۱۳۹۸ خرداد ۵, یکشنبه

چه « تغییری »‌ لازم داریم ؟‌


چه جنگ بشود، چه نشود:

تا اینجا جمهوری ولایت فقیه به خودی و بیگانه  نشان داده که هماهنگی با مردم ایران را ندارد بجز با رانت خواران ،دزدان و اختلاس چی ها. 

اما این ناتوانی از  کجا سر چشمه می گیرد؟ 

آن چیزی که رابطه حکومت و مردم را تعیین می کند و پایه تمام قوانین و احکام یک حاکمیت است،  قانون اساسی یک کشور است . اگر جمهوری اسلامی پس از چهل سال به خودی و بیگانه نشان داده که توان جوابگویی به خواسته های مردم را ندارد ، این ناتوانی را باید در قانون اساسی اش یافت .  قانونی اساسی ای که بر پایه احکام ثابت قرآن بنا شده و فتواهای ولی مطلقه فقیه نیز نمی تواند فراتر از این احکام باشد. 

احکام ثابت دینی با تحول جامعه سازگار نیست. به همین دلیل نه تنها جمهوری اسلامی کارنامه سیاهی در تاریخ خود دارد، بلکه هر حاکمیت ایده ئولژیک در طول تاریخ دست کمی از جمهوری اسلامی ایران نداشته است. 

دگرگونی های جامعه ی ایران بر اثر گسترش ارتباطات جهانی و مسافرت های بین الملی هر روز گسترش می یابد. انجماد قانون اساسی جمهوری اسلامی در چهار چوب احکام قرآن و نیز فتوهای ولی مطلقه -  که نمی تواند از احکام قران فراتر رود - با نیازهای جامعه  هماهنگ نمی تواند باشد. البته این به معنای حرکت جامعه بسوی یک جامعه ضد دینی نیست، بلکه حرکت ان بسوی جامعه ای باز است که تکثر را می پذیرد. 

این پذیرش آسان بدست نیامده بلکه حاصل ۴۰ سال تحمل سرکوب اندیشه های دیگر بصورت اعدام های گسترده، زندان های طولانی مدت ، تبعید ها و راندن میلیونی بخشی از جامعه به خارج از کشور است که تا کنون  ناکارآمدی این سرکوب ها ثابت شده است . 

این ناهماهنگی از تقید قانون اساسی به احکام اسلامی و فتاوی ولایت مطلقه فقیه با نیازهای جامعه ایران باعث شده که عملا راه مردم از حاکمیت جدا شود و هر یک طبل خود را بکوبد. 

آن که باید تغییر کند قانون اساسی جمهوری اسلامی است تا با نیازهای مردم هماهنگ شود نه این که مردم در انقنیاد این قانون اساسی بمانند تا جمهوری اسلامی پا برجا باشد! 

حتا با جابجایی افراد در راس حکومت، اگر چه برای مدتی بعضی را می فریبد ، این مشکل  بر طرف نمی شود که هیچ بلکه جامعه را بیش از پیش از حاکمیت موجود بیشتر و عمیق تر متنفر می کند.

تنها راه برای برون رفت از شکاف هر دم فزاینده حاکمیت و مردم، تغییر در قانون اساسی است. بدون تغییرقانون اساسی جامعه نه تنها  شکل « خودی، ناخودی و بیخودی » ها را حفظ می کند بلکه این تفاوت ها هر روز بیشتر شده و به تقابل پنهان و آشکار هر روز فزاینده می انجامد. 

چنین وضعیتی سه بار در تاریخ ایران انجام شده است: 

۱- در حمله اسکندر به ایران : در آن زمان روش حکومت داری چنان وضعیت را بر مردم سخت گرفته بود که مردم توان مبارزه و حمایت از حاکمیت موجود را نداشتند و در نتیجه حکومت یونان بنام سلوکیان دویست سال در ایران ماندگار شد،

۲ - در حمله اعراب : حضور روحانیت زرتشتی در حکومت ساسانیان و پافشاری آنان در سرکوب اندیشه های نو پدید از  سویی، و از سوی دیگر فشار طاقت فرسای حکومت بر مردم، باز هم توان ایستادگی در برابر حمله اعراب را کاهش داد که با همه جان فشانی های مردم ایران، دو باره دویست سال جامعه ی ایران زیر فرمان خلفای عرب قرار گرفت تا کم کم خود را بازیافت و آهسته آهسته با جان فشانی های بسیار توانست در برابر خلافت عربی قد علم کند. 

۳ - در حمله مغول ها به ایران نیز چنین وضعیتی ایجاد شد. گرچه ایرانیان از حمله برای براندازی حاکمیت عربی استفاده کردند اما تا آمدند به خود آیند باز هم تا اولین حکومت ایرانی در کل سرزمین ایران حدود سیصد سال طول کشید!!


در هر سه مورد یک وجه بسیار مشخص است : 

در حمله اسکندر، کل نظام سیاسی ایران بهم ریخت و زیر نفوذ تمدن هلنی قرار گرفت. 

در حمله اعراب به ایران، کل حاکمیت زرتشتی برای همیشه از جامعه ای ایران رخت بر بست  و زرتشتیان به مقیاس زیاد از ایران گریختند و به هندوستان پناه بردند تا  هم اکنون وجود دارند و بنام جامعه پارسیان هند شناخته می شوند. 

در حمله مغولان به ایران، حاکمیت تسنن عربی از بین رفت و از درون جامعه ی ایران با  حاکمیت های پراکنده، شیعه گری رخ نمود و بصورت حاکمیت مطلق در ایران در آمد که تا امروز ادامه داشته است. 

حاکمیت دینی اسلامی امروز باید بداند که اگر قانون اساسی اش قابلیت دگرگونی نیابد - که بسیار زمانش هم دیر شده - به سرنوشت حاکمیت های زرتشتی و عربی دچار می شود.

 مردم ایران با دل ناخوش از این حاکمیت، توان حمایت از آن را نخواهند داشت که هیچ، انفرادی یا گروهی به سویی می روند که هم حاکمیت مذهبی را از زندگی خود برانند و هم حاکمیت دینی را نه از خود که یک حاکمیت اشغالگر بدانند.  

مردم وقتی چنین احساسی پیدا کرده اند با چنین حاکمیتی چگونه برخورد می کنند؟

بنابراین تنها راه برون رفت، تغییر قانون اساسی است که جامعه و کشور را از حالت « خودی، ناخودی و بیخودی » به صورت همه « خودی » در آورد. 

وقتی همه مردم « خودی » می شوند که قانون اساسی هیچگونه امتیازی بر پایه ایده ئولژی، دین ، مذهب، جنسیت، قومیت به هیج کس ندهد.

آیا رهبران جمهوری اسلامی از اصولگرایش تا اصلاح طلبش و تعادلی هایش و … توان چنین کاری را دارند؟ 

جوابش با خودتان!



هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();