی نیز همان سالها در آن مرکز از وزارت اطلاعات مقیم آنجا شده بود، بخش توسعهٔ سیاسی مرکز تحقیقات را این گونه توصیف می‌کند: «در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری که در آنزمان آقای موسوی خوئینی‌ها مسئولش بود… آقای حجاریان در معاونت توسعه سیاسی بود که افرادی چون بهزاد نبوی، سازگارا، امین زاده، آرمین، آغاجری، خودم و دیگران با آن همکاری می‌کردیم ما آنجا همه چیز را مشخص کرده بودیم که در دولت بعدی چه باید بشود و چه نباید بشود»

کار جناح راست ( خشن ها )

چپها که به مرکز تحقیقات رفتند راستها و یا بهتر بگویم حقانی‌ها اکنون حرف اول را در وزارت اطلاعات می زدند و راه حذف مخالفین نظام را که با شاهپور بختیار و اویسی و برومند و نیک منش و کاظم سامی و اسماعیل رائین شروع شده بود با جدیت هرچه تمامتر ادامه دادند و به رضا مظلومان ٬عباس زریاب و احمد میر علایی و سعیدی سیرجانی، شرفکندی و قاسملو و… رساندند و در این میان هیچ ابایی هم نداشت تا مقدمات و اساس حذف آیه الله منتظری را هم پیاده کند تا حتی احمد خمینی را هم در گرداب خود هلاک نماید و یا صیاد شیرازی را نیز حذف نمایند. با هم یکبار دیگر مروری می نمائیم نسل دهه دومی‌های وزارت اطلاعات را و به کارنامه‌های درخشانشان نیز نگاهی می اندازیم:

سعید امامی (سعید اسلامی) سر محفل ترور و توطئه بیش از هجده سال وزارت اطلاعات.

حسین شریعتمداری با نام مستعار حسین معصومی ٬ مدیر کل امور اجتماعی و مشاوره وزارت ٬ کارشناس در تواب سازی و متخصص در ضبط و تهیه نوارهای اعتراف و شوهای ندامت.

عباس سلیمی نمین با نام مستعار مهدی ذوالفقاری٬ معاون طرح وعملیات داخلی وزارت ٬از جمله افراد تیم ترور اویسی.

جواد دالایی با نام مستعار جوانشیر ٬عضو ارشد معاونت عملیات ٬عامل ترور مصطفی چمران.

کاظم لاهوتی با نام مستعار احمد کارگر مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای مرکزی ٬سرپل ارتباطی وزارت اطلاعات با اپوزیسیون آرام و سازمان مجاهدین خلق.

اکبر خوش کوش با نام مستعار اکبر اکبری ٬عضو ارشد معاونت عملیات برون مرزی ٬ عامل ترور شاهپور بختیار.

مهرداد عالیخانی ٬بانام مستعار سید صادق ٬معاون عملیات وزارت ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬عامل قتل داریوش فروهر و پیروز دوانی.

مهدی روشن ٬ با نام مستعار مسعود ٬ مدیر کل عملیات استان تهران ٬ عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ عامل قتل پروانه اسکندری.

اکبر محسنی ٬ با نام مستعار اکبر گودرزی ٬ سرویس معاونت عملیات ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ عامل قتل محمد جعفر پوینده.

مهدی ریاحی ٬سرویس معاونت عملیات ٬که در بعضی محافل از وی به عنوان عامل ترور صیاد شیرازی یاد می شود.

مسعود توانا ٬ مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای غربی ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ سرپل ارتباطی وزارت اطلاعات با اپوزیسیون و سازمانهای امنیتی اروپا.

موسی محمدی نسب ٬ سرویس عملیاتی اداره کل چپ٬ عامل قتل بانو اشرف السادات برقعی.

خسرو براتی ٬با نام مستعار سیامک ٬سرویس معاونت امنیت ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬عامل قتلهای
سیامک سنجری ، فاطمه قائم مقامی، عامل به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان به ارمنستان 
  
این سرنوشت وزارت اطلاعات بود که اعضایش در آن شلوغی و هیاهوی ابتدای انقلاب و کوران هرج ومرج‌ها همدیگر را یافتند و لقب سربازان گمنام امام زمان را آیه الله خمینی برایشان برگزید و آنها را بدنبال کلاه فرستاد اما کسانی امثال لاجوردی و رهبرپور و حسینیان و محسنی اژه‌ای با کلاه کاری نداشتند و در پی سرها و مغزها بودند.

 قتلهای پائیزی

ساعت هفت عصر روز ۱ آذر سال ۱۳۷۷ اخبار رادیو و تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ایران در خبری کوتاه:«مرگ وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل شخصی شان» را اعلام کرد، در خبر صدا و سیما البته به نحوه و علت مرگ این دو تن اشاره ای نمی شود اما فردای آنروز اغلب روزنامه های صبح و عمدتا اصلاح طلب پرده از ماجرا برمی دارند و مشخص می شود عصر روز گذشته داریوش فروهر و پروانه اسکندری در منزل شخصی‌شان واقع در محلهٔ فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند و جسدشان به نحو فجیعی تکه تکه شده.

فضای سیاسی کشور با مرگ این دو تن ملتهب گردیده بود و اعتراضاتی هم در مراسم تشییع پیکر فروها و متعاقب آن ختم آنها در تهران و دانشگاهها در انجام بود که در روزهای ۱۲ و ۱۸ همان ماه، جسد دو نویسندهٔ دیگر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پس از چند روز بی‌خبری در جاده‌های اطراف شهر پیدا شد.

حالا دیگر مشخص بود که این قتلها با انگیزه سیاسی و اقدامی سازمانی در حال انجام گرفتن است، با توجه به باز بودن نسبی فضای مطبوعاتی و سیاسی کشور نسبت به سال‌های قبل، این قتل‌ها واکنشهای بسیاری در مطبوعات کشور داشت و بلافاصله از آنها به عنوان «قتلهای زنجیره ای» یاد شد و با توجه به حساسیت شدید جامعه نسبت به قتل‌ها و وعدهٔ رئیس جمهور وقت خاتمی برای مجازات عاملین آن، بلافاصله به دستور وی، کمیته‌ای ویژه، مرکب از علی یونسی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، علی سرمدی، معاون وزیر اطلاعات و علی ربیعی، مسؤول اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مسئول پیگیری قتل‌ها شدند.

 از همان ابتدای تشکیل این کمیته و اینکه رئیس جمهور بجای انتصاب مقامات قضایی رایج در دادگستری و یا دادسرای انقلاب رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح ر در آن کمیته منصوب نموده بود انگشت ها به سمت یکی از نهادهای نظامی،انتظامی و یا امنیتی رفت چرا که با کشف اجساد هر یک از قربانیان قتل های زنجیره ای پرونده های قضائی جداگانه ای برای آنها تشکیل شده بود،

 پرونده قتل پروانه و داریوش فروهر در مجتمع قضائی امور جنائی تهران،
 پرونده قتل محمد مختاری در دادگاه عمومی شهر ری، و 
پرونده قتل محمدجعفر پوینده نیز در دادگاه عمومی شهریار تشکیل شده بود

 و حالا با تشکیل این کمیته مشخص گردید که پرونده همه مقتولان در سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور که معمولا به جرائم کارکنان نیروهای نظامی و امنیتی کشور رسیدگی می کند منتقل شده است.


حدس و گمانهای بسیاری در مورد قتلهای زنجیره ای بر سر زبانها بود تا اینکه در حدود یک ماه از آغاز فعالیت کمیته پیگیری قتلها وزارت اطلاعات اطلاعیه ای را در روز 15 دی ماه سال 1377 صادر نمود که در آن خبر می داد که قتلها کار تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات بوده است! در اطلاعیه وزارت اطلاعات آمده بود که:

«وزارت اطلاعات بنا به وظیفه‌ قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری، کشف و ریشه‌کنی این پدیده‌ شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و موفق گردید شبکه‌ مزبور را شناسایی، دستگیر و تحت تعقیب قرار دهد و با کمال تأسف معدودی از همکاران مسئولیت‌ناشناس، کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت‌دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند، در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان‌(عج) محسوب می‌شود، بلکه لطمه‌ بزرگی به اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران وارد آورده است.»

این اطلاعیه که برای اولین بار از اخبار ساعت 14 روز پانزدهم دی ماه پخش می‌شد، با آنکه تحت عنوان «روابط عمومی وزارت اطلاعات» منتشر گردیده بود بعدها مشخص شد که بدون اطلاع دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات تنظیم و منتشر گردیده است و در نهاد ریاست جمهوری توسط مشاوران امنیتی محمد خاتمی (حجاریان و ربیعی) نوشته و منتشر شده است. بدنبال این اطلاعیه سه روز بعد دری نجف آبادی وزیر وقت اطلاعات از وزارت اطلاعات استعفا داد.

——————————————-
وبلاگ - این سربازان امام زمان،  که آلت دست بیگانگان بوده اند ، همچنان پس از سال ها از برگزاری مجالس یاد بود این قربانیان « مدهب در قدرت » جلوگیری می کنند.

بخش آخر در آینده.

۱۳۹۴ آذر ۲۶, پنجشنبه

پاییز فصل قتل های زنجیره ای ( ۲ )


ماه عسل

طیف چپ امور گزینشی و تئوریک و آموزشی و حفاظتی را بر عهده گرفت

و طیف راست امور اطلاعاتی و عملیاتی و امنیت را، 

گرچه در عرصه سیاست چپ و راست در مجلس و دولت و … بسیاری با هم اختلاف داشتند اما این اختلافات هیچ وقت مانع از آن نشد که در وزارت اطلاعات هم این دو جناج هم با هم به مخالفت بپردازند چرا که سیستم به نوعی تنظیم شده بود که هر دو لازم و ملزوم همدیگر بودند و به راستی اعتقاد داشتند: «حفظ نظام از اوجب واجبات است»

و البته هیچگاه هم کسی خبر دار نبود که در این وزارت چه می گذرد وچه کسی چه می کند حتی نمایندگان مجلس که علی القاعده می توانستند از حق تحقیق و تفحص خود استفاده کنند هیچگاه اجازه وارد شدن به این حیات خلوت هر دو جناح را نداشتند و اصلا در مخیله نمایندگان نمی توانست جای گیرد که می توانند از وزارت اطلاعات تحقیق کنند و اینگونه بود که در سکوت کامل این «سربازان گمنام» می تاختند و به جلو می رفتند.

تا اینکه در دولت دوم هاشمی بود که وزنه جناح دیگر یعنی جناح راست رفته رفته در وزارت اطلاعات سنگین تر شد، 

نتیجه آنکه هر چه امثال سعید حجاریانها و علی ربیعی‌ها می رفتند دیگری‌ها می آمدند کسانی همچون حسین شریعتمداری٬ محمد صادق میر حجازی٬ داود رحمانی ٬هاشم ناصریان ٬حسن شایانفر ٬مهدی سلیمی نمین ٬ اکبر خوش کوش ٬ خسروبراتی ٬ محمد محسنی ٬ کاظم روشن ٬ مسلم (مرتضی) فیروزی ٬ جواد دالایی (جوانشیر) ٬ مهرداد عالیخانی مهدی  ریاحی و… 

اینگونه بود که تعویض وزیر هم در سال ۱۳۶۸ از ری شهری به علی فلاحیان هیچ خلل و تغییری در اراده محافظه کاری این وزارتخانه نداد چرا که همانطوریکه در یادداشت پیشین نیز هم گفتم اولا علی فلاحیان کسی نبود جز قائم مقام هشت ساله و جزو طیف حقانی و راست وزارت ٬

و در ثانی سازمان وزارت اطلاعات در همان ماههای اول فوت آیه الله خمینی و رهبری علی خامنه‌ای دچار آنچنان تغییری شده بود تمامی فعالیتهای وزارت اطلاعات زیر نظر دفتر عمومی اطلاعات و امنیت رهبری بود

 و حالا دیگر می شود گفت که وزارت اطلاعات یکدست شده بود بطوریکه در سال هفتادو دو به هنگام انتخابات ریاست جمهوری در بولتن ماهانه وزارت که با نام «مشکاه» منتشر می شد و در اختیار رده‌های دو تا چهار وزارت بود به صراحت این مسئله از قول محسن راشد یکی از مدیران ارشد این وزارتخانه (مدیر بازخورد) نقل شده بود :

که آقای هاشمی میتواند بروی یکصد هزار رای از معاونت وزارت تا خبرچین وزارت حساب کند! یعنی نه تنها این پرسنل رسمی و افتخاری مثل خبر چینها به کار سازمانی خویش عمل می کنند بلکه تبدیل به ماشینی هم شده اند برای پیشبرد اهداف و اغراض سیاسی یک جریان سیاسی خاص.!

جا بجایی جناح چپ زیر عنوان مخالفت!

شروع دهه دوم عمر وزارت اطلاعات دهه راستها بود دهه‌ای که  طیف راست وزارت دیگر نیروی غالب شده بود و می تاخت بطوریکه مثلا در سال ۱۳۷۳ از مجموع دوازده معاونت این وزارتخانه هشت معاونت در اختیار راستها بود و از مجموع شصت و چهار اداره کل وزارت پنجاه و سه مدیر کل از میان راستها انتخاب شده بودند و غالب ادارات اطلاعات استانها نیز از همین طیف بودند ٬ در این میان حال و گرایش فکری و سیاسی پرسنل وزارت نیز مشخص است.

در دولت دوم هاشمی رفسنجانی بود که در اقدامی معنا دار تبصره‌ای در هیات دولت مصوب شد که سالانه تعداد مشخصی از اعضای کادر رسمی سپاه پاسداران در اختیار دولت به عنوان «مامور به خدمت» قرار گیرند، گرچه در این مصوبه هیات دولت به طور مشخص توضیح داده نشده بود که این پاسداران در کجای دولت باید قرار گیرند؟

 اما آنچه که واضح بود و بعدها مشخص شد غالب این ماموران به خدمت در دو وزارت حساس اطلاعات و امور خارجه جای گرفتند و اینگونه بود که جای خالی چپهای وزارت اطلاعات را مامور به خدمتهای سپاه در وزارت اطلاعات پر کردند.

 افرادی همچون حسین شریعتمداری که به یکباره از معاونت اطلاعات سپاه به گروه اجتماعی وزارت اطلاعات در معاونت ویژه رسیدند و یا امیر مسعود اثنی عشری که پیش از آن فرمانده حفاظت اطلاعات دانشگاه امام حسین بود به یکباره جایگزین محمد رضا تاجیک در دانشکده امام هادی وزارت اطلاعات گردید.



اما نکته مرموز تاریخ این وزارتخانه در اینجاست آنهایی که به این وزارتخانه در پی آن تغییر و تحولات آمدند که خوب تکلیفشان معلوم است اما آنهایی که عمدتا خود را از طیف چپ وزارت اطلاعات می دانستند (افرادی چون سعید حجاریان، عباس عبدی، محمد رضا تاجیک، محسن میردامادی، محسن آرمین، علیرضا علوی تبار، مجید محمدی، ماشاالله شمس الواعظین، علی ربیعی و اردشیر امیر ارجمند و…) همواره اعلام می کنند که ما چون با سیاستهای وزارت اطلاعات و هاشمی رفسنجانی مخالف بودیم از آنجا بیرون آمدیم و طبیعی است وقتی کسی با سیاستهای یک دولت و یا یک فرد مخالف است در اعتراض به وی از او دور شود نه اینکه نزدیکتر شود به وی!

و همه نکته همین جاست، چپهای وزارت اطلاعات با آغاز دولت دوم هاشمی رفته رفته و بصورت کاملا سازمانی از وزارت اطلاعات خارج شدند و در «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» مشغول به فعالیت گردیدند.

این گزارش ادامه دارد.

——————

وبلاگ  -

= مصاحبه ی تازه ی آقای تاجیک را در مورد انتخابات پیش رو اینجا بخوانید باضافه موقعیت ایشان




= مصاحبه آقای عباس عبدی را هم در مورد جنبش دانشجویی اینجا بخوانید. ایشان می کوشند جنبش دانشجویی را از مسایل سیاسی دور کنند و آن را در محدوده ی نیازهای صنفی دانشجویی تعریف نمایند:

http://farasatkhah.blogsky.com/1394/09/16/post-285/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%9B-%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%88-
D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2


۱۳۹۴ آذر ۱۸, چهارشنبه

پاییز فصل قتل های زنجیره ای ( ۱ )




بیاد فروهرها ، محمد مختاری و پوینده 

گزارش زیر نشان می دهد که چه بخش هایی از حاکمیت مستقیمن در قتلهای زنجیره ای  دست داشته اند و چه بخش هایی در جلوگیری ازآن اهمال کرده اند. 

گزارش بسیار مفصل است. اما خواندنش کلاف سردرگم حکومت را باز می کند که چه بخش هایی امروز اصلاح طلب نامیده می شوند و جه بخش هایی محافظه کاران بنام های گوناگون و نقششان در قتل های زنجیره ای.

 این گزارش در چند بخش تقدیم می شود.

۱ - تشکیل وزارت اطلاعات 

تقطه صفر جماران

در غروب ۲۲ مرداد سال ۱۳۶۰ تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ایران فیلمی از دیدار خانواده‌های کشته شدگان انفجارهای دفتر نخست وزیری و دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را پخش کرد که در آن آیه الله خمینی از «سربازان گمنام امام زمان» خواست که هر چه سریعتر رگ و ریشه‌ها و بقایای منافقین [سازمان مجاهدین خلق] را شناسایی و آنها را به سزای اعمالشان برسانند.

این اولین باری بود که اصطلاح «سربازان گمنام امام زمان» بکار می رفت و در بعد از آن بود که اعضای واحدهای اطلاعاتی نظام نوپای انقلاب اسلامی که عبارت بودند از:

 واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ٬
حفاظت اطلاعات ارتش ٬
واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری ٬
یگان اطلاعات کمیته‌های انقلاب اسلامی و
 واحدهای اطلاعات دادستانی انقلاب

 خود را بدین نام خواندند! و این چنین بود که سپاهی سنجاق شده بهم «سربازان گمنام امام زمان» شدند و ماموریت یافتند تا چتر امنیتی‌ای را بر سر نهال انقلاب اسلامی بگستراند.

باجناقها

در کوران ترورها و بمب گذاریها و بازداشتها و اعدامهای آن سالها خواسته و یا نا خواسته تقسیم کاری بین این سربازان گمنام برقرار می گردد و رفته رفته با شروع بحرانها و ناآرامی‌های قومی همچون گنبد و کردستان و بلوچستان و در نهایت جنگ ایران و عراق ٬ واحد اطلاعات سپاه به دلیل این که درگیر این غائله‌ها و جنگ بود بیشتر اهتمامش را بروی آن مسائل معطوف کرد اما کماکان در بعضی موارد مثل بازجویی از سران گروه‌ها و نگهداری آنها همچون حزب توده و … را نیز بر عهده داشت.

واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری هم به امور ضد جاسوسی و حفاظت اطلاعات و جمع آوری اطلاعات و مدارک سفارتخانه‌ها و دیگر مراکز حساس پرداخت ٬

حفاظت اطلاعات ارتش هم که در آن سالها همچنان در گیر تصفیه پرسنل ارتش بود ٬

 اینجا بود که امنیت داخلی بر عهده کمیته‌ها و نیروهای دادستانی قرار گرفته بود، امری خطیر که بر عهده افرادی قرار گرفته بود که نه می توانستند این مسئولیت را درک کنند و نه تخصص و درایتی در این مورد داشتند.

اعضای واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری که اکثرا از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دانشجویان پیرو خط امام (همان فاتحان و یا اشغالگران سفارت آمریکا) بودند ٬افرادی همچون سعید حجاریان ٬محسن میردامادی٬ بهزاد نبوی و محمد نعیمی پور و …. هرچند که گرایشهای رادیکال و چپگرانه‌ای داشتند اما مشی‌شان با نیروهای دادستانی و کمیته‌ها بشدت در تضاد بود ٬

آنها به فراخور حالشان که اکثرا از میان دانشجویان و تحصیل کردگان دانشگاهها بودند هر چقدر بسوی تعقل و تشنج زدایی پیش می رفتند در مقابل کمیته‌ها و دادستانی بسوی توحش و خشونت گرایی حرکت می کردند به عنوان مثال «سعید حجاریان» از کادر ارشد اطلاعات نخست وزیری اختلاف نظر این دو جریان را در مصاحبه‌ای با عمادالدین باقی اینگونه توصیف می کند: «… لاجوردی و برخی دیگر به برخورد قانونی و به بیانیه ۱۰ ماده‌ای دادستانی اصلا اعتقاد نداشتند و معتقد بودند که باید برخورد قاطعی را با آن گروهها کرد و لازم نیست خیلی خودمان را به ضابطه و قانون ملزم کنیم مثلا در رابطه با ماجرای سعادتی دوستان رفته بودند صحبت کرده بودند که وی حفظ شود و نگه داشته شود که یک مرتبه خبر آوردند آقای لاجوردی خودش کار سعادتی را تمام کرده ….رجوی به این احتیاج داشت که لاجوردی بیشتر بچه‌های او را بزند تا او بیشتر بتواند نیرو جذب کند و کینه و نفرت آنها را به نظام افزایش دهد . لاجوردی هم به این احتیاج داشت که رجوی بیشتر ترور کند تا او بتواند مسئولان را توجیه کند که باید تا آخر خط رفت و نه تنها سازمان منافقین بلکه هر کسی که ذره‌ای دگر اندیشی دارد باید جارو شود٬ این یعنی سیکل معیوب و ما بشدت در آنزمان با آن مخالف بودیم…»

یارگیری

همانطور که گفته شد ٬در این سوی دانشجویان پیرو خط امام گرد هم آمده بودندو در آن سوی اسدالله لاجوردی و نیری و رهبرپور و مهدوی کنی و ناطق نوری و رفیقدوست و دیگرانی همچون ایروانی و اسماعیل افتخاری (اسمال تیغ کش) و حلقه حقانیه، آنها بدنبال آرامش و اعتماد سازی بودند اینها بدنبال قتل و غارت و فاشیستی کردن جامعه تا جایی که مهدوی کنی با مدد یاران بازاری و میدانی خویش یعنی همانهایی که ما آنها را با نام «موتلفه‌ای ها» می شناسیم کمیته‌ها را به مساجد کشاندند و در کنار مساجد هم تعاونی‌های مصرف محلی براه انداختند و اینگونه مردم را که در پی تامین مایحتاج زندگی‌شان بودند با دادن رانتهایی در حد یک کیلو گوشت و روغن بیشتر تبدیل به «خبر چین و جاسوس» کردند!
اختلافات و تضادها بالا گرفت و مثلا فردی که دیروز از کمیته آزاد شده بود امروز توسط سپاه بازداشت می شد یا نفوذی کمیته ای‌ها را دادستانی می گرفت و اعدام می کرد و …تا اینکه همه به فکر تشکلی واحد برای این سربازان گمنام افتادند.

سزارین

اگر تولدی هم برای این «سربازان گمنام» می بایست صورت می گرفت طبیعی بود که اندکی صبر لازم بود تا با غربال این همه نیروهای آشفته و هرج مرز سره از ناسره تشخیص داده شود اما گویا در آن زمان «صبر» واژه غریبی بود و به یکباره تمام این افراد اعم از چپ و راست و رادیکال و معتدل را هم کاسه کردند و نهایتا واحد اطلاعات نخست وزیری در شهریور سال ۱۳۶۳ با استفاده از تجارب چند ساله خویش و به روایتی متاثر از آموزه‌های حسین فردوست (ارتشبد رژیم گذشته و عالیترین مقام امنیتی دوران پهلوی) طرح وزارت اطلاعات را تهیه و به مجلس ارائه داد.

راست سنتی و یا همین محافظه کاران امروزی که در مجلس لانه کرده بودند و از همان ایام به آینده بدون آیه الله خمینی و قبضه قدرت در دست خویش می اندیشیدند بشدت با طرح وزارت بودن این سازمان امنیتی مخالفت کردند و بیشتر بدنبال سازمانی بودند که نه زیر نظر دولت بلکه زیر نظر ولی فقیه باشد. 
اما در نهایت رایزنیهای جناح چپ  و فشار کاریزماتیکی آیه الله خمینی بالاخره باعث تصویب این طرح شد گرچه ناچارا برای این تصویب دولت و اطلاعات نخست وزیری مجبور شدند تا رانت و حقی را به مخالفان در مجلس و یا همان فراکسیون ۹۹ نفره بدهند در حرکتی بسیار هوشمندانه که بسیاری آن را ایده حجاریان و علی ربیعی می دانند «مقرر شد تا برای اینکه در این وزارت تازه تاسیس همه افکار و آرای معتقد به نظام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد نیمی از معاونتهای وزارت اطلاعات که جنبه تئوریک و فکری دارد به جناح چپ و نیم دیگر که بیشتر جنبه میدانی و عملیات دارد به جناح راست واگذار شود» (مصاحبه سعید حجاریان با روزنامه فتح آبان ۱۳۷۷) ضمن اینکه نیروهای دادستانی و کمیته‌ها هم کماکان به کار خود ادامه دهند!

اینگونه بود که از باج گیرها و چاقو کش‌های سابق محلات که با انقلاب کمیته‌ای شده بودند گرفته تا تحصیل کرده‌های دانشگاههای امنیتی سوئیس و آمریکا که در رکن دوم ارتش بودند و با انقلاب وفادار به خمینی شده بودند در کنار جوانان مذهبی دانشگاهها که دانشجویان پیرو خط امام بودند و فاتح سفارت آمریکا نام داشتند همه با هم زیر عنوان وزارت اطلاعات از مهر سال ۱۳۶۳ کار خود را در وزارتی دو شقه آغاز کردند.

۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه

ما کی هستیم؟



روان شناسی اجتماعی ما

نوشته ای خواندم در مورد ما ایرانیان، ظاهرن نوشته مربوط می شود که یک دانش آموز، چه او نوشته باشد یا دیگری مهم نیست، مهم اصل مطلب است ، اینجا بخوانید:

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

ایده ئولژی و نظامی گری ( ۱۲ )


گفتگوی اسفندیار با گشتاسب 

اینک گشتاسب بر تخت نشسته سران نظامی در یک سو و موبد موبدان باتقاق همه ی موبدان در سوی دیگر :

و در پیش او انجمن شد سپاه
ز ناموران وز گردان شاه

همه موبدان پیش او بر رده
ز اسپهبدان پیش او صف زده

اسفندیار دراین دیدار رسمی با گشتاسب سخن می گوید:

پس اسفندیار آن یل پیلتن
برآورد از درد آنگه سخن


او به گشتاسب یادآوری می کند که :

پس از پیروز شدن بر تورانیان و گسترش دین بهی - زرتشتی - با بدگویی یک نفر به زندان انداخته می شود

هنگامی که او در زندان است  توران و دیگر سرزمین های فتح شده به دست او بر علیه تسلط گشتاسب شورش می کنند، توران به بلخ حمله می کند، بلخیان  - از جمله زرتشت و لهراسب پدر گشتاسب -را می کشند و دختران گشتاسب را به توران می برند،

بیاد گشتاسب می آورد که پس این شکست  : 

او با مشورت جاماسب - موبد موبدان - او را از زندان فرا می خواند و قول می دهد اگر تورانیان را از سرزمین ایران بیرون براند  پادشاهی را به وی وامی گذارد و خود به عبادت می پردازد. 

اما : 

پس از بیرون راندن تورانیان گشتاسب می گوید هنوز خواهرانت در شهر توران اسیرند و اگر پادشاهی را می خواهی آنها را هم باید آزاد کنی و او این کار را به انجام می رساند.

و اکنون زمان وفای به عهد است،

سپارم ترا افسر و تخت عاج
که هستی به مردی سزاوار تاج


گشتاسب پاسخ می دهد :

ازین بیش کردی که گفتی تو کار
که یار تو بادا جهان کردگار

اما یک نفر هست که هنوز به درگاه ما زانو نزده است و او رستم است، بسوی زابل شو و او را دستگیرکن و به ایتجا بباور. زآن پس پادشاهی تراست :

به گیتی نداری کسی را همال
مگر بی‌خرد نامور پور زال

که او راست تا هست زاولستان
همان بست و غزنین و کاولستان

سوی سیستان رفت باید کنون
به کار آوری زور و بند و فسون

برهنه کنی تیغ و گوپال را
به بند آوری رستم زال را

اسفندیار پاسخ می دهد: 

چه جویی نبرد یکی مرد پیر
که کاوس خواندی ورا شیرگیر

ز گاه منوچهر تا کیقباد
دل شهریاران بدو بود شاد

و گشتاسب  رویگردانی رستم از دین بهی  را بهانه می کند:

هرانکس که از راه یزدان بگشت
همان عهد او گشت چون باد دشت
اگر تخت خواهی ز من با کلاه
ره سیستان گیر و برکش سپاه

چو آن‌جا رسی دست رستم ببند
بیارش به بازو فگنده کمند


فرستادن اسفندیار به جنگ رستم به دلیل رویگردانی رستم از دین  یک بهانه ایده ئولژیک است. زیرا پس از اولین جنگ با توران و پیروزی بر آن ، گشتاسب برای خوشگذرانی به زابل می رود و  دو سال میهمان رستم است:

برآمد بسی روزگاری بدوی
که خسرو سوی سیستان کرد روی

و در این مدت موبدان به گسترش دین زرتشتی در سیستان پرداخته اند:

که آنجا کند زنده و استا روا
کند موبدان را بدانجا گوا

در تمام این مدت این رستم است که از گشتاسب و درباریانش پذیرایی می کند: 

جو آنجا رسید آن گرانمایه شاه
پذیره شدش پهلوان سپاه
شه نیمروز آنک رستمش نام
سوار جهاندیده همتای سام
….
به زاولش بردند مهمان خویش
همه بنده‌وار ایستادند پیش

و در این دو سال : 

وزو زند و کشتی بیاموختند
ببستند و آذر برافروختند
برآمد برین میهمانی دو سال
همی خورد گشتاسپ با پور زال
….
به زاولستان شد به پیغمبری
که نفرین کند بر بت آزری


با این وجود گشتاسب رستم را به بی دینی متهم می کند. البته رستم شخصیت ایده ئولژیک نیست. او در خدمت مردم سیستان و ایران زمین است. 

۱۳۹۴ مهر ۲۴, جمعه

ایده ئولژی و نظامی گری ( ۱۱ )



نقشه گشتاسب به کمک موبد موبدان



گشتاسب در جستجوی راهی است تا اسفندیار را دست به سر کند. او مانند همیشه به سراغ مشاور ارشدش ارجاسب می رود. ارجاسب موبد موبدان هم هست. 

سیم روز گشتاسپ آگاه شد
که فرزند جویندهٔ گاه شد

همی در دل اندیشه بفزایدش
همی تاج و تخت آرزو آیدش  

بخواند آن زمان شاه جاماسپ را
همان فال گویان لهراسپ را

گشتاسب از جاماسب می خواهد آینده افراسیاب را پیشگویی کند! 

برفتند با زیجها برکنار
بپرسید شاه از گو اسفندیار
که او را بود زندگانی دراز
نشیند به شادی و آرام و ناز
به سر بر نهد تاج شاهنشهی
برو پای دارد بهی و مهی

جاماسب که سالیان درازی در خدمت پادشاه بوده از نیات او به خوبی آگاه است :
چو بشنید دانای ایران سخن
نگه کرد آن زیجهای کهن
ز دانش بروها پر از تاب کرد
ز تیمار مژگان پر از آب کرد
جاماسب به جای جواب سر راست شروع می کند که بر شمردن کارهای اسفندیار:
….
ز دشمن جهان سربسر پاک کرد
به رزم اندرون نیستش هم نبرد
جهان از بداندیش بی‌بیم کرد
تن اژدها را به دو نیم کرد
اما:
ازاین پس غم او بباید کشید
ازاین پس غم او بباید کشید
بسی شور و تلخی بباید چشید

گشتاسب می گوید روشن تر بگو ، چه پیشگویی می کنی ؟
ورا در جهان هوش بر دست کیست
کزان درد ما را بباید گریست

جاماسب پاسخ می دهد:

بدو گفت جاماسپ کای شهریار
تواین روز را خوار مایه مدار
ورا هوش در زاولستان بود
به دست تهم پور دستان بود

آری سرنوشت آن است که  اسفندیار به دست رستم کشته شود. 
گشتاسب می پرسد:
اگر پادشاهی را به او واگزارم چه  به زابلستان نخواهد رفت؟

که گر من سر تاج شاهنشهی
سپارم بدو تاج و تخت مهی

نبیند بر و بوم زاولستان
نداند کس او را به کاولستان

شود ایمن از گردش روزگار؟
بود اختر نیکش آموزگار؟

پاسخ جاماسب چنین است: از سرنوشت گریزی نیست/

چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابد گذر

ازین بر شده تیز چنگ اژدها
به مردی و دانش که آمد رها

بباشد همه بودنی بی‌گمان
نجستست ازو مرد دانا زمان

بنا به گفته ی فردوسی که مرد ادب است :

دل شاه زان در پراندیشه شد
سرش را غم و درد هم پیشه شد

بد اندیشه و گردش روزگار
همی بر بدی بودش آموزگار


اما واقعیت نشان می دهد که گشتاسب بهترین راه را یافته است تا از واگذاری سلطنت به اسفندیار خود داری کند: چه بهانه ای بهتر از سرنوشت محتومی که موبد موبدان به عنوان ایده ئولگ  برای اسفندیار پیش بینی کرده است؟

اکنون نقشه ی راه برای اسفندیار تکمیل شده است: فرستاده اسفندیار به  زابل تا رستم را دست بسته به پیشگاه سلطنت بیاورد یا این که کشته شود. 

و البته گشتاسب امیدوار است که پسرش - اسفندیار - از این راه برنگردد و بر اساس پیشگویی جاماسب در این راه کشته شود تا پادشاهی همچنان دردست خودش باقی بماند.

۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه

ایده ئولژی و نظامی گری ( ۱۰ )


تصمیم  اسفندیار برای رویا رویی با پدرش ( گشتاسب )

درد دل اسفندیار با مادرش 

اینک که اسفندیار بر تورانیان پیروز شده و خواهرانش را رهانیده  منتظر است که پدرش - گشتاسب - به قولش وفا کرده و تاج شاهی را به او واگذارد. اما انتظار او بیهوده است. از اینرو تصمیم می گیرد تا به پدرش قول هایش را یادآودی کند. ولی پیش از آن با مادرش- کتایون -  از شرط های پدرش برای واگذاری تاج  و تخت  و بد عهدی های او یک به یک سخن می گوید:

چنین گفت با مادر اسفندیار
که با من همی بد کند شهریار

شرط ها :

۱ - مرا گفت چون کین لهراسپ شاه
بخواهی به مردی ز ارجاسپ شاه

۲ - همان خواهران را بیاری ز بند
کنی نام ما را به گیتی بلند

۳ - جهان از بدان پاک بی‌خو کنی
بکوشی و آرایشی نو کنی

تعهد ؛

همه پادشاهی و لشکر تراست
همان گنج با تخت و افسر تراست

 اکنون که گشتاسب قولش را فراموش کرده است ُ فردا تعهد پدر را یادآوری می کنم

کنون چون برآرد سپهر آفتاب
سر شاه بیدار گردد ز خواب

بگویم پدر را سخنها که گفت
ندارد ز من راستیها نهفت

و اگر او - گشتاسب - نخواهد به قولش وفا کند  با زور تاج پادشاهی را از او می ستاند :

وگر هیچ تاب اندر آرد به چهر
به یزدان که بر پای دارد سپهر

که بی‌کام او تاج بر سر نهم
همه کشور ایرانیان را دهم

و : 

ترا بانوی شهر ایران کنم
به زور و به دل جنگ شیران کنم

کتایون که به خوبی گشتاسب را می شناسد  از سرانجام اسفندیار غمناک می شود:

غمی شد ز گفتار او مادرش
همه پرنیان خار شد بر برش

بدانست کان تاج و تخت و کلاه
نبخشد ورا نامبردار شاه

و می کوشد او را از این کار بازدارد :

بدو گفت کای رنج دیده پسر
ز گیتی چه جوید دل تاجور

مگر گنج و فرمان و رای و سپاه
تو داری برین بر فزونی مخواه

یکی تاج دارد پدر بر پسر
تو داری دگر لشکر و بوم و بر

و پس از درگذشت پدرت تاج و تخت شاهی به تو می رسد:

چو او بگذرد تاج و تختش تراست
بزرگی و شاهی و بختش تراست

چه نیکوتر از نره شیر ژیان
به پیش پدر بر کمر بر میان

و اسفندیار که تبلور فرهنگ زمانه است - البته این فرهنگ امروز هم وجود دارد بویژه  در حاکمیت  - در برابر تشویش های مادرش و خواهش وی  می گوید با زنان نباید مشورت کرد:

چنین گفت با مادر اسفندیار
که نیکو زد این داستان هوشیار

که پیش زنان راز هرگز مگوی
چو گویی سخن بازیابی بکوی

مکن هیچ کاری به فرمان زن
که هرگز نبینی زنی رای زن

و مادرش از چنین قضاوتی شرمشار و شوریده می شود اما کاری از دستش ساخته نیست ؛

پر از شرم و تشویر شد مادرش
ز گفته پشیمانی آمد برش

و اسفندیار خود را برای این رویا رویی آماده می کند. 

از آن سوی گشتاسب از تصمیم اسفندیار با خبر می شود و می کوشد راهی برای زیر قول زدن هایش پیدا کند. 


۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزا



این خبر کوتاه را بخوانید : 


آیت‌الله صافی گلپایگانی:

 « بیمارستانی ویژه زنان در تمامی شهرها احداث شود »


البته این سخن ایشان تنها نیست بلکه همه ی مراجع و روحانیون نیز بخشی از مردم هم چنین نظری دارند، 

ایشان و دیگر آیات عظام و همه ی روحانیت خبر ندارند که دولت جمهوری ولایی بودجه لازم برای تجهیز درمانگاه ها و بیمارستان های موجود را هم ندارد تا چه برسد به ایجاد بیمارستان های زنان. این هم دو خبر در این مورد: 

۱ - « دختر ۹ ساله ی دهدشتی به علت مجهز نبودن آمبولانس به امکانات پزشکی جان داد 


۲- و نیز بسیاری از مردم ناتوان در پرداخت هزینه های بیمارستان اند. 

یک سایت خبری مدعی شده است؛ یک زن حامله در بیمارستانی در شهرستان سلماس از توابع استان آذربایجان غربی که به تشخیص دکتر باید با عمل جراحی فرزند خود را به دنیا می‌آورد، به خاطر نداشتن هزینه‌های عمل مجبور به زایمان طبیعی شد و جان خود را از دست داد.

به گزارش ایسنا، «روز نو» با انتشار این خبر نوشت: همسر این زن حامله به اسم «ولی» یک کارگر روزمزد است که می‌گوید بیمارستان برای عمل جراحی همسرش از وی هزینه میلیونی خواست و وقتی به آنها توضیح داده که از عهده تامین چنین هزینه‌ای برنمی‌آید، همسرش را مجبور به زایمان طبیعی کردند که در بحبوحه تولد نوزاد، جان خود را از دست داد.

این کارگر روزمزد که در بخش ساختمانی کارگری و مزد ناچیزی دریافت می‌کند، تاکید دارد که مسئولان بیمارستان توجهی به وضعیت بد مالی او نکرده و گفته‌اند که صرفا در ازای پرداخت هزینه مورد نظر حاضر به عمل همسرم هستند و با شروع درد زایمان وقتی موفق به تامین این هزینه نشدم آنها بی‌رحمانه همسرم را مجبور به زایمان طبیعی کردند و او را کشتند.

بر اساس این گزارش، خانواده این زن از بیمارستان شکایت کرده‌اند.


چه می شد اگر آیات عظام با استفاده از دریافت های شرعی دولت جمهوری ولایی را در تجهیز بیمارستان های موجود یاری می کردند و یا امکانات درمانی لازم را برای کم درآمدهای جامعه ؟

برای این که ببینید آیات عظام و در راسشان شخص ولی فقیه چه مبالغی را باید به خزانه دولت بریزند که نمی ریزیند  « مجرمان مالیاتی کشور » اگر نخوانده اید از بالای صفحه دانلود کنید. 

و این هم نیاز کشور به تخت های بیمارستانی :

سلامت نیوز: معاون درمان وزیر بهداشت گفت: در بخش دولتی به ازای هر هزار نفر یک تخت بیمارستانی داریم. برای پاسخ‌دهی مناسب به بیماران، به ۶۰ هزار تخت جدید نیاز داریم. در همین راستا بیمارستان‌ها برای توسعه تخت‌های بیمارستانی به ۵ گروه تقسیم
وی افزود: در حال حاضر در بیمارستانهای دولتی به ازای هر هزار جمعیت، یک تخت بیمارستانی وحود دارد و در دو بخش دولتی و غیر دولتی، 1.5 تخت به ازای هر هزار نفر وجود دارد.


دکتر سید حسن هاشمی وزیر بهداشت، هزینه احداث هر تخت بیمارستانی را حداقل ۴۵۰ میلیون تومان اعلام کرده است


به این ترتیب برای ساخت و تجهیز بیمارستان لازم برای کشور: 

۴۵۰۰۰۰۰۰۰* ۶۰۰۰۰  = ۲۷۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰ بیست و هفت هزار میلیارد تومان نیاز است و این  یک سوم مالیاتی است که آیات عظام و ولی فقیه باید بابت مالیات به دولت بپردازند که نمی پردازند.
var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();