۱۳۹۶ تیر ۱۲, دوشنبه

داستان ولایت مطلقه فقیه ( ۲ )


نظریه ولایت فقیه!
  • شیعه کامل » شیخیه و نیز تلاش مشیرالدوله، محمدعلی شاه ، شیخ فضل اله نوری و مخبرالسطلنه پس از حدود پنجاه سال از برقراری مشروطه - هر چند مشروطه چوبی بقول مخبرالسلطنه - دو باره به شکل تازه ای توسط آیت اله خمینی پیدا شد - حدود سال ۴۲ - ایشان چنین می نویسد: 
  • بدون تاسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرا و اداره، نمی توان به وظیفه ی اجرای احکام الهی عمل نمود …
علما تکلیف فوق را به دلیل زیر دارند : 
  • قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه هیچ فرقی ندارد. مثل این است که امام ( ع ) کسی را برای حضانت، حکومت یا مناصبی از مناصب تعیین کند، در این موارد معقول نیست که رسول اکرم ( ص ) و امام ( ع ) با فقیه فرق داشته باشد » 
کتاب ولایت فقیه امام خمینی- چاپ ششم  ۱۳۷۶ - ناشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمنینی ( س ) 

می بینیم :

۱ -  ایشان حکومت را « قیم » ملت می داند همچون سرپرست یک فرد نابالغ!! 

۲ - حکومت یک فقیه همسان حکومت پیامبر و امام ( معصوم ) است.

۳ - ایشان با این همسانی گرفتن فقیه و پیامبر و امام معصوم، یا فقها را معصوم می داند یا این که معصومیت پیامبر و امام ها را زیر سئوال برده است. 

۴ - ایشان با تاکید به پیروی از حکومت فقیه، اولین اصل فقه شیعه را که  فقط حکومت  معصوم  را به رسمیت می شناسد به کناری گذاشته است.

۵- ایشان عملن به بخشی از درستی فقه سنت که  اطاعت از « اولوالامر = حکومت » واجب می داند عمل کرده است با این تفاوت بسیار بنیادی :

الف  ه فقه سنت به مقوله ای بنام پیروی از « معصوم » توجه ندارد و فقط به پیروی از حکومت توجه دارد. 

ب -  ایشان یک قدم فراتر گذاشته و حکومت فقیه را حگومت معصوم می داند. یعنی حکومت کسی که هیچ خطایی، اشتباهی و گناهی نکرده است. به همین دلیل هر کس از چنین حکومتی پیروی نکند، کافر و حکمش اعدام است. همانطور که دیده ام هزاران نفر به همین دلیل تا کنون اعدام شده اند. 


تفاوت نظریه ولایت فقیه با « شیعه کامل » شیخیه در این است که بدست گرفتن حکومت را توسط همه ی علما مطرح می کند و نه فقط توسط یک فقیه! 

به همین دلیل این نوا بگوش بقیه فقها خوش آمد و بر خلاف زمان شیخیه که توسط بقیه فقها مورد تکفیر قرار گرفت، کسی ایشان را نه تنها تکفیر نکرد بلکه برای رهایی ایشان از احتمال اعدام در سال ۴۳ بقیه - از جمله آیت اله شریعتمداری -  گواهی کردند که ایشان  مجتهد و فقیه است. در قانون آن زمان اعدام فقیه ممنوع بود. 

در نظریه ولایت فقیه ایشان دو رکن اساسی وجود دارد: 

۱ - واجب کفایی ؛ 
« 
لازم است که فقها اجتماعا یا انفرادا برای اجرای حدود و حفظ ثغور و نظام حکومت شرعی تشکیل دهند. این امر اگر بر کسی امکان داشته باشد واجب عینی است و گرنه واجب کفایی است . " ص 42

 واجب کفایی چنین تعریف شده است: 
«  
واجبی را " عینی " گویند که انجام آن برای یکایک مکلفین الزامی است و انجام دادن یکی موجب سقوط تکلیف از عهده ی دیگری نمی شود مانند نماز و روزه .

واجبی را " کفایی " نامند که اگر شخص یا عده ای آن را بجا آوردند از عهده ی دیگران ساقط می شود – یعنی لازم نیست دیگران انجام دهند – مانند امر به معروف و نهی از منکر . " ص 42

با این تعریف از واجب کفایی می بینیم که اگر آیت اله خمینی همه ی علما را دعوت به کسب قدرت سیاسی و گرفتن حکومت می کند اما در واجب کفایی می گوید اگر : 

شخص یا عده ای آن را بجا آوردند از عهده ی دیگران - بدست گرفتن حکومت - ساقط می شود. 

یعنی بقیه حق ندارد برای بدست گرفتن حکومت اقدامی بکنند و اجازه بدهند همان شخص یا افراد اول حکومتشان را بکنند و چوب لای چرخشان نگذارند. 


می بینیم که در زمان آقای خمینی دست کم سه مرجع تقلید گرفتار " واجب کفایی " شدند؛ آقای شریعتمداری در قم و سید حسن قمی در مشهد که هر دو تا آخر عمر در حبس خانگی بودند. سومینش هم آقای منتظری بود!! 

کسانی که فقط معترض و منتقد بودند نه اینکه اقدامی برای بدست گرفتن حکومت کرده باشند. وقتی سر هم لباسانش که فقیه بودن وی را تایید کرده بودند چنین بلایی بیاورد وای بحال ریش تراش ها و غیر هم لباسان!

۲ - اعتبار عقلانی: 

این دومین رکن اساسی نظریه ولایت فقیه آقای خمینی است. ایشان می نویسد : 
  • ولایت فقیه از امور اعتباری عقلانی است »‌
در زیر نویس کتاب ایشان « امور اعتباری عقلانی » چنین توضیح داده شده است: 
  • امور اعتباری ، در برابر امور تکوینی ، اموری را گویند که به فرض و جعل و قرار دادن  ایجاد می شود و آن را به واضع و جاعل آن نسبت  می دهند. چنانچه  اگر واضع آن شارع باشد آن را اعتبار شرعی  نامند و اگر واضع آن مردم باشند که برای اداره ی امور زندگی خود وضع و جعل ( قرار داد ) کنند، آن را اعتبار عقلاتی گویند » ص ۴۱
می بینیم ایشان نظریه ولایت فقیه را حتا نظر فقهی و شرعی خود نمی داند. بلکه آن را یک امر عقلانی که مورد نیاز مردم است و مردم آن را پذیرفته اند می داند. 

خب حالا اگر مردم دریافته باشند که این نظر دیگر برای زندگیشان قابل استفاده نیست و باید روش دیگری برای حکومت خود انتخاب کنند چه می شود؟ 

تا بحال که منتقدین این نظریه  و حکومت به « مفسد فی الارض » شناخته شده اند. دربدر شده اند ، گوشه زندان خوابیده اند  و یا راهی گورستان شده اند یعنی اینان جزو مردم نبوده اند!!

دست کم شش میلیون نفر دربدر شده اند، در انتخابات اخیر هم شانزده میلیون نفر با همه ی تبلیغات و فشار روانی که ایجاد کردند استقلال رای خودشان را حفظ کردند و رای ندادند. این در حالی است که اینان هیچگونه امکانات رسمی برای نظراتشان نداشته اند،

 اگر اینان به عنوان بخشی از جامعه ایران و مالیات دهندگان و صاحبان ثروت های این کشور  می توانستند به اندازه دیگران از امکانات رادیو، تلویزیون، روزنامه، نماز جمعه، مصاحبه های تلویزیونی استفاده کنند تا حرفشان را بگویند حدس بزنید تعداد رای ندادگان چقدر می شد!

در نظریه ای که حکومت فقیه را یک نظریه عقلانی مطرح می کند و آن را خواست مردم می داند دست کم به یک سوم مردم یک کشور اجازه نمی دهد تا نظراتشان را از تریبون های رسمی داخلی اعلام کنند تا مردم را از مشکلاتی که این حکومت ایجاد کرده و در آینده ایجاد می کند آگاه کنند. 

غصب ثروت و امکانات دیگران از این بالاتر که یک سوم از جمعیت یک کشور را از حقوق قانونی شان محروم کنی؟

بخش بعدی : تکامل نظریه ولایت فقیه به  ولایت مطلقه فقیه

---------------------------------------
داستان ولایت مطلقه فقیه ( ۱ ) 

http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/2017/06/blog-post_19.html

تلگرام : 

https://t.me/gozaresh1395







هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();