مبارزه بر علیه امپریالیسم!
هجوم امپریالیسم به سرزمین های دیگر، خواه ناخواه مخالفت ها و مقاومت هایی را در برابرش بوجود آورد.
این مخالفت ها بیشتر شکل نظامی داشت وجنگ های رهایی بخش را بوجود آورد.
شاید یکی از اولین ها این جنگ های ضد استعماری، جنگ های داخلی استقلال امریکا از انگلیس بود در قرن ۱۸ که استقلال امریکا را در سال ۱۷۷۶ در پی داشت.
البته در آن زمان هنوز مقوله امپریالیسم برای سرمایه داری بکار نرفته بود، اما جنبش سپس جنگ استقلال امریکا از انگلیس در واقع جنگ رهایی بخش یک کشور تازه تاسیس بود در برابر یک کشور قدیمی که در جهت رشد سرمایه داری اش به جهانگشایی پرداخته بود.
بیشتر مخالفت ها و مقاومت ها با نفوذ کشورهای عمده سرمایه داری در قرن بیستم شکل گرفت بویژه از زمانی که لنین نظریه سوسیالیستی را برای رهایی یک کشور عقب مانده مانند روسیه بکار گرفت.
چگونه ؟ او معتقد شد که بر خلاف نظر مارکس مبارزه طبقاتی کارگران در کشورهای سرمایه داری بجایی نمی رسد ، مگر این که :
۱ - سرزمین های تحت نفوذ امپریالیسم به استقلال برسند تا منبع اصلی تغذیه سرمایه داری از بین برود.
۲- می شود در سرزمینی که حکومتش رو به زوال است، و هنوز امپریالیسم آنجا را زیر سلطه خود نکشیده، ابتدا یک حکومت سوسیالیستی ایجاد کرد و آن را مرکزی کرد برای مبارزه با امپریالیسم.
وی با این اندیشه، توانست با شاخه ای از حزب سوسیال دموکرات روسیه، بنام حزب بلشویک قدرت حکومتی را تصرف و اولین حکومت سوسیالیستی جهان را پایه گذاری کند.
جهان دو قطبی !
از آن زمان جهان به دو بخش تقسیم شد:
جهان سرمایه داری ( امپریالیستی ) و جهان سوسیالیستی!
جهان امپریالیستی شامل کشورهای سرمایه داری مادر مانند اروپای غربی، امریکا و حکومت های هم پیما نشان در کشورهای عقب مانده بودند!
جهان سوسیالیستی به مرکزیت اتحاد جماهیر شوروی بود باضافه هر کشوری و هر حزبی در جهان که علیه نفوذ سرمایه داری غرب در کشورشان مخالفت می کرد!
و این شد یک رسم سیاسی در بین همه جوامع:
یا همدست امپریالیسم است اگر همدست شوروی نبود!!
یا
همدست شوروی است اگر همدست امپریالیسم نبود!!
و در کشور ما هم چنین شد!!
حکومت های محلی هر کشور هم ازاین قاعده پیروی می کردند:
یا موافق حکومت است یا مخالف! و مخالف باید سرکوب می شد بهر شکل ممکن!
اگر حکومت موافق با غرب بود، مخالف به عنوان کمونیست و یا همدم کمونیست سرکوب می شد. همان کاری که در مورد دکترمصدق در سال ۱۳۳۲ روی داد.
اگر موافق با شرق بود، مخالفان و منتقدان به عنوان دست نشاندگان امپریالیسم سرکوب می شدند!همان کاری که پس از لنین در کشور شوراها انجام شد!
در این بین روحانیت در همه جا علیه تمایلات سوسیالیستی بود و در این مورد همدم و همرای امپریالیسم!
وای به جنبشی که مستقل از این سه بود مانند سیاست موازنه منفی مصدق که روحانیت هم مخالفش بود.
این وضعیت تا زمانی که کشوری بنام اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، ادامه یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر