۴ - سرگردانی تاریخی!
چهارمین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی سرگردانی تاریخی مردم است!
در تاریخ ما دو نهاد تکیه گاه مردم بوده اند: نهاد سلطنت و نهاد مذهب. چه بخواهیم چه
نخواهیم نمی توانیم از این واقعیت چشم بپوشیم.
اگر نهاد سلطنت به عنوان نهاد حکومتی بوده، نهاد مذهب به رهبری روحانیت بظاهر یک نهاد مردمی بوده بگونه ای که رفتارها، باورها و روبط اجتماعی و کسب و کار را از تولد تا مرگ مهار می کرده است:
از اذان در گوش نوزاد بگیرید تا نامگذاری … برسید به تلقین خواندن هنگام دفن!
در تمام درازهای تاریخ ، روحانیت خودش را پشت سلطنت پنهان کرده و کارگردان آن بود. به همین دلیل واقعیت سخن ها و آموزه هایش هرگز روشن نشد. گرچه گزارش های تاریخی زمان ساسانیان و نیز صفویه گوشه هایی از واقعیت روحانیت و مذهب را به اهل مطالعه تاریخی نشان می دهد و نه عموم مردم اما:
برپایی جمهوری اسلامی آن گزارشات تاریخی را برای همه مردم دوباره به روشن ترین وجه نمایان و اعتماد به روحانیت بشدت کاهش یافته است و این یک گام به پیش است. اما باورها جان سخت تر از واقعیت روبرو هستند. باورهای مذهبی همچنان وجود دارند و البته نه به شدت پیشین. این موضوع در بخش ۱، ۲ و ۳ به کوتاهی یادآوری شده است.
هرجامعه ای برای یافتن شکل نوین اجتماعی خود نیاز به نهادهای مورد اعتماد خود دارد. در برابر از بین رفتن اعتماد مردم به نهاد روحانیت، مردم به چه نهادی باید مراجعه کنند؟
شاید بگویید احزاب و سازمان های سیاسی موجود! باید بیاد داشته باشیم که مردم به نهادی اعتماد می کنند که از درون خودشان جوشیده باشد و پایه های محکمی در باورهای مردم ایجاد کرده باشد مانند نهاد روحانیت!
احزاب و سازمان های سیاسی خارج و داخل با همه ادعاهایشان چنین موقعیتی ندارد هرچند با هزار قسم و آیه بگویند به ما اعتماد کنید.
نبود نهادهای برخاسته از نیازهای مردم، بهترین میراث حکومت پهلوی برای جمهوری اسلامی است بویژه از سال ۴۰به این سو!
سلطنت پهلوی با همه کوشش برای پیشرفت مادی و فیزیکی کشور، اجازه نداد نهادهای مستقل از حکومت در کنار پیشرفت های مادی بوجود آیند و رشد کنند. چه انجمن های
صنفی و یا احزاب مستقل از سلطنت!
سلطنت پهلوی در کنار میراث بزرگش برای برپایی جمهوری اسلامی که گسترش تبلیغات مذهبی بود، جلوگیری از ایجاد نهادهای مستقل از حکومت نیز میراث پر ارزشی دیگر را برای جمهوری اسلامی به یادگار گذاشت.
جمهوری اسلامی نیز در این مورد از الگوی روش سلطنت استفاده کرده و هرگونه تشکل مستقل از خودش را نابود کرده است.
در نتیجه ما هیچگونه تجربه تاریخی در مورد این نهادها نداریم تا جایگزین نهاد آبرو ریخته روحانیت کنیم.
ما در یک سرگردانی تاریخی بسر می بریم که نمی دانیم؛:
« به کجا بیاویزیم قبای ژنده خود را »
آیا این یک سرگردانی پایدار تاریخی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر