تا سه نشه, بازی نشه !
به مناسبت وقایع تازه :
بازنشر نوشته ای از:
۱۳۸۸ تیر ۹, سهشنبه
ضرب المثل ها فشرده ی تجربه های نسل های گذشته اند . من نمی دانم ضرب المثل بالا از کی رایج شده, اما آن را در بازی های کودکیمان بکار می بردیم. از وقتی که جمهوری اسلامی برپا شد و اکثریت قاطع مردم در رفراندم آن را تایید کردند, ضرب المثل بالا همیشه توی ذهنم وول می زند, چرا؟
در تاریخ ایران سه حکومت با ادعای مذهبی داشته ایم ؛ ساسانیان , صفویان و تازه ترینش جمهوری اسلامی ایران.
ساسانیان با ادعای گسترش آموزش های زرتشت با رهنمودهای موبدان زرتشتی در برابر هرگونه نوآوری فکری و اجتماعی شمشیر به دست ایستادند تا آنجا که مانی و پیروانش را دربدر کردند. انوشیروان عادل برای بقای حکومتش با راهنمایی موبد موبدان باغی ساخت از پاهای برافراشته ی مزدکیان زنده بگور کرده, و پوست از تن مزدک کند. دربدری اندیشمندان ایرانی تا آنجا پیش رفت که آنها زندگی در میان قبایل بدوی را ترجیح دادند که نمونه بارز آن سلمان فارسی است که سر از عربستان درآورد. اما همین ساسانیان که بزرگترین شاهنشاهی زمانشان بودند و بسیار قدرتمند, در برابر عرب های پابرهنه که شعار برادری و برابری می دادند, از پا درآمدند زیرا مردم ایران زیر فشارهای حکومت ساسانی و موبدان رمقی برایشان نمانده بود و عطای ساسانیان را به لقایش بخشیدند. فکر نکنید مردم ایران برای علاقه به اسلام با عرب ها نجنگیدند, در واقع آنان به علت نفرت از حکومت ساسانی و تسلط موبدان بر زندگی و اموالشان مقاومت جدی در برابر اعراب نکردند. می گویید نه ؟ سرنوشت دومین حکومت مذهبی را بخوانید.
دومین حکومت مذهبی درایران با ادعای شیعه گری با تلاش پیروان شیخ صفی الدین اردبیلی به نام صفویان شکل گرفت. آنان شاه اسماعیل را " ولی الله " خواندند تا پیروی از وی بر همه مردم واجب دانسته شود, همانطور که در جمهوری اسلامی پیروی از ولی فقیه را واجب قلمداد می کنند و سرپیچی از آن را کفر می دانند و کشتن چنین افرادی به حکم کافر بودن واجب است – به سخنان امام جمعه تهران آقای احمد خاتمی در هفته پیش توجه کنید- صفویان که درکنارشان همیشه یک یا چند مجتهد فتوا ده وجود داشت چنان عرصه را بر مردم و اندیشمندان ایرانی تنگ کردند که بسیاری جلای وطن کردند – مانند امروز-. مهاجران سخندان و ادیب به هندوستان و عثمانی – ترکیه امروز- چنان زیاد بودند که دو مکتب ادبی فارسی؛ سبک هندی , در هندوستان , و سبک عراقی , در عثمانی , ایجاد شد. اما سرنوشت این حکومت شیعه چه شد ؟
این حکومت به دست محمود افغان سرنگون شد. چرا مردم از این حکومت اسلامی و شیعه در برابر یک مشت افغانی دفاع نکردند؟
سومین حکومت مذهبی در ایران جمهوری اسلامی ایران است. اگردر دو حکومت پبشین روحانیان دست راست شاه بودند, در جمهوری اسلامی روحانیون خودشان مجبور شدند قدرت را مستقیما در دست بگیرند. حاصل این حکومت این است که بعد از سی سال یاران دیروز, دشمنان امروزند. همان یارانی که باعث دربدری ملیون ها نفر شدند, هزاران جوان را اعدام کردند تشکیلات ضد شورش را در عرصه های گوناگون درست کردند, اکنون در برابر همند. همان تشکیلات بر علیه خودشان بکار می رود. چماق بدستان سی تا بیست سال پیش اکنون جزو چماق خوردگان هستند, چون نیروهای تازه نفس و انحصارگر ولایت فقیه هر روز صحنه را انحصاری تر برای خودشان می خواهند, و در نتیجه به تعداد مخالفان می افزایند. به خوبی به یاددارم که آقای هاشمی رفسنجانی در دومین دوره ی رئیس جمهوری اش در مجلس گفت : می گویند این کابینه , کابینه ی کاری است نه سیاسی . البته درست است, اما پس من چکاره ام؟ نقش من نقش سیاسی است که از اول جمهوری اسلامی بوده ام و تا آخرش هم هستم- نقل به معنی .
حالا باید از ایشان پرسید : آخرش کی است؟ آیا با این سومین حکومت مذهبی , مذهب بازی حکومتی تمام است یا نه ؟ یادآوری می کنم که حکومت ساسانی پس از ششصد سال اعتبارش را در بین مردم از دست داده بود و حکومت صفوی نزدیک به دویست سال, اما جمهوری اسلامی فقط پس از سی سال این چنین در عرصه ی داخلی و بین المللی بی آبرو شده است.
از آقایان علما که اعمال حکومت جمهوری اسلامی را علیه مردم محکوم کرده اند باید پرسید آیا وقتش نرسیده است که دین را از حکومت جدا کنید تا هم شما نگران دین و منافعش برای خودتان نباشید و هم مردم بر اساس قوانین کاملا تعریف شده و نه " کش دار " و قابل تفسیرهای گوناگون اسلامی , حکومت خودشان را داشته باشند؟ آیا دربدری , کشتار, شکنجه, بی آبرویی جهانی برای اسلام و مذهب شیعه کافی نیست؟ این ها به نام چند آخوند ثبت نمی شود. پای شما هم گیر است چون شما هنوز حکومت اسلامی را تایید می کنید و به یک نصیحت خشک و خالی به حاکمان و به یک تاسف برای مردم دلخوش کرده اید. شما هنوز حساب خود را از حکومت مذهبی جدا نکرده اید.
وقتی حساب شما از حکومت مذهبی جدا خواهد شد که شما اول حساب مذهب و حکومت را از هم جدا کنید،
هرچه دیرتر این کار را بکنید, نه تنها به تعداد لا مذهبان اضافه می کنید, بلکه آینده خود را هم تیره و تار می کنید. دست مریزادقه .
==================
تازه نوشت :
اگر چه شروع سازماندهی و اجرای اجتماعات تازه از سوی اصول گرایان و مخالفان آقای روحانی ترتیب داده شد، اما در این جریان مردم خواست هایی مطرح کردند که کل حاکمیت و روحانیت را مورد خظاب قرار می داد و نه فقط آقای روحانی را، از جمله شخص ولی مطلقه فقیه را، و در مواردی با آرزوی بازگشت نظام شاهنشاهی!
آیا ولایت مطلفه فقیه صدای مردم را هنوز نشنیده است ؟
یادش بیاید از شاه که صدای انقلاب مردم را آنقدر دیر شنید که نه از تاک نشانی ماند و نه از تاک نشان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر