پیشگفتار :
هیجان مردم، پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، هشت ماه طول کشید. در سی ویک سال پیش انتظاراتی از جمهوری اسلامی ولایی داشتیم که با واقعیتش نمی خواند؛ در واقع آن چشم داشت ها، خوش خیالی مان بود، و در این هشت ماه خواسته هایمان را – هر چند متقاوت – مطرح کردیم و نظام جمهوری اسلامی را با همه ی توانش به چالش کشیدیم. این شور عمومی با قدرت سرکوب رژیم – با همه ی ادعاهای رژیم – سرکوب نشد و مردم با اینکه در چند تظاهرات اولیه دستگیر شدند، شکنجه شدند، کشته شدند و مورد تجاوز قرار گرفتند، از پا نیفتادند مگر بوسیله ی رهبری گنگ و نامشخص. این نوشته می کوشد راه های جنبش آزادیخواهی مردم را در آینده توضیح دهد. از خوانندگان گرامی هم درخواست می شود که نظرات خود را – کوتاه یا بلند – بنویسند. اصلا مهم نیست که شما چکاره اید. شما به عنوان یک ایرانی دیدتان را در مورد آینده ی کشور و سرشت جنبشی که آغاز شده است، بنویسید تا دیگران هم از آن آگاه شوند. اکنون وقت بازنگری بی تعارف از خودمان است و این فرصت برای آینده بسیار مهم است.
1 - مشخصه ی کلی جنبش
الف – سیما: وجه تحصیل کردگی ، جوان بودن و قشر متوسط رو به بالای جامعه ی شهری سیمای جنبش بود، آن هم عمدتن در تهران. و همه شان دست پروردگان نظام جمهوری اسلامی ولایی بودند که قرار بود سینه چاکان این رژیم باشند. عده ای شان از وابستگان رژیم در همین زمانه بودند. و این نشان می دهد که چرخ زمانه به عقب بر نمی گردد و نیازها و دیدگاه های مردم بسیار متفاوت تر از گذشته شده اند. آنان ایده هایی را رد می کردند که والدینشان در سی سال پیش به آن ایمان داشتند و همان ایمان و اطمینان بود که پایه های جمهوری اسلامی ولایی را چید، اما فرزندانشان نه تنها در خانه بلکه در خیابان پایان ان ایده ها را فریاد کشیدند.
ب - گستردگی : اما آنچه مطرح شد در تهران بود و در بخش کوچکی از شهرستان های بزرگ که نسبت به جمعیت کشور و ترکیب جمعیتی آن توان رسیدن به هدف ها را نداشت. با این وجود چهره ی مخوف حاکمیت را آشکار کرد بطوری که بسیاری از دستگیر شدگان بعدی چاکران دربار ولایت بودند که از ددمنشی رژیم، سر از خواب برداشتند و فریاد کشیدند.
در این که رژیم می داند اکثریت مردم ایران با آن نیستند، شکی نیست و در این مورد بعدن ،با اشاره به دلایل تصویب بعضی قوانین، به آن پرداخته می شود . اما چرا همه ی جمعیت کشور در شهرهای بزرگ به میدان نیامدند و حاضر نشدند برای مبارزه با رژیمی که دوست ندارند از خود مایه بگذارند؟
پ - گنگی جنبش : واقعیت این است که دوست نداشتن یک طرف قضیه است، اما چه را دوست داریم طرف دیگر. دوست داشتن یک طرف داستان است و راه رسیدن به خواستمان رویه ی دیگر داستان. دانستن راه رسیدن به خواستمان یک روی سکه است و اطمینان به رهبری جنبش روی دیگر سکه. این خواستن ها و ندانستن ها، این دانستن ها و بی اطمینانی ها، این تنوع سطح خواسته ها براحتی حتی در تهران هم – به عنوان پرچمدار نهضت - براحتی قابل دیدن بود تا چه رسد به شهرستان ها.
واقعیت این است که هیچ جنبشی بدون گستردگی عمومی، بدون روشنی هدف ها و بدون اطمینان به رهبری جنبش راه بجایی نخواهد برد حتی در برابر یک رژیم بسیار ناتوان. اگر هم بتواند یک رژیم را از پا درآورد، خودش دچار سردرگمی و نزاع داخلی خواهد شد و چیزی جز هرج و مرج ایجاد نخواهد کرد و از درون این هرج و مرج نیرویی قد خواهد کشید که چندان تفاوتی با گذشته نخواهد داشت. بنا براین این جمهوری اسلامی نبوده است که جنبش را مهار کرده است بلکه این ویژگی های درونی جنبش و رهبری آن است که علی الحساب همه را به فکر واداشته که چگونه از این وضعیت رهایی یابند.
۲ نظر:
من دید خوبی ندارم. ابدا . فکر می کنم وضعیت و نابسامانی ها روز به روز بدتر می شود. گرانی تورم. زندان
بستن روزنامه ها. بحران. تحریم. ... و خیلی اتفاقات بده دیگه. فقط امیدوارم تا اون روز اینقد پول داشته باشم که درسم تموم بشه از ایران بتونم برم.
مقاله بسیار جالبی بود و از خواندن آن لذت بردم. کاش میشود بیشتر وقت صرف مقصد و راه و راه کار شود، تا بیان احساسات. ارادتمند خانه دوست
ارسال یک نظر