همکارم، اقدس – یک خانم اهل کردستان - با این که جوان بود و شاداب، پوست یک طرف گردنش نشانه های سوختگی شدید داشت. ازش پرسیدم که چرا پوست گردنت این طوری است؟ جواب داد روزی خودم را آتش زدم. با دهان بازمانده از شگفتی گفتم چرا؟ گفت اگر به کسی نگی از دست برادرشوهرم. اینک نوشته ی است در باره ی شیوه ی اعتراض دردناک زنان لرستان بر علیه سنت های جانسوز و تن سوز اجتماعی.
شهناز خسروی// کوهدشت
&&&&&&&
“دربهدرتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمیروید.
ای تیز خرامان!
لنگی پای من
از ناهمواری راه شما بود.“
&&&&&&&&&&
خبر کوتاه بود و جانکاه و به سرعت بر روی تلکس بیشتر خبرگزاریها قرار گرفت: “خودسوزی پنج زن باردار در لرستان!”
در اواخر دی ماه گذشته، معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی لرستان از مرگ پنج زنباردار در اثر خودسوزی در طی سال جاری خبر داد. اگرچه آمار دقیقی از خودکشی زنان در ایران در دست نیست ولی طبق آمارهای موجود و بر اساس هشدار سازمان بهداشت جهانی (WHO) در ماه می ۲۰۰۳، ایران پس از دو کشور هند و کلمبیا در ردهی سوم قرار دارد.
بیشترین میزان خودکشی و به ویژه خودسوزی در استانهای غربی کشور یعنی ایلام، کرمانشاه، لرستان و کردستان رخ میدهد که در این بین سهم استان لرستان از این پدیدهی دردناک پس از استانهای ایلام و کرمانشاه و در کنار کردستان رتبهی سوم است.
طبق آمارهای موجود، میزان خودکشی زنان کشور در سال ١٣٧۵ تعداد ٨٨/۵ در هر١٠٠هزار نفر، در سال ٧۶ به ٢/۴ نفر، در سال ٧٧ به ۵٣/۴ نفر و در سال ٧٨ به ٢۴/٣ نفر رسیده است. آمار نشان می دهد در سال ٧٧ شاهد افزایش میزان خودکشی بودهایم. این میزان در سال ٧٨ کاهش چشمگیری داشته است اما آمار های غیر رسمی باز هم از افزایش میزان خودکشی زنان از سال۸۱ به بعد خبر میدهند.
بر اساس گزارش خبرگزاری آفتاب در سال۸۳، دکتر خرمآبادی سرپرست وقت دانشگاه علوم پزشکی لرستان، با بیان این مطلب که خودسوزی به یک معضل مهم اجتماعی در استان لرستان تبدیل شدهاست، اظهار داشت:« بر اساس تحقیقات پژوهشگران این استان، سال ۷۵ بیش از ۱۷۵ مورد خودسوزی، سال۷۹ تعداد۱۲۷مورد، سال ۸۱ حدود ۱۰۷ موردو سال۸۳ ،۳۰۰ موردخود سوزی در این استان صورت گرفته است.»
در ایران به دلایل مختلف از جمله باورهای مذهبی و گناه شمرده شدن عمل خودکشی، دست یافتن به آمار صحیح در این مورد تقریبا ناممکن است.
اما آنچه نمیتوان ساده از کنار آن گذشت، خودسوزی و در نهایت جان باختن دخترکان و زنان و اینبار زنان باردار است. چه بر سر مادرانی آمده است که نه تنها خود که جگر گوشههای به دنیا نیامدهاشان را به شعلههای سوزان آتش میسپارند؟
آنان نه جسم خود که ضد ارزشهای به غلط ارزش شدهای را در آتش عصیان خود میسوزانند که دربندشان کشیده است.
خودسوزی آنها نه از گونهی خودکشیهای خودخواهانه، آنگونه که”دورکیم”** میگوید، بلکه از نوع خودکشیهای قضا و قدری یا تحمیلی است. مرگ خاموش این انسانهای به حاشیه رانده شده فریاد بلند اعتراض است علیه سنتهای پوسیده، نگرشهای مردسالارانه، ازدواجهای زودرس و تحمیلی، بارداریهای ناخواسته، چندهمسری، سوءظن، محدودیتها، برخوردهای نادرست در مراکز آموزشی، اختلافات خانوادگی و قبیلهای …و در یک کلام تمامی اشکال خشونت خانگی و اجتماعی.و همهی اینها را فقر فرهنگی و فقر اقتصادی و یا باز هم به تعبیر” امیل دورکیم” بحران اقتصادی رقم میزند.
اینان قربانیان ناتوانی گذار از سنت به مدرنیتهاند.و قربانیان تعارضات اجتماعی در جامعهای که نتوانسته است خود را با ضربآهنگ تحولات جهانی هماهنگ کند.
کسی خبر دارد که آسمان این زن های سیه روز دیگر سالهاست که آبی نیست؟ کسی از” آرزوهای بیکرانشان در خلقهای تنگ” چیزی میداند؟ کسی از آنها پرسیدهاست بیامید چه میکنند؟ کسی از قلبهای مالامال از اندوهشان خبر دارد؟
کسی باور میکند آنها زندگی را به شکل لطیفی دوست دارند و با دست زدن به خشنترین نوع خودکشی تنها میخواهند به مرگ تدریجی” نه” بگویند؟ تا در این “نه” گفتنشان به اطرافیان نیز گفته باشند که قلبهاشان تنهاست، که پاهاشان خسته است؟
کسی میداند که آنها نه خود که هنجارهایی را در آتش میسوزانند که آنها را از “بهانههای سادهی خوشبختی” محروم کردهاست؟ چه باید کرد؟ برای دختران جنگ، برای مادران درد، برای خواهران یاس؟ درد و یاس توأمانند و تنها مرگ میزایند و تنها مرگ!
ما در گوشهایمان پنبه فروکردهایم تا فریاد برخاسته از خاکستر زنان و دختران دیارمان را نشنویم، چشمهایمان را بستهایم تا مچاله شدن پیکرهای رنجورشان را در لهیب سوزان نابرابریها نبینیم. اما وجدانمان چه؟ آیا میشود از کنار مرگ معنادار پنج زنباردار بر اثر خودسوزی بیتفاوت گذشت؟
آیا گاه آن نرسیدهاست که فریاد این زنان بیپناه را بشنویم و در یک سازوکار منظم و جدی دست به دست هم داده فارغ از این که چگونه میاندیشیم، چه جهانبینی داریم، به کدام جناح وابسته هستیم یا اصلا نیستیم، به انسان بیندیشیم و فاجعهای که او را تهدید میکند؟ و با تشکیل یک “جبههی اجتماعی” متشکل از جامعهشناسان، روانشناسان، جرمشناسان، برنامهریزان اجتماعی، مددکاران اجتماعی، سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد،انجمن های خیریه و… به “دفاع اجتماعی” در مقابل چنین پدیده ی شومی دست یازیم؟ چرا نبایداز تجارب جهانی استفاده کنیم؟ و ما نیز راهی را برویم که بسیاری از کشورها برای مقابله با این ناهنجاری فراگیر و جهانی در پیش گرفتهاند؟
به اندازهی کافی قربانی دادهایم تا وجود بحران را باور کنیم. پس باید در پی مدیریت آن برآییم. عوامل وقوع بحران (انگیزههای اجتماعی، روانی، فرهنگی) و افراد و گروههای آسیبپذیر و در معرض خطر خودکشی را شناسایی کنیم و براساس آن به”مداخله در بحران” بپردازیم وبا ارایهی راهحلهای مناسب، آموزشها و مشاورههای لازم این معضل دلخراش را مهار کنیم. این امر محقق نخواهد شد مگر با همت مسؤولان و عزمی ملی. راه دشواری است که همتی سترگ میطلبد و احساس مسؤولیتی سترگ تر!
پینویسها:
*الهام از: هوار ای داد، هی بیداد، هنی بو زلف سخته دت میآیه باد؛ از مجموعه “گل آتش” سرودهی استاد ایرج رحمانپور.
**امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی که در اثر کلاسیک خود به نام “خودکشی” نخستینبار این پدیده را به شیوهای علمی و از منظر جامعه شناختی به بوتهی آزمایش و پژوهش گذاشت. وی معتقد بود که خودکشی پیش از این که یک امر فردی-روانی باشد، پدیدهای اجتماعی است.
این هم یادداشتی برای ایشان :
سلام
وقتی داشتم آمار اقتصادی داده شده را در همین سایت می خواندم، گفتم عجب پیشرفتی! وقتی نوشته ی شما را خواندم دانستم که آن آمار چندان پایه ای نمی تواند داشته باشد. پیشتر از خودسوزی دختران آنجا خوانده بودم و نوشته بودم اما این بار شما نوشته اید. با اجازه تان در وبلاگم منتشرش می کنم. اما همین جا بگویم که عزم ملی در گرو تصمیم مردم است نه دولت. به این امامزاده امیدی نیست.
مطالب مرتبط :
آن سوی حاکمیت ولایت ( 3 ) : خود کشی
اگر فیلتر شکن دارید اینجا:
اگر ندارید اینجا:
۳ نظر:
جور دیگر باید دید...
تلخ بود و البته واقعی.
سلام
این مطلب قبلا تحت عنوان "باز بوی زلف سوخته می آید از دیارم..." در سایت و هفته نامه سیمره منتشر شده و سایت ندای زاگرسی بدون ذکر منبع و با تغییر تیتر اقدام به انتشار آن کرده است.
با سپاس
با سپاس از ناشناس. نشانی اینترنتی این نوشته در سایت سمیره این است:
http://www.seymare.com/?p=2238
ارسال یک نظر