سکولاریزاسیون یا سکولاریسم ؟
معنای دوم سکولاریسم.
- معنای دوم سکولاریزاسیون، سکولاریزاسیون مسیحیت است. منظور از آن، گیتیگرایی یا دنیایی شدن دین است.
امروزی شدن دین و به طور مشخص مسیحیتی که خود را با الزامات و شرایط زمانه و جھان مادی و کنونی ھماھنگ و همساز می کند. مسیحیتی که خود را به رنگ روز در میاورد ( هایدگر)
- میدانیم كه سکولاریزاسیون، از جمله، ریشه در جنبش «اصلاح دین» و «پروتستانتیسم» دارد؛ یعنی در آن برداشتِ خاص دینی از مناسبات انسان با خدا که به طور مستقیم به ایمان و وجدان ذهنی هر فرد ، مستقل از اتوریته های کلیسایی ، توسل می جوید و از این طریق راه « خود مختاری » انسان « در این جهان » را هموار می سازد. »
می دانیم که در قرون وسطی کلیسا همه امور را به خدا نسبت می داد و خود را وسیله ارتباط با خدا به مردم تحمیل کرده بود.
گیتی گرایی به این معنا بود که:
ما کاری به خدا نداریم، مشکلات و مسائل زندگیمان را باید خودمان حل و فصل کرده و این هیچ ربطی به وجود خدا یا نبود آن ندارد.
وضعیتی که کلیسا درقرون وسطی برای مردم و خدا ایجاد کرده بود، شبیه آنچه بود که در شیعه - همزمان با پایان قرون وسطی اروپا - شکل گرفت: مسئله اجتهاد و تقلید!
نگاهی کوتاه به تاریخچه این جریان این تشابه را بیشتر می کند:
« به نظر میرسد سابقهٔ پژوهش در بارهٔ اجتهاد و تقلید به عصر تدوین علم اصول فقه برمی گردد. این موضوع در کتابهای اصولی امامی، از زمان نگارش الذریعه الی اصول الشریعه (تألیف سید مرتضی علم الهدی، متوفی ۴۳۶) تا عصر حاضر، بررسی شدهاست. در کتب فقه استدلالی نیز گاه برخی مباحث مربوط به تقلید، ضمن بررسی شرایط فقیه جامعالشرایط، بیان میشود. »
- از قرن دهم به بعد، آثار مستقلی در این باره با عنوان الاجتهاد و التقلید یا عناوین دیگر نگاشته شد و پس از شیخ انصاری آغاز رسالههای عملی با این مبحث رواج یافت. »
- از زمان تألیف کتاب العروةالوثقی، اثر سید محمدکاظم طباطبائی یزدی (متوفی ۱۳۳۷ ق = ۱۲۹۸ ش) نیز مباحث اجتهاد و تقلید در ابتدای کتب فقهی مطرح گردید. »
این تاریخچه نشان می دهد که هر چه حضور روحانیت در حاکمیت بیشتر شده، مسئله وجوب تقلید هم پر رنگتر شده است.
الف - تا قرن دهم فقط مباحث مربوط به تقلید ضمن بررسی شرایط فقیه جامع الشرایط بیان می شود.
ب - از قرن دهم - شروع حاکمیت صفویه که فقهای شیعه را بکار گرفته بود - داستان پر رنگتر می شود باضافه این که یادمان باشد :
۱ - در این زمان دو مشاور مسیحی - برادران شرلی - در دربار شاه عباس بودند که به او مشاوره نظامی می دادند.
۲ - وزیر روضه خوانی دربار صفوی به اروپای شرقی می رود تا مراسم و نماد های مسیحیت را برای رهبران اسلامی بیاورد تا بین مردم رواج دهند. تشیع علوی تشیع صفوی - دکتر علی شریعتی.
که به روحانیت شیعه را سازماندهی کردند و مجالس عزاداری را به راه انداختند. نگاه کنید به جریده که بلند ترین بخش آن که در وسط است شکل صلیب دارد.
پ - از صد سال پیش وجوب تقلید در ابتدای کتب فقهی و نیز توضیح المسائل ها قرار می گیرد، یعنی بدون تقلید حتا آب هم نمی توان خورد و به دستشویی نمی توان رفت مگر آن که به تقلید از دستورات مجتهد عمل کنی!
به این ترتیب روحانیت خودش را رابط خدا و مردم قرار داد و مردم را کودکان و بی عقلان خواند!! و برای کودکان و بی عقلان هم سرپرستی لازم است که روحانیت است!
یعنی روحانیت در ایران همان وضعی را برای خودش ایجاد کرد که روحانیت مسیحی کاتولیک قرون وسطی داشت! و مردم را بالاخره به این باور رساندند که « هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد » و هیچ نقشی برای انسان و توانش در سر و سامان دادن به زندگی را نمی شناسند!
و این جریان درست خلاف حرکت مدرن در اروپا بود. هر چه در اروپا روحانیت از روی صحنه به پشت صحنه رانده می شد با داستان سکولاریسزایون، در ایران روحانیت بیشتر به صحنه می آمد؛ عقلمان را ضایع و اختیار ما را از خودمان صلب و در اختیار خدا قرار می دهد.
اما این حرکت در زمان حکومت پهلوی با منافع سطنت درگیر می شود و سلطنت در عین حال که از مزایای اجتهاد و تقلید برای مبارزه با اندیشه های نو بهره می گیرد، می کوشد دور آن خط بکشد که منافعش را به خطر نیاندازد. در این بازی موش و گربه استبداد سلطنتی با استبداد دینی - اجتهاد و تقلید - پروتستانیسم اسلامی رشد می کند که نماد آن دکتر علی شریعتی است.
او از یک طرف روحانیت را مورد نقد شدید قرار می دهد و از سویی اسلام را رهایی بخش معرفی می کند فقط و فقط با جملات زیبا. او حتا یک نمونه از تاریخ اسلام در ایران را نشان نمی دهد که جامعه ایران در آن زمان از آسایش مادی و اندیشه ای برخوردار باشد! اما تا دلتان بخواهد از صمیمیت علی می گوید و از مبارزه مسلمانان با غرب! و از نقش انسان مسلمان راستین در رهایی انسان! و حتا او یک نمونه از دوران حکومت علی را نشان نمی دهد که مردم بدون جنگ و خونریزی و در آسایش باشند!
گرچه او فرصت نکرد تا ببیند « کاشت خویش هنگام درو » و نتیجه اسلام راستین و علی گونه را ببیند! اما:
رهروانش به شکل دیگر در این « کاشته » حضور فعال داشتند و اکنون پس از چهل سال از سکولاریسم اسلامی سخن می گویند! اصل مقاله را ببینید:
به این ترتیب سکولاریزاسیون که در حال رشد در جامعه ایران است این باصطلاح روشنفکران مسلمان می خواهند راهش را به سوی نوعی دیگر از حاکمیت مذهبی تغییر دهند:
مذهب از صحنه کنار برود، اما صحنه گردانی کند!
بی دلیل نیست که آقای سروش چنین می گوید:
دلیلش را مردمی بودن خمینی می داند اما نمی گوید این حمایت اولیه از خمینی حاصل همان داستان واجب بودن تقلیدی بود که از زمان صفویه کم کم وارد توضیح المسائل ها شد و از شروع مشروطیت در ایران به سخن اصلی مجتهدان تبدیل شد.
و اینجا به روشنی می گوید که برای حضور دین، دلیلی ندارد که دینداران در صحنه باشند، گاهی لازم است پشت صحنه باشند!
ایشان یادش رفته که آقای خمینی با نخست وزیر کردن زنده یاد مهندس بازرگان می خواست همین راه را برود اما نقشه اش نگرفت و بعد به سرکوب همه ازادیخواهان پرداخت .
به همین دلیل است که این نظریه پردازان خفاکاری، از سکولاریسم حمایت می کنند و اسمش را می گذارند سکولاریسم اسلامی و نه لائیک ! و دموکراسی اسلامی را اختراع می کنند در برابر دموکراسی لائیک!
و این سخن یکی از پیشگامان سکولاریسم است :
هاروی کُکس Harvey Cox، الهياتشناس آمريکايی، در کتاب معروف خود به نام شهر سکولار، شايد برای نخستين بار دريافتی از «سکولاريزم» در مباينتاش با سکولاريزاسيون به دست میدهد. با اين که خودِ او نيز دريافت و تصويری يکجانبه و مطلقگرا از سکولاريزاسيون دارد و اين پديدار را تنها در بُعد دينی - مسيحیاش توضيح میدهد، نقل فرازی از کتاب او در اين جا بی فايده نخواهد بود:
«سکولاريزاسيون مستلزم فرايند تاريخیای است که به يقين بازگشتناپذير است. در جريان آن، جامعه و فرهنگ از قيموميت و نظارت دين و همچنين جهانبينیهای به غايت متافيزيکی خلاص میشوند. ما تأکيد کرديم که سکولاريزاسيون به طور اساسی جنبشی رهايیبخش است. اما:
سکولاريسم، بر عکس، يک ايدئولوژی است، يک جهان بينی جديد و بدون گشايش است که همانند مذهب عمل می کند. در حالی که سکولاريزاسيون ريشههايش را در ايمان کتاب مقدس میدواند و تا درجهای ميوهی اصيل اثرگذاری ايمان مسيحی بر تاريخ غرب است، سکولاريسم چيز کاملاً متفاوتی است... سکولاريسم آن گشايش و آزادیای را که سکولاريزاسيون میآورد، تحديد میکند.»
و این هم یک نمونه تازه تر از بازجویان و طرح در اندازان جمهوری اسلامی که اکنون بنام اصلاح طلبی سنگ مردم را به سینه می زنند تا بر موج نارضایتی مردم سوار شده و همچنان سوار بمانند :
می بینید که اولین نفرشان از بازجویان سرشناس جمهوری اسلامی بوه است، جناب آرمین که این جا هم می توانید دخترشان را ببینید که شده است کارمند جناب « جان کری » در امریکا:
بنابراین باید از حاکمیت لائیسیته سخن گفت و از دموکراسی لائیک و نه از حاکمیت سکولاریسم! تا خط روشنی باشد با بازی موش و گربه دوباره اصلاح طلبان دینی چسبیده به حکومت و نیز آنانی که بظاهر مخالف حاکمیت مذهبی هستند اما در واقع به فکر پنهان کردن حاکمیت مذهب در پشت حاکمیت بظاهر سکولارند.
حاکمیت دموکراتیک لائیک چیست ؟ اینجا:
معنای سوم سکولاریسم در نوشته بعدی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر