سخنان آقای خامنه ای در سفر تازه اش به قم - در جمع روحانیون - قابل توجه اند. سخنان ایشان هم تهدید بود، هم تحبیب و تشویق ، و هم التماس.
الف - تهدید ( از " واجب کفایی " تا " وحدت کلمه ملی " )
قسمت تهدیدات ایشان بر می گردد به نوشته های آقای خمینی در کتاب ولایت فقیه در بحث واجب کفایی . ایشان نوشته است:
" بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمی توان به وظیفه ی اجرای احکام الهی عمل کرد " ص 22
و برای دستیابی به این هدف :
" لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر بر کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است . " ص 42
نکته ی اول این که شاید در تاریخ فقه شیعه این فتوا اگر منحصر بفرد نباشد، بسیار نادر باشد که یک فقیه برای دیگر فقها تکلیف شرعی تعیین می کند که موظف به در دست گرفتن حکومت هستند. چون فتوای فقها فقط برای مقلدینشان لازم الاجرا است نه برای دیگر فقها. در اینجا آقای خمینی برای دیگر فقها هم تکلیف تعیین کرده است. از این موضع نادر که بگذریم کتاب ولایت فقیه واجب عینی و کفایی را این گونه تعریف کرده است:
واجبی را " عینی " گویند که انجام آن برای یکایک مکلفین الزامی است و انجام دادن یکی موجب سقوط تکلیف از عهده ی دیگری نمی شود مانند نماز و روزه .
واجبی را " کفایی " نامند که اگر شخص یا عده ای آن را بجا آوردند از عهده ی دیگران ساقط می شود – یعنی لازم نیست دیگران انجام دهند – مانند امر به معروف و نهی از منکر . " ص 42
به این ترتیب آقای خمینی می گوید وقتی یک فقیه حکومتی را تشکیل داد، این امر برای دیگر فقها کفایت می کند و آنان نباید به چنین کاری دست بزنند.
در زمان آقای خمینی دست کم سه مرجع تقلید گرفتار " واجب کفایی " شدند؛ آقای شریعتمداری در قم و سید حسن قمی در مشهد که هر دو تا آخر عمر در حبس خانگی بودند. سومینش هم آقای منتظری بود. کسی که - بنا به نوشته ی خودش در خاطراتش - با پافشاری بسیار اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی وارد کرد. آنها پا را فراتر از " واجب کفایی " نگذاشتند و نمی خواستند حکومتی دیگر در برابر حکومت جمهوری اسلامی برپا کنند. آنها فقط منتقد روش های حکومتی بودند.
آقای خامنه ای می گوید:
" نسبت روحانیت و حوزه های علمیه با نظام اسلامی، نسبت روشنی است، نسبت حمایت و نصیحت است... جمهوری اسلامی حکومت ارزشها است ، حکومت شرع است، حکومت دین است . "
" اگر روحانی حکومتی به آن کسی گفته میشود که برای ادای دین خود، برای ادای مسئولیت شرعی خود، برای خاطر خدا از نظام اسلامی حمایت می کند یا از مسئولینی حمایت می کند، این ارزش است، این ضد ارزش نیست. نداشتن این حالت ضد ارزش است. "
به این ترتیب آقای خامنه ای پایش را درست جای پای آقای خمینی می گذارد منتها با زبان امروزی ، و رعایت کردن " واجب کفایی " را ارزش می نامد و نادیده گرفتنش را ضد ارزش. بنا به همین دلیل گرفتاری هایی برای گروهی از فقهای دینی پیدا شد.
در زمان آقای خامنه ای تعدادی دیگر به کمند " واجب کفایی" و " ضد ارزش " گرفتار آمدند. مشهورترینشان بازهم از آقای منتظری است . دیگری آقای صانعی است ؛ کسی که این فتواها را داده بود:
" در حرم حضرت معصومه سلام اله علیها:
من به عنوان یک مساله شرعی می گویم که تخلف از فرمان آیت اله خامنه ای خروج از ولایت الله و ورود به ولایت شیطان است.
68/ 3 / 22
بقیه فتواهای ایشان در مورد جمهوری اسلامی و ولی فقیه را اینجا بخوانید:
سومی هم آقای دستغیب است. و از همه ی اینها بالاتر وضع آقای رفسنجانی است. کسی که با پیشنهادش آقای خامنه ای را به رهبری رساند. آقای خامنه ای با رد فقهی وقف دانشگاه آزاد، آخرین تلاش رفسنجانی برای بکار گیری ترفندهای مذهبی و قدرت در برابر رئیس جمهوری حاکمیت ولایت را ناکام گذاشت، و حالا آقای رفسنجانی و تابعان باید مواظب سرشان باشند.
در 29 تیرماه 88 ایشان به " نخبگان " چنین گفت:
نخبگان بدانند...خیلی باید مراقب باشیم؛ مراقب موضع گیری کردن، مراقب گفتن ها، مراقب نگفتن ها. یک چیزهایی را باید گفت. اگرنگوییم به وظیفه عمل نکرده ایم. یک چیزهایی را باید بر زبان نیاورد، باید نگفت؛ اگر گفتیم، بر حلاف وظیفه عمل کرده ایم. نخبگان سر جلسه امتحانند، امتحان عظیمی است..."
و پس از شانزده ماه، با رفوزه شدن و سقوط نخبگان جمهوری اسلامی، اکنون ایشان با کل روحانیت سخن می گوید:
" هیچ روحانی ای، هیچ عالم دینی، هیچ خادم اسلامی نمی تواند نسبت به نظامی که بر اساس اسلام پدید آمده است، با انگیزه ی اسلام حرکت کرده است و کار میکند، بی تفاوت باشد، نمی تواند خود را بیگانه به حساب بیاورد. این هم یک حقیقت دیگر است. "
بنا براین وقتی آقای خامنه ای در اجتماع مردم قم می گوید " وحدمت کلمه ملی را جدی بگیرید " روی سخنش با روحانیت است. ایشان – به عنوان ولی فقیه که در راس حکومت اسلامی قرار دارد- واجب کفایی آقای خمینی را تا آنجا گسترش داده که حتا بی تفاوتی روحانیون نسبت به حاکمیت ولایت فقیه را نمی پذیرد تا چه رسد به انتقاد از آن یا نفی حاکمیت مذهبی را.
اگر روزی آقای خمینی برای دیگر مراجع تقلید فتوا صادر کرد – نکته ی اول در بالا – امروز آقای خامنه ای برای کل روحانیت و حوزه ی علمیه فتوا صادر می کند که باید همه – به عنوان یک حقیقت – در خدمت جمهوری ولایت فقیه و شخص ولی فقیه باشند. اگر نباشند کارشان ضد ارزش است و بر آنان همان رود که بر پیشنیان رفته است.
این ویژگی ربطی به شخصیت فردی آقای خمینی یا خامنه ای ندارد؛ ویژگی هر نوع حکومت ایده ئولژیک است؛ چه مذهبی و چه غیر مذهبی و یا حتا ضد مذهبی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر