سکولاریسم یا دموکراسی؟
شاید چنین پرسشی، شگفت باشد! چرا که بسیاری ممکن است سکولاریسم را با دموکراسی یکسان بدانند! این بسته به این است که سکولاریسم را چه بدانیم؟ فقط جدایی نهاد دین از نهاد حاکمیت ؟ یا آن را فراتر از این!
نخست به عامیانه ترین وجه سکولاریسم که جدایی نهاد دین از نهاد حاکمیت است نگاهی بیاندازیم!
پیشتر در سکولاریسم ایرانی دیدیم که اگر سکولاریسم را در حد جدایی دین از حکومت فروبکاهیم، همه ی حاکمیت های ایرا نی پیش از ساسانیان سکولار بوده اند و نیز تعدادی از آنان در دوران بعد از حمله اعراب به ایران! اما هیچکدام از اینان حاکمیت های دموکرات نبودند. در عین جدایی دین از حاکمیت، حاکمیت های ما استبدادی بودند!
همچنین نمونه های بسیاری در تاریخ معاصر دنیا می توانیم حکومت هایی را بیابیم که دین را از حاکمیت رانده اند که به حکومت های لائیک معروفند، نمونه های آن :
حکومت پهلوی در ایران که نتیجه اش به انقلاب اسلامی منجر شد،
حکومت اتاتورک در ترکیه که به وضع فعلی اش منتهی شده است،
حکومت جمال عبدالناصر در مصر که به بهار عربی مصر و روی کار آمدن اخوان المسلمین انجامید
حکومت حزب بعث عراق
حکومت حزب بعث سوریه
حکومت های سوسیالیستی در کشورهای عقب مانده ای نظیر روسیه سابق و چین و کشورهای اروپای شرقی، کوبا که همه شان سکولارهای اقتدارگرا بودند و با قدرت دین را از صحنه حاکمیت به کناری راندند و در عده ای از آنها تضییقات ویژه ای هم برای دین و دینداران ایجاد کردند اما:
هیچیک از این حاکمیت ها نتوانستند از سکولاریسم به دموکراسی منتهی شوند که هیچ، همچنان درگیر استبدادی به مراتب فراگیرتر هستند.
اما اگر سکولاریسم را همانطور که واضع آن تعریف کرده در نظر بگیریم :
سکولاریسم می خواهد مسائل و مشکلات این جهانی انسان ها را با توسل به راه حل های این جهانی حل و فصل کند بی آن که به مذهب و اعتقادات مذهبی کاری داشته باشد ،
آنوقت داستان عوض می شود.
با چنین دیدی از سکولاریسم به این می رسیم که حکومت امری این جهانی است. برای رتق وفتق امور این جهانی بوجود آمده است و ربطی هم به دین و مذهب مردم که می خواهد امور آن جهانی انسان ها را سر و سامان دهد ندارد!
حکومتی که برای رتق و فتق مردم یک کشور تشکیل می شود:
باید با رای مستقیم آن مردم تشکیل شود
باید مورد اعتماد آن مردم باشد
باید در خدمت آن مردم باشد
باید هیچ گونه امتیازی برای هیچ کس، گروه، مذهب در نظر نگیرد
نظارت استصوابی هم ندارند!
اگر چه این حکومت در یک جامعه ی مذهبی شکل گرفته باشد، اما آن مذهب را دستمایه فشار بر دیگر مذهب قرار نمی دهد که هیچ، همه ی قوانینش بر اساس انسانی شکل گرفته نه بر اساس عقاید.
خب این یک حکومت دموکراسی است. در درون این حکومت عملن سکولاریسم وجود دارد.
اگر به تاریخ کشورهایی که در آنجا دموکراسی بوجود آمده نگاهی بیندازیم، این کشورها عملن بنا بر رای مردم یک حاکمیت سکولار دارند و هر روز هم بر دامنه و عمق دموکراسی آنان افزوده می شود. و :
هیچکدام هم به استبداد منجر نشده اند!
سکولاریسم در این کشورها، نه با فشار و قدرت مذهب را به کناری رانده و نه با آن سر ستیز داشته است و مذهب هم همینطور. مذهب در این کشورها پذیرفته است که امور این جهانی مردم باید با راه حل های این جهانی اداره شود و مذهب به تزکیه نفس جامعه بپردازد تا چهره جامعه هر روز انسانی تر شود.
در واقع، دموکراسی در درونش سکولاریسم را پرورش می دهد. بی آن که نیازی باشد تا برای ایجاد حاکمیت سکولار به زور دست یازد.
سکولاریسم دوآتشه!
اما:
در همین کشورهای دموکراتیک که سکولاریسم بیش از دموکراسی مورد توجه حاکمیتشان بوده، سر از ایده ئولژی در آورده که نمونه مشخص آن را می توان در فرانسه دید!
متن زیر ترجمه ای است از مقدمه این مقاله :
LAÏCITÉ ON THE EDGE IN FRANCE:: BETWEEN THE THEORY OF
CHURCH-STATE SEPARATION AND THE PRAXIS OF STATE-CHURCH
« سکولاریسم یا لائسیته در قانون و سیاست فرانسه از سال ۱۹۰۵تصویب شده است. اما نباید فرض کرد که در فرانسه این قانون مترادف جدایی دولت از کلیسا است.
زیرا دولت تعیین می کند کدام موسسات مذهبی قانونی اند. دخالت در دین توسط نمایندگان مردم امری پذیرفته شده است تا یک استثناء.
در واقع دولت فرانسه خودش را درارتباط با عملکرد موسسات مذاهب بمثابه یک داور می بیند همانطور که داور در مسابقات ورزشی لازم است،
این نوشته نشان می دهد که این، نفوذ فوق العاده سیاست در زمینه مذهب است. مورد ویژه ای را که این مقاله بررسی می کند روی سری حجاب اسلامی در فرانسه است.»
و یادمان هست که سر همین مسئله حجاب چه داد و قالی در فرانسه راه افتاد و جمهوری ولایت مطلقه فقیه هم چقدر داستان را با آب و تاب مطرح می کرد.
این قانون دو جنبه مثبت و منفی دارد:
جنبه مثبتش این است که:
به نمایندگان مردم در مجلس فرانسه اجازه می دهد تا حد و مرز دخالت های مذهبی را تعیین کنند،
جنبه منفی اش این است که:
مذهب ابزاری می شود در اختیار هیات حاکمه تا آن را در جهت خواسته هایشان بکار گیرد!
« نفوذ فوق العاده حاکمیت در مذهب » که در قانون فوق به آن اشاره شده ،بسیار شبیه چیزی است که در حاکمیت ولایت مطلقه فقیه در کشورمان وجود دارد:
تمام مذهب را در پیروی بی چون و چرا از فتواها و سیاست های ولایت مطلقه می داند!! حالا هرکس که در هر مقام باشد فرقی نمی کند از جمله فقها!
در هر دو جا حاکمیت، مذهب را هدایت می کند! یکی زیر پرچم سکولاریسم دیگری زیر پرچم مذهب!!
البته تفاوتش آن است که اگر در فرانسه این قانون توسط نمایندگان مردم - که از صافی شورای نگهبان نگذشته اند - تصویب شده ، بوسیله همان نمایندگان قابل بازنگری است اما:
در اینجا هیچ راهی وجود ندارد که بازنگری شود. زیرا بازنگری آن مربوط به شخص ولی مطلقه فقیه است و چه کسی حاضر است این همه اختیارات را از دست بدهد؟ بنابراین :
میان ماه من تا ماه گردون
فاصله از زمین تا آسمان است!
اما بهر صورت بخش منفی داستان هم در جمهوری فرانسه وجود دارد و هم در جمهوری ولایت مطلقه فقیه!!
در این جا لازم است اشاره ای هم بشود به جریانات و افرادی از - بقول معروف - اپوزیسیون که خود را سکولار - دموکرات می دانند.
رهبر این جریان می گوید :
۱ - چون حکومت جمهوری اسلامی ، دینی است ما می گوییم سکولاریم یعنی می خواهیم نهاد دین از حکومت جدا باشد.
۲ - چون جمهوری اسلامی استبدادی ما می گوییم دموکراتیم یعنی می خواهیم حکومتمان دموکراسی باشد،
پرسش اول این است کدام حکومت مذهبی در تاریخ جهان دموکرات بوده که شما این حکومت را استبدادی می دانید؟ گویا بنا بر نظر آقای سروش حکومت دموکراسی دینی هم داریم!! که این جریان می خواهد در برابر ویژگی استبدادی این حکومت دموکراسی را جایگزین کند؟.
وقتی یک حاکمیت عنوان ایده ئولژیک داشته باشد، خود بخود مفهوم استبدادی را در درون خود دارد فرقی نمی کند که نامش اسلامی ، مسیحی ، نازی…. و غیره باشد.
پرسش دوم این است مگر دموکراسی در درون خودش سکولاریسم را پرورش نمی دهد؟ کدام حکومت دموکرات را دیده یم که بسوی نوعی ایده ئولژی حرکت کند؟ اگر هم در بعضی از مقاطع تاریخی پیش آمده ، توسط همان دموکراسی سرنگون شده است .
اگر بپذیریم دموکراسی در درون خودش سکولاریسم را نیز رشد می دهد چه نیازی به تاکید سکولاریسم آن هم بصورت پیشوند است؟ این نوع نامگذاری و هدف گیری یعنی سکولاریسم دو آتشه!!
تاکید سکولاریسم در پیشوند مقوله ای که خود سکولاریسم را در درون دارد - دموکراسی - به مفهوم آن است که امکان ایده ئولژی سازی سکولاریسم هست:
ایده ئولژی ای اقتدارگرایی که با قدرت - و نه با دموکراسی - می خواهد با ظاهر جداسازی نهاد های مذهبی از نهاد حاکمیت، در عمل خط مشی برای مذهب بسازد و آن را همچون ابزاری برای هدف های خود بکار گیرد. مشکلی که اکنون جامعه ایران با آن روبرو است منتهابه شکل دیگری!
سرکردگان چنین اندیشه ای ممکن است که خودشان به ابعاد این مسئله توجه کامل نکرده باشند، اما یادشان باشد که :
از کوزه همان برون تراود که در اوست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر