۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

جنبش مدنی برای چه ( ۳ )



نمای بیرونی امروز جنبش مدنی ایران!

جنبش های کلاسیک مدنی،  دو ویژگی دارند :

۱ - هدف روشن 

۲ - مغز رهبری 

این دو وجه در جنبش مدنی ایران وجود ندارد!! 

در جنبش مدنی ایران مشخص است که خواهان ادامه حاکمیت مذهبی و روحانیت نیستند. گاه گداری این شعارها شنیده می شود که : پشت به دشمن، رو به ایران ، و یا اصلاح طلب، اصول گرا- دیگه تمام شد ماجرا و شعارهایی که نخواستن ها را نشان می دهد. در زیر تعدادی شعارهایی که در سال گذشته در جریان تظاهرات گفته شد، با یک رده بندی ساده آمده اند:
رده بندی شعارها : 

الف - عرفی گری و نفی اسلام گرایی :

"اسلامو پله کردین، مردمو ذله کردین"، "ما آریایی هستیم عرب نمی‌پرستیم"، "مملکت آخوندی نمی‌خوایم نمی‌خوایم"، "آخوندا حیا کنید مملکتو ره کنید"، "توپ تانک فشفشه آخوند باید گم بشه"، "حقوق ملت ما زیر عباست امروز"، "مرگ بر جمهوری آخوندی" و "فریاد هر ایرانی سلطنت آخوندی واژگون، واژگون”.

ب - عدالتگرایی و انتقادی  :

مثل "مرفهین بی درد مایه ننگ ملت" و "ملت گدایی می‌کند، آخوند (آقا) خدایی می‌کند.

چپاول گرونی، زمان سرنگونی"، "پول‌های ما کجا می‌ره عراق یمن یا سوریه"، و "یه اختلاس کم بشه مشکل ما حل می‌شه”.

  • غارت نموده مال ما این دولت دجال ما"، "به ما خیانت شده نقض امانت شده"، "هم پول ما رو بردید هم حق ما رو خوردید، سرمایه‌های مارو به دزدها سپردید". برخی شعارها نیز بیانگر مشکلات اقشار کم درآمد و متوسط هر دو است: "مرگ بر بیکاری، مرگ بر دیکتاتور”
خلق جهان بدونه ایران شده دزدخونه"، "در ایران چی آزاده، دزدی و ستم آزاد"، "پلیس برو دزد را بگیر"، "لیسانسه‌ها بیکارند آخوندا راس کارند”

"کار سه قومون چیه پاسکاری و ماسمالیه"، "دولت اعتدالی با وعده‌های خالی”

پ - نفی کلیت رژیمی :

نفی کلیت رژیم: "چه اشتباهی کردم که انقلاب کردم"، "استقلال آزادی جمهوری ایرانی"
    خواست خاتمه بخشیدن به استبداد فردی: "مرگ بر دیکتاتور"، "مرگ بر اصل ولایت فقیه"، "این همه لشکر آمده علیه رهبر آمده"، "خامنه ای حیا کن مملکتو رها کن"، "سید علی حیا کن مملکتو رها کن"، "سید علی ببخشید دیگه باید بلند شید
بسیجی برو گم شو" و "مرگ بر حزب الله”  
اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا”
خطاب کردن نیروی انتظامی، بسیج و سپاه با عنوان "بی شرف، بی شرف" بو
می‌جنگیم می‌میریم ایران رو پس می‌گیریم"، "نترسید نترسید ما همه با هم هستیم" "و نیروی انتظامی حمایت حمایت" 

ج - شعارهای شاه دوستانه

دسته‌ای از شعارها به ایران ماقبل جمهوری اسلامی ارجاع داشت از جمله "ای شاه ایران برگرد به ایران"، "شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد"، "رضا شاه روحت شاد"، "شاهنشاه روحت شاد"، "رضا، رضا پهلوی"، "فرزند کورشیم، کانون شورشیم"، "رضا شاه معذرت معذرت"، "ولیعهد کجایی به داد ما بیایی"، "ایران که شاه نداره حساب و کتاب نداره" و "ایران وطن ماست کوروش پدر ماست”.

نتیجه :

الف - ب - پ ، همه شعارهایی است که مشخص می کند این جنبش چه نمی خواهد: 

حاکمیت دین، گرانی، دزدی، نقض امانت، خامنه ای، ولایت فقیه ، جمهوری اسلامی….که بخش بزرگ شعارها هستند. 

ج - بخشی است که خواسته شعارهاست: بازگشت به گذشته و برپایی سلطنت. 

معلوم نیست که اگر حاکمیت سلطنتی jتوانسته بود نیازهای اجتماعی مردم ایران را برآورده کند، چرا انقلاب اسلامی از درون آن بالید و پیروز شد. در واقع این بخش از شعارها به دنبال جانشینی برای جمهوری اسلامی است. جانشینی که زمانش گذشته است. 

این نشان می دهد که جنبش مدنی ایران اگر چه بطور گسترده می داند چه نمی خواهد، اما هنوز به همان گستردگی نمی داند چه می خواهد. نمی داند بجای جمهوری اسلامی چه حاکمیتی را جانشین کند. طرح مشخصی از حاکمیت آینده ای که به آن امیدوار است و در جهتش می کوشد، ندارد به همین جهت تنها حاکمیتی را که درگذشته خود دارد - سلطنتی - بازخوانی می کند!!
این جنبش تا نوع حکومت آینده ای را که می خواهد، روشن نکند، به پیروزی نمی رسد. البته در بعضی شعارها جمهوری ایرانی مطرح شده است اما این نه یک شعار همه گیر که بسیار اندک بوده است. اگر می توانست به شعار اصلی مردم تبدیل شود، آن وقت می شد که در ماهیت این شعار به گفتگو نشست. 

۲ - مغز رهبری - 

معمولن جنبش های مدنی از یک رهبری برخوردارند: جمعی یا فردی! 

این نوع کلاسیک رهبری جنبش مدنی در دنیا است که می توان آن را رهبری عمودی نامید. نمونه  رهبری جمعی بارزش در ایران  جریان جبهه ملی  به رهبری زنده یاد دکتر مصدق برای ملی کردن شرکت نفت بود و نمونه فردی اش هم انقلاب اسلامی به رهبری شخص آقای خمینی و یارانش بود.

رهبری جمعی به معنای رهبری توسط یک حزب، سازمان یا جبهه است. اما این نوع رهبری در تاریخ کشور ما ریشه چندانی ندارد.                                                                                   شروع تشکیل تاریخ احزاب در ایران با شروع جنبش مشروطیت همزمان است. تاریخ مشروطیت نشان داده ، جامعه ایران که در اولین  انتخاباتش نیمی از نمایندگان از تهرانند و بسیاری از انان نیز منسوب آقایان طراز اول جنبش، احزاب در واقع اسمی از آنان بوده و نه رسمی که خودش نمونه ای دیگر از دیکتاتوری بوده است. - نمونه هایی از آن در نوشته های پیشین  جنبش مدنی آمده است.

بعد از مشروطیت هم که احزاب زیر پای دیکتاتوری پهلوی قرار داشته و نتوانسته بودند با جامعه  رابطه ای ایجاد کنند. فقط در دوران کوتاه ۱۳۲۰ - ۱۳۳۲ که قدرت دربار کم بود، احزاب خودی نشان دادند که حاصلش هم ملی شدن شرکت نفت بود. 

پس از انقلاب اسلامی هم که نیازی نیست به شرح پرداخته شود. یعنی عملا ما تجربه رهبری حزبی - جمعی - نداریم. این دلیل اولی است که چرا در جنبش مدنی ایران رهبری وجود ندارد. 

رهبری فردی- در طول تاریخ ما، حاکمیت استبداد، گرایش ما را به سوی شخصیت ها جلب کرده است. شخصیت هایی در قدرت که توانسته اند با انجام کارهای مفید، خاطره خوبی از خود بگذارند. و یا شخصیت هایی که توانسته اند به نوعی یار مردم باشند. 

در طول تمام تاریخ ما، تنها صنفی - فردی یا جمعی  -  که مورد اعتماد مردم بوده اند- به درست یا غلط - صنف روحانیت بوده است که با داستانهایش و وعده های آن جهانی اش، اعتماد مردم را همراه داشته باشد. اما این اعتماد با انقلاب اسلامی از بنیاد فرو ریخت. 

جامعه ای که صنف مورد اعتمادش را از دست داده است، 
جامعه ای - که در طول تاریخ چند هزار ساله اش - تجربه رهبری حزبی را فقط در دوران بسیار کوتاه ۵-۶ سال بین ۱۳۲۷-۱۳۳۲ تجربه کرده و بعد هم نتونسته از ثمرات آن استفاده کند ،

 حالا باید به چه چیزی ، چه کسی و چه رهبری ای اعتماد کند؟   و نیز چشم بسته نمی تواند کورکورانه اعتماد کند، چرا که در انقلاب اسلامی با اعتماد کورکورانه به روحانیت و شخص اقای خمینی  ضربه اش را خورده است.

ریزش اعتماد عمومی بزرگترین ضربه ای است که جمهوری ولایت مطلقه فقیه به جامعه ایران وارد کرده است.                                                                                                                  همچنین بزرگترین دستاوردش  - علی رغم نارضایی عمومی و وضع اسفناک اقتصادی - برای ادامه حاکمیتش می باشد. 

این هم گفته آقای جهانگیری معاون ریاست جمهوری ایران : 



احزابی که در خدمت حاکمیت ولایت مطلقه فقیه اند - از اصولگرایش تا اصلاح طلبش - مورد اعتماد مردم نیستند. هیچ روحانی ای نیز مورد اعتماد نیست. احزاب که خواستاد آزادی و دموکراسی اند نیز از دسترس مردم به دلیل سرکوب شدید بدورند  و مردم تجربه تاریخی با آنان ندارند. اینها دلیل دومی است جنبش مدنی ایران فاقد رهبری شخصی یا جمعی است. 

آیا راهی نیست؟

بهترین راه را جامعه ای ایران یافته است :

رهبری افقی!


هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();