جایگزینی الگوی حامیانِ منتفع با حامیانِ معتقد
(به بهانهی اکران فیلم «به وقت شام») محسن حسام مظاهری
🔻یک
تجربهی «به وقت شام» یکبار دیگر نشان داد ظاهراً هرچه تبرج و گشادهدستی از بیتالمال در حمایت مالی از هنرمندان و آثارشان بیشتر میشود، کیفیت آثارشان تنزل مییابد. گویی نسبت معکوسی هست میان خرج و برج یک اثر و غنای درونمایهاش. همان حکایت «آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار، هیچی».
بلایی که تزریق پول بیحساب و کتاب بر سر سینمای ساده و صمیمی و بیآلایش مجیدی آورد و از «رنگ خدا» و «بچههای آسمان» و «آواز گنجشکها» او را به پرهزینهترین اما نه ماندگارترین و دیدنیترین فیلم سینمای ایران («محمد رسولالله») رساند، حالا سر سینمای دغدغهمند و جسور حاتمیکیا آمده و در ازای تبرج، به لکنت دچارش کرده.
به وقت شام هراندازه در بهرهگیری از تکنیکهای تصویری قوی ظاهرشده، از حیث درونمایه ضعیف و کممایه است. مایهای که آثار قبلی و ماندگار حاتمیکیا داشتند را ندارد. گویی کارگردان ما اینبار از خودش شکست خورده. آنقدر مرعوب ابزار شده که اصل ماجرا را فراموش کرده. همین است که «مهاجر» و «آژانس شیشهای» و «بوی پیراهن یوسف» و «ارتفاع پست» ماندگار شدهاند، اما «به وقت شام» نخواهد شد.
به گمان من، دراینجا مشکل فقط از خود هنرمند نیست. بیش از او، علت را باید در سازوکارها و مناسبات سیاسی حاکم بر فرهنگ جست که هنرمندان موفقی مثل حاتمیکیا و مجیدی را به چنین وضعیتی دچار میسازد.
🔻دو
همه میدانند که تولید آثاری چون «به وقت شام» و «محمد رسول الله» و نمونههای مشابه دیگر بدون حمایت و سرمایهگذاری مستقیم و گشادهدستانهی سازمانهای رسمی ممکن نمیشد. این جنس گشادهدستیها و خاصهخرجیها در تولید آثار هنری محصول دورهی پساهشتادوهشت است. یعنی وقتی جمهوری اسلامی احساس کرد از درون ضربهی فرهنگی خورده و چارهاش را در سرمایه+گذاری در این حوزه جست. چنین شد که بازوی نظامی ـ ایدئولوژیک نظام مأموریت یافت مستقیماً و در گسترهای بهمراتب وسیعتر از قبل در مقام «دولت پنهان» به حوزهی فرهنگ و هنر ورود کند. به همان سیاقی که در مقاطع قبلی به حوزههای امنیت و سیاست و حتا اقتصاد ورود کرده و نهادهای موازیای را شکل داده بود که از یکسو با دولت و از سوی دیگر با بخش خصوصی رقابت میکردند و میکنند.
محصول این سیاست، ظهور فهرست بلندبالایی از موسسات و سازمانهای عریض طویل مانند «خاتم» و «اوج» و «قرب» و «سراج» و ... بود که وجوه اشتراک همهشان وابستگی به سپاه و گشادهدستی در هزینهکردها و بلندپروازی در برنامهها است. سازمانهایی که متولیان نوعا کارنابلدشان سادهاندیشانه گمان میکنند راهحل مقابله با فقر فرهنگی هنری جریان انقلابی، تزریق مستقیم پول بیحساب بیتالمال است و تبدیل هنرمندان و نویسندگان ارزشی به حقوقبگیران سفارشیساز/نویس یا همانی که آقای کارگردان عصبانی گفت: «وابسته».
🔻سه
بلایی که بر سر سینمای حاتمیکیا و مجیدی آمده، بلایی که بر سر سریال محبوب و مردمی «پایتخت» آمده، در مقیاس کوچکتر درست همان بلایی است که بر سر مراکز فرهنگی کوچک خودجوش و هیئات مذهبی انقلابی و مجامع هنری مستقل ارزشی آمده است: نسبت به قبل از سال ۸۸ همه فربهتر و برخوردارتر شدهاند، اما به همان نسبت از نفوذ کلام و قدرت اثرگذاری و خلوص مذهبی و انقلابیشان کاسته شده. بهعبارت دیگر جمهوری اسلامی با هزینهی خودش و بهدست وفادارترین سازمانش به تخریب سرمایههای اجتماعی و فرهنگی نظام و تضعیف بدنهی حامی خود (به اسم تقویت و حمایت از آنها) پرداخته و روزبهروز از گستره و نفوذ قدرت نرم خود میکاهد.
🔻چهار
اما این همهی ماجرا نیست. سیاست مذکور، شاید از منظر آرمانی مقبول نباشد، اما از منظر واقعگرایانه و عملگرایانه سیاست هوشمندانهای است. ماحصل این سیاست، جایگزینی الگوی «حامیان منتفع» نظام است در نسل جدید بهجای الگوی «حامیان معتقد» در نسل قبلی انقلابیون. جایگزینیای که با تغییرات ارزشی این سالها و بحران کارآمدی و مشروعیتی که نظام در بین حامیان مذهبی خود با آن روبهرو شده همسوست و میتواند تدبیری برای کنترل ریزش بدنهی حامیان باشد.
در الگوی جدید (پساهشتادوهشت) حمایت از نظام و فعالیت برای بقا و استمرار آن مستلزم کسب «نفع» مادی است. هم بدنهی حامیان (خصوصا نسل جدید) میدانند و هم خود نظام که در شرایط فعلی، انقلابیبودن بیمایه فطیر است. حفظ حامیان، هزینه دارد. و دیگر مانند دهههای قبلی نمیشود صرفاً بر تعلقات فکری و مذهبی حامیان (که روز به روز کمرنگتر شده) تکیه کرد. این پیامی است که وفادارترین و محرمترین بخش نظام (یعنی سپاه) به بدنهی حامیانش ارسال میکند: «چند میگیری انقلابی باشی؟»
@cheraghi_roshan
@Ebrahimbaysalami
شما هم اگر علامندید، بفرمائید سر سفره!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر