رهبری افقی!
مبارزه مدنی در ایران همین گونه که دیده می شود، ظاهرن رهبر، حزب و سازمان مشخصی ندارد، اما بخش های گوناگون جامعه را در بر گرفته است : زنان، کارگران، معلمان، اقشار بازار، دانشجویان …
و همانطور که پیشتر آمد، می داند چه نمی خواهد اما نمی داند چه می خواهد!!
این شکل از مبارزه مدنی که فرماندهی ندارد و نمی داند چه می خواهد، اما همگان در آن شرکت دارند، نوع تازه ای از جنبش مدنی است. دلیل این شکل از جنبش مربوط است :
الف - هنوز این جنبش چشم انداز روشنی از آینده اش ندارد. نمی داند که بجای جمهوری ولایت مطلقه فقیه با این روزگاری که برایش ساخته، چه حکومتی را باید بخواهد!
این یعنی این جنبش با همه ی ارتباطاتی که با دنیای خارج دارد، فقط به رفاه مادی اش توجه دارد اما توجه نمی کند که این رفاه مادی نتیجه چیست!
آیا این رفاه نتیجه داشتن رهبران خوب و سربراه و انسان دوست اند؟
آیا فقط نتیجه موقعیت جغرافیایی مناسب است ؟
آیا نتیجه موهبت آسمانی است که به آنها عرضه شده است؟
آیا امام زمانی برای انها ظهور کرده و چنین زندگی نسبتا مرفه و کم تنشی را برایشان آورده ؟
آیا معجزه ی حضرت عیسا است ؟
یا نتیجه ی پالایش های اجتماعی بسیار سهمگینی است که مردم این کشورها انجام داده و حاکمیتی را پایه گذاشته اند که بتوانند توسط آن بر حکومتگران و مدیران جامعه نظارت بی واسطه داشته باشند.
ب - سازمان های سیاسی تنها : در قبال این جنبش که هنوز نمی داند چه می خواهد و در نتیجه نمی داند چگونه به آن دست یابد، تعداد زیادی سازمان و احزاب سیاسی وجود دارند که می دانند چه می خواهند و حتا برنامه های آینده شان را هم روی کاغذ تدوین کرده اند. اما این سازمان های سیاسی بطور مستقیم در این جنبش مدنی حضور نداشته و در نتیجه در جهت گیری این جنبش نتوانسته اند تاثیر گذار باشند. یعنی در عمل جنبش مدنی راه خودش را می رود و این سازمان های سیاسی داخل و خارج راه خودشان را!! همانطور که جمهوری ولایی راه خودش را می رود!!
پ - ضربه گیج کننده :کاهش شدید اعتماد اجتماعی
سومین دلیل که این جنبش هنوز نمی داند چه می خواهد، کاهش شدید اعتماد اجتماعی است.همانطور که پیشتر گفته شد، در طول تاریخ ایران، روحانیت - به درست یا اشتباه - معتمدترین صنف بوده است . اما با حاکمیت روحانیت معلوم شد این اعتماد اشتباه بوده، و مردم دریافته اند دست کم چند هزار سال توسط این صنف بازی خورده اند. در برابر این کشف بزرگ تاریخی، هنوز مردم سرگیجه اند و نمی دانند چه کنند. آنان همچنان روضه هفتگی ، ماهانه، مجالس نذر و نیاز، مجالس دعا و مجالس عزاداری با منبریت روحانیت بر قرار می کنند! برای حلال شدن مالشان وجوه شرعیه می پردازند…
این نشان می دهد که هنوز این مردم خودشان به این کاهش اعتماد به روحانیت باور ندارند و همچنان به تامین هزینه های زندگی روحانیت از روضه خان محلی تا آیت الله ها عظام مشغولند.
تا از این گیجی در نیایند، راه آینده را نمی توانند انتخاب کنند.
همه ی خاطر جمعی روحانیت که در برابر وضعیت وخیم اجتماعی امروز سکوت کرده است، به همین تامین هزینه های زندگیش توسط همین مردمی است که نسبت به عملکرد حاکمیت مذهبی معترضند اما همچنان در پای منبر روحانیت می نشینند، دعا می کنند، و پول می دهند.
مردم حکومتی را نمی خواهند که ریشه در اعتقادهایشان دارد، اما همچنان به اعمال گذشته بر اساس عادت های عقیدتی شان مشغولند!! و این دو گانگی شگفت آور رمز ماندگاری حاکمیت ولایت مطلقه فقیه است.
ت - حضور تکنولژی تازه .
در سایت برنا، اثر وسایل ارتباطی در تحولات گذشته چنین خلاصه شده است:
مشروطه نهضت تلگرافها است
نهضت ملی دکتر مصدق تحول ناشی از سواد، شهر نشینی و رادیو بود
انقلاب اسلامی انقلاب سخنرانی و نوارها است
اصلاح طلبی دهه ۷۰ جنبش مطبوعات بود
همه ی این امکانات ارتباطی به مقیاس زیاد قابل کنترل توسط دستگاه های دولتی بودند، اما:
امروز هیچکدام از آنها نقش برتر در شکل دهی جنبش مدنی ایران ندارند. زبرا اینترنت ، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی، جامعه جهانی از جمله ایران را دگر گون کرده است :
- در سال 79 کمتر از 4 درصد مردم ایران از اینترنت استفاده می کردند، این درصد در سال 87 و 88 به نصف جمعیت افزایش یافت »
«
کاربران اینترنت در سال ۲۰۰۰،250 هزار که نسبت به جمعیت ما حدود 8.3 درصد بوده است. در سال 2018 به ۶۹٪ درصد افزایش یافته است »
جوانان از اینترنت بیش از همه استفاده می کنند در اینجا مشاهده می شود که در سال 1394 گروه سنی 19 تا 34 سال، 83 درصد کاربر شبکه اجتماعی را تشکیل می دهند
حساب کنید از ۴۰ میلیون کاربر اینترنت نزدیک به ۳۵ میلیون بین ۱۹ تا ۳۴ سالند که اتفاقن جزو اقشاری هستند که در بحرانی ترین زمان زندگیشان هستند. از تحصیل بگیرید تا کار، ازدواج، مسکن، در آمد…
حضور اینترنت و شبکه های اجتماعی باعث شده است :
۱ - اخبار به سرعت منتشر شود بهتر از روزنامه، رایو و تلویزون، در نتیجه به آگاهی ها اجتماعی بسیار افزوده است.
۲ - هر کس می تواند نظراتش را در مورد مسائل گوناگون بطور مستقیم با دیگرانی که حتا نمی شناسد، در میان بگذارد
۳- با گسترش اخبار و نظرات گوناگون، مردم با آگاهی از حال همدیگر، کم کم متوجه شده اند که آب از کجا گل آلود است.
و نتیجه اش هم این شده که بدانند چه نمی خواهند. بنابراین به نظر می رسد آرام آرام به دوره ای می رسیم که همه از هم می پرسیم چه باید بخواهیم.
همانطور که اینترنت و شبکه های اجتماعیباعث شده اند مردم بدانند چه چیزهایی نمی خواهند، می توانند باعث شوند مردم بدانند چه باید بخواهند تا از این شری که گرفتارش شده اند، رهایی یابند.
در واقع اینترنت و شبکه های اجتماعی می توانند با طرح این مسئله جای خالی سازمان ها و احزاب سیاسی را بگیرند. زیرا با مطرح شده نظرات گوناگون برای آینده و انتشار گسترده این نظرات، مردم را به نتایج مشخص می رساند که چه حاکمیتی را باید بخواهند تا وضعشان دگرگون شود.
این کار باعث می شود مردم - در بی اطمینانی به سازمان ها و احزاب سیاسی- ، راه دیگری را بیابند. راهی که با آگاهی برای آینده همراه است. چنین راهی اگر چه بدون رهبر یا حزب است ، اما با اندیشه ای بسوی آینده همراه است که از هر نوع اعتماد به یک رهبر یا حزب، نتیجه ی بهتری ببار می آورد هر چند دیرتر. این همان رهبری افقی است! مبارزه ای که همه ی مردم دوش به دوش هم آهسته به پیش می روند تا به خواسته شان برسند.
هیچ حزب و سازمانی نمی تواند این بخش بزرگ و پویا - چهل میلیون کاربر اینترنتی را - برای یک جامعه نو سازماندهی کند مگر این که بتواند مورد اعتماد قرار گیرد و با توجه به تاریخ گذشته مان، چنین حزب و سازمانی در شرایط حاضر وجود ندارد.
بنابراین وقتی از رهبری افقی حرف می زنیم، به معنای شرکت همگان در این مبارزه است. به معنای این است که هر کس می تواند و باید نظراتش را منتشر کند. تا همه بتوانند از بهترین نظرها برای پیشبرد هدف های اجتماعی شان استفاده کنند. اگر کسی از وضعیت موجود ناراضی است و خواستار تغییر است باید نظراتی را که می پسندد برای دیگران بفرستد. از دریافت نظرات مخالف ناراحت نباشیم که هیچ ، آن را راهنمایی بدانیم که می تواند نظراتمان را پربار تر کند.
کسانی که به امید حزب ، سازمان و غیره نشسته اند تا بیایند به این بلبشو پایان دهند، سخت در اشتباهند. تغییر وقتی ممکن است که همگان برایش بکوشند. این انتظار مانند انتظار آمدن امام زمان است که ۱۲۰۰ سال است قرار است ظهور کند، یا مانند انتظار امدن سوشیانت های زرتشت است که ۴۰۰۰ سال است قرار است ظهور کنند.
اما شرط اول برای چنین حرکتی آنست که :
از ضربه گیج کننده تاریخی که به آن گرفتار آمده ایم ، بیرون آییم. یعنی حسابمان را با روحانیت تسویه کنیم: آنها را با دادن پول به بهانه های گوناگون روضه خوانی، نوحه خوانی، قرآن خوانی، مسئله خوانی، سهم امام … پروار نکنیم. البته این به معنای آن نیست که اعمال اصلی دینی را انجام ندهیم. اینها هیچ ربطی به روحانیت ندارد هر چند روحانیت با ساختن صد بهانه بر باطل بودن آنها، بازار خود را گرم می کند!
زیرا بنیان حکومت جمهوری اسلامی در پیروی از اعتقادات غلطی است که توسط روحانیت صدها سال است در فرهنگ ما پرورش داده شده است. نمی توان یک حاکمیت را نخواست اما در همان حال به اعتقاداتی که توسط همین حاکمیت پرورش یافته، پایبند بود.
وقتی می توان به نوعی دیگر از حاکمیت فکر کرد و رسید که آب به پای ریشه های حاکمیت موجود نریزیم. در این صورت است که هرکسی می تواند به این موضوع فکر کند:
چه نوع حاکمیتی را بخواهیم تا برای تقویت یا عوض کردن حاکمان بتوان از صندوق استفاد کرد. در نتیجه نیازی به اعتراضات تخریبی خیابانی و جنگ داخلی نباشد! کاری که در کشورهای پیشرفته مرسوم است!
به گفته ای:
«اگر چیزی می خواهید که هیچوقت نداشته اید، باید کارهایی انجام دهید که هیچوقت نکرده اید»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر