ایشان در مورد سنت ، گذشته، می گوید :
«
تجربه سنت ،گذشته ، ما نیازمند این هستیم که سنت خودمان را جدی بگیریم . صد سال یک نهاد نیرومند اجتماعی از طرف روشنفکران و فعالان سیاسی ما نادیده گرفته می شد. »
دو موضوع در این حرف نامشخص است :
۱- این صد سال از کجا شروع می شود؟ از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۹۷ یا از انقلاب مشروطیت تا برپایی نظام جمهوری اسلامی؟
اگر منظورش نظام پادشاهی است - ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۷ - که بخشیدن عطایش به لقایش از انقراض قاجاریه شروع شد. مجلس شورای ملی در آن موقع تصمیم گرفت مجلس موسسان را تشکیل تا سلطنت را بطور موقت به شخص سردار سپه منتقل کند نه این که موروثی. اما ایشان این انتخابات را زیر نظر فرماندهان نظامی انجام داد و مجلس موسسان را به گونه ای درآورد که سلطنت موروثی را به وی واگذار کرد. داستان کوتاهش را اینجا بخوانید:
و در سال ۱۳۵۷ عطایش برای همیشه به لقایش بخشیده شد!! در این مورد آقای خلجی ۴۰ سال از مردم ایران عقب تر است. اگر امروز بخشی از مردم ما به آن توجه دارند، بقول آخوندها « از حب علی نیست ، از بغض معاویه است » یا همان زبانزد معروف که « خدا کفن دزد قبلی را بیامرزد ».
اگر منظور از « صد سال » انقلاب مشروطیت است تا انقلاب اسلامی، بخشی از آن در » حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی » آمده است که بقیه اش هم می آید.
۲ - کدام نهاد نیرومند اجتماعی از طرف روشنفکران و فعالان سیاسی ما نادیده گرفته شده؟
منظور ایشان نامعلوم است اما با توجه به جامعه ایران، نیرومند ترین نهاد غیر دولتی تا پیش از انقلاب اسلامی، نهاد دین و روحانیت بوده است.
ایشان مشخص نکرده منظورش از « نادیده گرفته شده » چیست؟ استفاده از این نهاد برای حاکمیت سیاسی است یا نقد این نهاد تا بهتر شناخته شود و مردم به دامش نیفتند؟
الف - استفاده از این نهاد برای حاکمیت سیاسی . این نهاد از روز اول انقلاب مشروطیت نقش محوری در قانون اساسی و متمم آن داشته است که پیشتر نقد شده اند:
علاوه بر قانون اساسی، در همراهی ها حکومت پهلوی با روحانیت، نوشته های « حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی » را ببینید.
در مورد سخن ایشان در نقد دین و روحانیت که « روشنفکران به آن توجه نکردند » باشد در ادامه « حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی » که دو باره کاری نشود.
نکته ای که باید توجه داشت تفاوت نقد شخصیت با نقد اندیشه است.
نقد یک شخصیت - برای افشا و یا ارتقای شهرتش - همان شخصیت گرایی است که پیشتر از این آمده است :
اما نقد یک اندیشه، جدا از افشا یا ارتقای شهرت یک شخصیت - انجام می شود. اگر نمونه ای هم آورده می شود فقط نشان دادن آن نوع اندیشه است.
با نقد اندیشه هاست که می توان از بررسی فرد به فرد شخصیت ها خود داری کرد. نقد شخصیت ویژه جوامع دیکتاتوری است، اما نقد اندیشه ویژه جوامع باز و دموکرات است. به همین دلیل :
فرهنگ دیکتاتوری می کوشد با افشاگری از سطح روابط شخصی افراد تا ترور فیزیکی، صاحبان اندیشه ها را محو کند، و به همین دلیل - اگر چه در کوتاه مدت موفق است - اما در نهایت مجبور به پیروی از اندیشه های پیشرو است .
اما فرهنگ مبتنی بر دموکراسی و حق آزادی بیان به نقد اندیشه ها می پردازد، اندیشه ها را در معرض افکار عامه قرار داده و روشن می کند تا جامعه تکلیف نهایی آن اندیشه ها را - با کنار گذاشتن یا بکار گیری آنها - تعیین کند، ولی تعیین وضعیت فردی اشخاص را به دادگاه صالحه موکول می کند و نه به فرهنگ عامه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر