این وبلاگ را به مناسبت خیزش مردم ایران علیه یک تقلب بزرگ انتخاباتی در سال 1388 ساختم و نام وبلاگ را از شادروان احمد شاملو گرفته ام که گفته بود مردم ما حافظه ی تاریخی ندارند.
حافظه ی تاریخی را در فیس بوک هم می توانید بخوانید
hafezehtarikhi@gmail.com
با توجه به پس زمینه ی استبدادی خلق و خوی ما، این اختیارات قانونی به هر کس داده شود، چه ها که نمی کند.
اصل ۱۱۰ - وظایف و اختیرات رهبر
1. تعیین سیاستها کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام. 2. نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام. 3. فرمان همهپرسی. 4. فرماندهی کل نیروهای مسلح. 5. اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروهای. 6. نصب و عزل و قبول استعفای: 1. فقههای شورای نگهبان. 2. عالیترین مقام قوه قضاییه. 3. رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. 4. ریییس ستاد مشترک. 5. فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. 6. فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی. 7. حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه. 8. حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام. 9. امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون میآید، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد. 10. عزل رییس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور پس از حکم دیوان عالی کشور به تخلف وی از وظایف قانونی، یا رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم. 11. عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رییس قوه قضاییه. 12. رهبر میتواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند.
یادمان باشد که تمام این مفاد در مجلس خبرگان قانون اساسی و در بازنگری قانون اساسی توسط کسانی تصویب شده که امروز سردمداران معترضین هستند؛ آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی ، رفسنجانی، کروبی ، خوئینی ها، عبداله نوری ، علی اکبر ناطق نوری و ...
جناب آقای منتظری که رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بودید، جنابان آقایان اصلاح طلب که در بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی شرکت داشته اید و اختیارات رهبری را افزایش دادید، جناب آقای موسوی و خاتمی که بر اجرای قانون اساسی تاکید می کنید، لطفا قانونی را که خودتان نوشته اید، یا آن را فبول دارید یکبار دیگر بخوانید تا یادتان بیاید که چه کرده اید ، چه بلایی سر خودتان و مردم آورده اید.
شما چه اصلاحاتی می خواهید بکنید که نیازی به موافقت و دستور رهبری نداشته باشد؟
آقایان قانون نویس محترم معترض ، چرا یکبار نمی گوئید که اشتباه کرده اید . شاید امیدوارید که اگر خودتان و یا یک " آدم خوب " دیگری جای آقای خامنه ای بنشیند، وضع عوض می شود. رهبر امروزی از آسمان نیامده است. ایشان یار دیروزتان است. همان کسی است که جناب منتظری وی را برای امامت جمعه تهران برگزید. همان کسی است که مجلس خبرگان رهبری به ریاست مرحوم مشکینی و نیابت جناب رفسنجانی و کمک آقای ناطق نوری به عنوان با صلاحیت ترین فرد برای رهبری انتخاب کرد. از این رهبر آدم بهتری هم می شناختید؟ این از آدم خوب آن موقعتان، اگر امروز خودتان هم جای ایشان بنشنید همین می کنید که ایشان کرده است. چرا که قانون مصوب شما دست رهبری را چنان بازگذاشته که نظرش به راحتی اعمال می کند.
آقایان اصلاحات بدون موافقت رهبری با این قانون اساسی داستان یک بام و دو هوا است. می ترسید با طرح اصلاح قانون اساسی، تیغ رهبری تیزتر شود و گردنتان را بزند؟ خاطر جمع باشید که بی آن هم زده خواهد شد.
فراز دومبا این سخنان علی خامنه ای، بعد از سخنرانی هاشمی رفسنجانیدر حمایت از نارضایی مردم از شیوه رای شمارهانتخاباتریاست جمهوری, آغاز می شود:
روز دوشنبه، 20 ژوئیه (29 تیر)، آیت الله علی خامنه ای-1388
نخبگان مراقب باشند, زیرا در امتحان عظیمی قرار گرفته اند و موفق نشدن در این امتحان تنها مردود شدن نیست,بلکه موجب سقوط آنان خواهد شد.
همه باید مراقب گفتار و مواضع خود وحتی نگفتن های خود باشند. زیرا نگفتن مسائلی که باید گفت , عمل نکردن به وظیقه است و گفتن مسائلی که نباید گفت , عمل کردن برخلاف وظیفه است. "
همانطور که آبت اله خمینی به غیرخودی ها – بعد ها دگراندیشان- گفت قلم ها را بشکنید, پس از سی سال آیت اله علی خامنه ای به خودی ها, یعنی نخبگان جمهوری اسلامی, یعنی هم اندیشان دیروز, می گویدمراقب گفتن ها و نگفتن های خود باشید, وگرنه سقوط خواهید کرد. سقوط از کجا؟ از موقعیت حکومتی, مالی, و جانی. دستگیری های گسترده ی امروز و محاکمه ها شروع این سقوط است که آیت اله خامنه ای خبرش را پیشتر داده بود.
اجازه بدهید تا تاریخچه ی کوتاهی از این فراز را بخوانیم.
پیش در آمدهای این فرازپس از مرگ آیت اله خمینی در 14 خرداد 1368، آغاز شد: نظارت استصوابیو تشکیلنیرویانتظامی .
اولی مربوطبهتفسیر شورای نگهبان از نظارت خودش بر انتخاباتبودکهنظارتاستصوابیرا در مورد صلاحیتنامزدانمجلسو نیز ریاست جمهوریبکار گرفت. نتیجه آن که در انتخابات مجلس در 1370 – اولین انتخابات پس از رهبر شدن خامنه ای – طیف وسیعی از نامزدان جناح معروف به خط امام و روحانیون مبارز از ورود به مبارزات انتخاباتی کنار گذاشته شدند. اینان کسانیبودند که در زمان آیت اله خمینی بارهانماینده شدهبودند. به این ترتیبمجلس تقریبادر اختیار گروه های محافظه کاری در آمد که خامنه ای می توانست به آنها تکیه داشته باشد. با توجهبهاین که شورای نگهبان دربستدر اختیار رهبریاست, این قانون دست رهبریرا در جهت دهیانتخابات مجلس کاملا باز کرد، و راهرا بر دیگر جناح هایحاکمیتبست. از مقامات عالیرتبه ی جمهوری اسلامی مهدی کروبی، رئیس مجلس آن زمان؛تنها کسیبود کهبه این قانون شدیدا اعتراض کرد، اما صدای او به جایی نرسید چون حتیهاشمی رفسنجانیبه عنوان رئیس جمهور و رئیس مجمع مصلحت نظامکه می توانست نقش موثری در لغو این قانون داشته باشد, ساکتماند.البته آقای کروبی مزدش را بعد ها گرفت و صلاحیتشبرای نمایندگی مجلستوسطشورای نگهبان رد شد. شاید شما تصور کنید کهعلی خامنه ای بعنوان رهبر از موقعیتش سوء استفاده کرده ، و بااین قانونراهدیگر جناحهای حاکمیت را برایادامه حضور در قدرت بسته است. یادآوریمی کنم که همه یآدم ها دارایروحیه جاه طلبی و قدرت طلبی هستند, اما شرایط حاکمبر زندگی اجتماعیشان این روحیه را در جهات مختلف هدایت می کند. کدام رهبر است که طبق قانون اساسیافرادیرا در شورای مفسر قانون اساسیمنسوب کند که نظراتش را نادیده بگیرند؟ آیا شما حاضریدکهاز مزایای قانونی تانبه جهت ضد خودتان استفاده کنید؟ آیا این از عقل انسان است کهامکانات قانونیرا علیه خودش بکار بگیرد؟ واقعیت این است که شرایط قانونی به همه ی افراد چنین امکانی را می دهد که خودش را قدرتمند تر کند. اگر قانون جور دیگری نوشته می شد که دست رهبریرا اینقدر باز نمی گذاشت، بی شک نه ویو نه هیچکس دیگر چنین راهی را نمی رفت. اگر قانون اساسیبه گونه اینوشتهمی شد که نیازیبه تفسیر نداشت ، نیازیبهشورای نگهبان نبود تا بعد چنین مشکلاتی پیدا شود. بنابراینآنچه می باید تصحیح شود قانون اساسی است نه آدم ها. قانون اساسی روشنو بی تفسیر می تواند جلو بسیاریاز خواسته های کوتاه مدت و بلند مدت آدم ها را بگیرد، نه این که پشتوانه هایجاه طلبی های ضد مردمی باشد.
دومی مربوطبه تشکیل نیروی انتظامی است .
در دوره اول ریاست جمهوریاکبر هاشمی رفسنجانی – 1372-1368 - کهعبداله نوریوزیر کشور بود, به ابتکار او شهربانی, ژاندارمریو کمیته های انقلابدر هم ادغامو نیروی انتظامی تشکیل شد. تا آن زمان نیروی انتظامیشامل شهربانی وژاندارمریبر طبق زمان شاهتحتنظارتو فرمان وزیر کشور بودند, اما کمیته های انقلابدر حوزه ی قدرت وزارتکشور نبودند.آقای نوریبه عنوان یکاصلاح طلبباادغام کمیته هایانقلابدر شهربانیو ژاندارمریو تشکیل نیروی انتظامی می خواست آزادی عمل این کمیته هارا در چهار چوب مقررات کشوری مقید کند. او می دانستکه با این کمیته ها ، که نیرویفشار غیر قانونیحاکمیت بودند، چهبلاییسر دیگر گروه های سیاسی شاملنهضت آزادی, لیبرال ها,نیروهای معتقدبه جدایی دین از سیاست,روحانیون مخالف تصمیمات رهبری جمهوری اسلامیمانند شریعتمداری و قمی , و نیرهای چپآوردهبودند.اکنون او می خواستبا در اختیار گرفتن قانونی این کمیته ها,نیروها و روحانیونمحافظه کار راخلعسلاح کند. اما خواب این اصلاح طلب معتقدغلط از آبدر آمد. چونفرمانده کلقوایعنی خامنه ایفرماندهیاین تشکل بزرگ و با ارزشرا از وزارت کشور تحت فرمان مستقیمخودش گرفت.
با این کار، دولت های جمهوری اسلامییکی از عجیب ترین دولت های جهان شد. زیرا این دولت ها هیچگونهنیروی انتظامی برایجلوگیریاز تخلفات قانونیو اجرای قانوندر اختیار ندارند. در کجای دنیا شما دولتی را سراغ دارید کهمجری قانون نداشته باشد؟ دولت های جمهوری اسلامی"شیر بی یال و دم و اشکم " شدند, و در نتیجه" شیر پرچم " شدند. بازهماین قانون اساسی است کهبه رهبریچنین قدرتی را داده است، آن هم در سرزمینی که هنوز بسترهایاجتماعیتغذیه کنندهتمایلاتخودسرانه در آن بسیار فراوانند.
با این کار هیچ یک از دولت های جمهوری اسلامی و نیز نمایندگان استانی و شهرستانی آنان – استانداران و فرمانانداران – هیچگونهتوانایی برای بکار گیری نیروی انتظامی در ایجاد نظم نداشتند ، بلکه حتی قدرتنظارتی هم بر اعمال نیروی انتظامی نداشتند. نتیجه ی این جریانخودفرمانی نیروی انتظامی بود و استقلال عمل این نیرو؛ نیروییکه با حضور کمیته های انقلاب و غالبا در جایگاه فراماندهی هیچگونه قانونی را بر نمی تابند.
جالب این است که هر دو جریان در زمانیاتفاق افتادند کههاشمی رفسنجانیرئیس جمهور بود و صدایش در نیامد. اگر قدرت جلوگیریاز این دو جریان را نداشتحداقلبه عنوان رئیس جمهور می توانست مسئله را برای همگان باز کند، که نکرد. شاید فکر می کرد روزی خودش در جایگاه رهبریمی نشیند و چه بهتر از این همه قدرتیکه علی خامنه ای برایش تدارک دیده است! اما خواب این رئیس جمهور بی یال و دم و اشکم هماشتباه در کار در آمد.
حالا بگوییدکسی که فرماندهینیروی انتظامی را در اختیار دارد، کسی که می تواند به انتخاباتمجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری وریاست جمهوریاز طریقشورای نگهبانو نظارت استصوابی جهت بدهد، چرا نتواند دولتیرا روی کار بیاورد کهدربست در اختیارش باشند؟این را به ویژه گی های فردی علی خامنه ای نسبت ندهید، اگر من و شما هم بودیم همین کار را می کردیم. اگر هر کدام از همین آقایان اصلاح طلب امروز بر سر بودندهمان می کردند که رهبر کنونی می کند. زیرااین مربوط به روحیات شخص نمی شود، مربوطبه قانون اساسیمی شود؛ قانونی که توسطهمین آقایان نوشته شده است . این قانون اساسیتوسطروحانیون مظلوم شیعه نوشته شده است که امروز چنین بلاهاییرا سر آنها می آورد، تا چه رسد به دیگران که از نظر روحانیت مظلوم شیعهباید مطیعاولی الامر باشند.
و اکنون نوبت خودی هاستکه نه در جایگاهدوستان، رقبا، بنیانگذاران جمهوری اسلامیکه باید در جایگاهفرمانبرانبی چون و چرایولایت فقیهبا تمام قدرتقانونی اش باشند، و اگر نباشند به گفته ی علی خامنه ای نه تنها روفوزه شده بلکهسقوطمی کنند.سقوطاز امکاناتی که تا به حال از آن استفادهمی کرده اند. فعلا برای دستگرمیدست دوم هابهمحبس برده شده اند تا اگر دست اول ها عبرت نگیرند نوبت آنها نیز بهزودی برسد، و چه بهتر اگر دست دوم هاادب شوند و دست اول ها ساکت و به زندگیراحت خود ادامه دهند. اما باید یادشان باشد که در تاریخروزمرهحاکمیتمرده اند و جایی نخواهند داشت. اما اگر دست اول ها ساکت نشوند بر آنها همان رود که بر دیگران . اگر ساکت نشوند ، گر چه حاکمیتتازهکمیگرفتاری پیدا می کند، امااز سرکوبمستقیمکوتاهنخواهدآمد.بهررویپشته هایتازهاز کشته ها به کشته هایسالهای 60-67 در تاریخجمهوریاسلامیتوسطروحانیتافزدهمی شوند. و این چنیناقشار زیادتریاز مردمایرانبهمخالفینپنهانو آشکار اضافه می شوند.باید به این آقایانیکه امروز برعلیه اعمال حاکمیت امروز برخاسته اند گفتچرا هنگامی که قانون اساسیرامی نوشتیدفقطدر فکر این بودیدکه قدرت فقط در دست روحانیتبماند و لاغیر؟لازماستبه این آقایانضرب المثل هایایرانییادآوری شوندوقتی که جیک جیک مستونت بود، یاد زمستونت بود؟ و " هر چه در دیگ است به چمچه میاد ."
این ها سرزنش نیست، توبیخ نیست، تو سر زدن نیست، یادآوریافکارواعمالننگین دیروزتان است که امروز را ساخته است. امروزیکهشمادیروزبرای عده ای از هموطنانتانساختید.اگر توبه کار باشید ، اگر افکاراشتباهو اعمالدردآفرین گذشته تان را بیاد بیاوریدو از گذشتگانعذر بخواهید، اگر مدعیان جدید برای ولایتبر مردمنباشید. اگر آدم شده باشیدو یکی از مردم باشید و نه همه ی مردم ، به جایگاهناراضیاناز حکومتایده الژیک خوش آمدید.
زمانه ی ما زمانه ی التهاب است و سی سال است که این التهاب در ایران همچنان ادامه دارد. ایرانی ها در این سی سال هرگز روی آسایش ندیدند؛ پولدار و بی پول, وابسته به حکومت یا غیر, هم اندیشان و دگراندیشان, موافق و مخالف, زن و مرد. بچه ها در التهاب بزرگ شدند, و پدران و مادران در التهاب پیر. اگر چه عوامل اصلی این التهاب در ساختار تغییر یابنده ی جامعه ی ایران است, اما دو اخطار و فرمان این التهاب را شدت بخشید. اخطار اول توسط آیت اله خمینی صادر شد, و دومی اخیرا توسط آیت اله خامنه ای. یاد آوری این دو فرمان در این لحظه های حساس تاریخی اهمیت خاصی دارد. من این دو اخطار, اما در واقع فرمان, را دو فراز برای جمهوری اسلامی می دانم مانند پرشیک شناگر از روی دایپ به بالاو سپسسقوط در آب .
فراز اول -
وقتی برای سرنگونی حکومت پهلوی همه ی نیروها حاضر شدند پشت سر خمینی حرکت کنند امیدشان به ایجاد یک حکومت بر مبنای دموکراسی بود؛ حتی سکولارها,و بی دین ها فکر می کردند با رفتن شاهدموکراسی جای استبداد را می گیرد. این خوش خیالی را خمینی, وقتی که در پاریس بود , دامن زده بود.
با رفتن شاه, آیت اله خمینی با آن وصفی که شاهدش بودیم, در میان استقبال بی نظیر مردم به ایران آمد. او مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت برگزید و دولت موقت تشکیل شد. با تشکیل دولت موقتآیت اله خمینی به قم رفت , زیرا, ظاهرا, وی نمی خواستمستقیما در حکومت نقش فعالی داشته باشد . تا اینجا هنوز هیچ نامی برای حکومت تازه تاسیس تحت رهبری آیت اله خمینی انتخاب نشده بود. بحث نوع حکومت در رسانه ها شروع شد. هر گروهی بر مبنای دیدگاه سیاسی و اجتماعی خود نوع خاصی از حکومت را پیشنهاد می کرد. بحث های داغاصولی و احساسی در روزهامه ها, دانشگاهها, مدارس , بازار, ادارات و حتی توی خانه ها درگرفته بود. برای اولین بار, پس از سالیان دراز, مردم آزادانه در مورد حکومت موردنظر خود گفتگو می کردند و می خواستند به نتیجه ای منطقی برسند. گفتگوها چنان گسترده شده بود که شورای انقلاب, که رهبریش در دست روحانیون منتخب آیت اله خمینی بود, احساس خطر کرد. اگر جکومتی ملی, دموکراتیک با هر نام دیگری بجز اسلامی تشکیل می شد, امکان کنار زده شدن روحانیان از قدرت بسیار بود. این بود که نظر روحانیان شورای انقلاب از گلوی آیت اله خمینی شنیده شد:
"آنها که قلمهای مسموم را گرفته اند و بر خلاف اسلام چیز می نویسند و ملی و دموکراتیک و این حرفها را به میان می آورند از آنها نپذیرید. ...می خواهند ملت را از مسیر از خود خارج کنند... قلمها را بشکنید و به اسلام پناه بیاورید ." آیت اله روح اله خمینی – قم17 اسفند 1357
این سخنرانی اولین گام روحانیان صاحب قدرت در شورای انقلاببر علیه هر نوع دیگردیدگاهسیاسی و اجتماعی بود. زیرا آنان می خواستند به خلق خدا بر مبنای اسلام ناب محمدیخدمت کنند. اما در این ادعای خود اولین حقوق بخشی از خلق خدا راکه براییک حکومتمردمیزیر پا گذاشتند. سخنرانی خمینی بخوبی روشن می کند که خمینی و همه ی روحانیان در قدرت هیچ حقی برای اندیشه های دیگر نمی شناختند. خمینی چنان نفوذ کلامی بر توده مردم داشت که حتی بسیاری از تحصیل کرده هاحرفش را – بدون تفکر - می پذیرفتند. با چنان موقعیت قدرتمند اجتماعیکه هیچ اندیشه ای نمی توانست موقعیت وی و یاران انقلابی اش را تهدید کند , ظاهرا هیچ نیازی به چنان سخنرانی سهمناکی نداشت, اما واقعیت قضیه آن بود که وی و یارانش حتیهمان اندک نظرهای مستقل را نمی تواسنتند تحمل کنند. با این سخنرانی گروههای فشار بوجود آمدند تا بر علیه هر نوع تفکر دیگری بجز تفکر تازه قدرتمندان اقدام کنند. حمله به روزنامه ها, مراکز گروههای سیاسی , ضرب و شتم افراد, حمله به خانه و غیره شروع شد. این گروههای فشار همین اصلاح طلبان امروز هستند که هرگز به طور آشکارکرده های گذشته خود را برای مردم بازگو نکردند. این جریان سی سال یعنی تا امروز ادامه داشته است؛ اول لیبرال ها یعنی نهضت آزادی کنار زده شد, درحالی که آنان کاملا مذهبی بودند اما با دیدگاه متفاوتی از روحانیت در قدرت. بعد نوبت دیگران رسید شامل مجاهدین خلق و گروههای مارکسیستی که اینان در قدرت نبودند, اما حضورشان خاری بود زیر دم روحانیت در قدرت. و در این بین نوبت بعضی دیگر از روحانیان هم رسید مانند خانه نشین کردن شریعتمداری و قمی. کنار گذاشتن منتظری که آن موقع " سرور" بود , اوجاین مرحله بود. سخنرانی فوق الذکر خمینی هزاران زندانی , فراری ,ترک وطن کرده واعدام را در پی داشت. این مرجله ی اول این فراز بود.
در طول این زمان علی خامنه ای, مهندس موسوی, کروبی , محسن رضایی, هاشمی رفسنجانیبا تمام اعوان و انصارشان, که اکنون در زندان هستند و بعضی شان هم شهید تازه داده اند,در قدرت بودند و در تضییع حقوق انسانی و اجتماعی صدها هزار نفر از مردماین مملکت سهیم بودند. اینان همچنان بنا به دستور رهبر کبیرشان می خواستند قلمها را بشکنند و می شکتند.
دومین مرحله ی این دستور, پس از مرگ خمینی آغاز شد. با رهبری خامنه ای تصفیه ها گسترده تر شد. گروه های تازه ای از اعوان و انصار رهبر تازهسر برآوردند. این گروه ها کوشیدند مردان قدرتمند جمهوری اسلامی را بی آبرو و وادار به ترک موقعیت اجتماعی و کشوری شان کنند. اینان همان هایی بودند که ممکن بود روزی برای رهبر جمهوری اسلامی خطر ساز باشند. اینان یکی یکی و بی سرو صدا از قدرت کنار گذاشته شدند و استفاده ی آنها از عوامل رسانه ای هر روز محدودتر شد. این گروه که شاملمرحله دوم فاز شکستن قلم ها قرار گرفتند همین اطلاح طلبان امروزند.
این ها برای این می نویسم که:
اگر رهبران جنبش سبز خیلی چیزها را فراموش کرده اند یا خود را به فراموشی زده اند و نمی خواهند گندش را در بیاورند, متوجه باشند که به هزاراننفر اعدام شده , غارت شده و دربدر شده بدهکارند و باید برای نشان دادن راستی شان در ادعاهاشان از همه ی اینها عذرخواهی رسمی کنند و بنابر عقاید خودشان توبه کنند. یادشان باشد که اثرات ضایعات به این صدها هزار نفر دامن میلیون ها نفر را هم مستقیما یا غیر مستقیم گرفته است که از این ها هم باید آشکارابابت آنچه بر آنها رفته است, عذرخواهی کنند.
برای این می نویسم که :
به میلیون ها پیرو راستین و تاکتیکی جنبش سبز یاد آوری کنمکه هرگز تحدید هیچ اندیشه ای را نپذیرند, هیچ اندیشه ای را لگد مال نکنند,هرگز هیچقلمی را نشکنند, هیچ گروهیبا هر اندیشه ای را زیر فشار قرار ندهند. گفتمان و بحث کردن غیر از سرکوب کردن است. شعار مرگ بر فلان یا بهمان شعار چمهوری اسلامی است نه شعار مردمی که بر علیه هر نوع ستم برخاسته اند. هر اندیشه ای اگر شنونده نداشته باشد, راه بجایی نخواهد برد. اندیشه های کج , سوخته و ناپخته خریداری نخواهد داشت.
برای این می نویسم که :
اگر آن روز آقایان در پی شکستن قلم ها نبودند, اگر قدرت و امکانات گسترده خود را برای سرکوب افکار دیگر بکار نمی بردند , اگر آقایان اصلاح طلبان امروز و حاکمان دیروز خمینی را وادار به سخنرانی مذکور نمی کردند, امروز را نداشتیم. صدها هزار زندانی , دربدر و اعدام شده ی گذشته رانداشتیم و امروز فریادها مادران داغدیده را نمی شنیدم. مرگ دهها نفر را در خیابان ها شاهد نبودیم, و صدها گم شده را نداشتیم.
برای این می نویسم که :
اگر این آقایان آن روز قلم را نمی شکستند, هزاران استاد دانشگاه را از دست نمی دادیم, هزاران متخصص در رشته های مختلف را از دست نمی دادیم. میلیاردها تومان هزینه های دانش آموختگان کشورمان را, با دربدر کردن آنان , از دست نمی دایم , وآنان را به دامن کسانی که در طول این سالیان دشمن می دانستیم نمی فرستادیمتا از تخصص آنان استفاده کنند و خودمان بدون متخصص باشیم.
برای این می نویسم که :
یاد آوری کنم که این شکستن قلم هاچه به روزمان آورده است.
بالاخره گرگهای اصلی دارند به سوی هم چشم غره می رند وچنگ و دندانشان نشون هم میدن. دو تای اصلی که از بنیانگذاران جمهوری اسلامی هستند رو در روی هم قرار گرفته اند یعنی هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای.
اولی می گوید که جمهوری اسلامی اعتماد مردم را از دست داده است. دومی می گوید مردم به جمهوری اسلامی کاملا رای داده اند.
اولی می گوید معترضین مردمند, دومی می گوید معترضین اغتشاش گر هستند که به وسیله کشورهای خارجی هدایت می شوند.
اولی می گوید که باید اعتماد جامعه را دوباره به دست آورد. دومی می گوید " نخبگان " متوجه کارها, و گفتار خود باشند. حتی مواظب باشند که چیزهایی را که باید بگویند فراموش نکنند و چیزهایی را که نباید بگویند فراموش کنند.
اولی برای اولین بار در دیدار سران جمهوری اسلامی با علی خامنه ای, در عید مبعث, شرکت نداشت و به مشهد رفته است که با علما دیدار و رایزنی کند تا راهی برای بازگردانیدن اعتبار جمهوری اسلامی بین مردم پیدا کند. دومی این کارها را برهم زدن امنیت جامعه می داند.
اولی دستش از همه ی امکانات اجرایی کوتاه است, دومی هم امکانات اجرایی آشکار و پنهان را در اختیار دارد و هم امکانات قانونگذاری را.
می گویند شیخ فضل اله نوری اولین کسی است که نظریه حکومت مشروعه را بجای مشروطه, در زمان مبارزه -ی مشروطه خواهان با استبداد قاجاری , مطرح کرده است. او با طرح حکومت مشروعه می خواست ابتکار عمل را از مشروطه خواهان گرفته و دست سید محمد طباطبایی و سید عبداله بهبهانی- دو روحانی قدرتمند مشروطه خواه -را از قدرت کوتاه کند. شیخ فضل اله با طرح حکومت مشروعه به یاری محمدعلی شاه رفت تا بتواند مجلس شورای ملی را به توپ ببندد و مشروطه خواهان را برای مدتی سرکوب کند و تعدادی را اعدام. این درست است که شیخ فضل اله برعلیه دو هم لباس خودش – سید محمد طباطبایی و سید عبداله بهبهانی – و نیز علیه مشروطه خواهان اقدامات گسترده ای انجام داد, وپرچم مشروعه خواهی را یدک می کشید, اما حقیقت مطلب این است که وی طراح جریان مشروعه خواهی نبوده است. می پرسید پسچه کسی حکومت مشروعه را علم کرد؟
شما را به خواندن بخشی از کتاب " تاریخ بیداری ایرانیان " نوشته ی ناظم الاسلام کرمانی دعوت می کنم. این بخش مربوط به زمانی است که شیخ فضل اله نوری هنوز در جرگه ی مشروطه خواهان بود, و هیچ سخنی از حکومت مشروعه تا این زمان نگفته بود.
قدرت مشروطه خواهان بالاخره مظفرالدین شاه را مجبور به صدور فرمان مشروطیت کرد. قوام السلطنه متن فرمان را نوشت و مظفرالدین شاه امضا کرد, اما مشروطه خواهان نپذیرفتند و این اصلاحیه یفرمان مشروطیت است:
" جناب اشرف صدر اعظم ... امر و مقرر می داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحیحا دایر نموده, بعد از انتخاب اعضا, مجلس و شرایط نظام نامه ی مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب اعضا منتخبین
نمایند به طوری که موجب اصلاح عموم مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس مرتب نمایند."
اما نمایندگان علما و تجار این اصلاحیه را نپذیرفتند, توجه کنید:
" در باب مجلس شورا مذاکره بود.
صدراعظم – مشیرالدوله – گفت که : شورای اسلامی باید باشد .
آقا سید حسین بروجردی گفت : شورای ملی باید باشد.
صدر اعظم گفت : من شورای ملی نمی دهم .
آقا سید حسین گفت : ما به قوه ی ملت, شورای ملی را می گیریم.
وزیر دربار گفت : شورای اسلامی خوب است , چرا به شورای ملی بدل گردد؟
میرزا محمد صادق طباطبایی – پسر سید محمد که رهبر مشروطه خواهان بود- جواب داد: برای این که رعیت این لفظ را خواست که فردا اگر کسی را از اهل مجلس بخواهید نفی و تبعید کنید, خواهید گفت این بی دین و خارج از اسلام است. به این بهانه اشخاصی که مخالف میل شما رفتار نموده اند باید خارج شوند. اما لفظ ملی این عیب را مانع خواهد شد. دیگر آن که اگر لفظ اسلامی مبدل به ملی نشود, مردم از سفارتخانه – سفارتخانه انگلیس – بیرون نخواهند آمد. "تاریخ بیداری ایرانیان ص 566-561
می بینید که :
الف - سردمداران حکومت استبدادی قاجار می خواستند حکومت مشروعه باشد نه شیخ فضل اله نوری. بعد ها شیخ فضل اله نوری برای مقابله با رقبای روحانی اش , سید محمد طباطبایی و سید عبداله بهبهانی , این نظر مشیرالدوله و درباریان را بنام مشروعه خواهی علم می کند که مورد حمایت محمدعلی شاه قرار می گیرد.
ب- سردمداران روحانی مشروطه بخوبی از خطر اختلاط دین و سیاست باهم آگاه بودند و به همین دلیل آنان تفکیک دین از حکومت را خواستار شدند و بر آن پای فشردند.
اکنون پس از صد سال دوباره به خط اول برگشته ایم. اما نگارنده شک دارد که هنوز علما اعلام به این نتیجه رسیده باشند که حساب دین را از حکومت جدا کنند.
اخیرا, پس از این که شورای نگهبان صحت انتخابات را تایید و آقای احمدی نژاد را برنده انتخابات اعلام کرد, عده ای از گروه های سیاسیاصلاح طلب از جمله آقای موسوی, مجمع روحانیون مبارز, حزب مشارکت, حزب اعتماد ملی آقای کروبی, و سازمان انقلات اسلامی اعلام کردند چنین دولتی را مشروع نمی دانند. به زبان دیگر اینان دولت جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را نامشروع می دانند. اما :" نا مشروع " بودن یعنیچه؟
نامشروع بودن یک دولت یعنی :
می توان قوانین چنین دولتی را زیرپا گذاشتمانند :
الف – مالیات ندادن , خوشبختانه در این مورد همه ی علما اعلام, سردمداران رژیم, تجار و شرکت های وابسته,دوستان و اقوام , دولت را مشروعنمی دانند. حتی مرحوم خمینی هم دولت هایجمهوری اسلامی را مشروع نمی دانست چون یک ریال بابت درآمدهای کلانشان به دولت مالیات ندادهو نمی دهند, وجناب آقای خامنه ای هماز این بابت با آقای موسوی , مجمع روحانیون مبارز, حزب مشارکت , حزب اعتماد ملیو سازمان انقلاب اسلامیهم نظر است. پس در این موردهمه سران رژیم و شرکت های تابعه شان با هم موافقندچون دادن مالیات را به دولت چمهوری اسلامی حرام می دانند.
ب- زکات یک مالیات اسلامی است که مردم باید به دولت اسلامی بپردازند. تا وقتی که حکومت اسلامی نداشتیم, آقایان علما آن را می گرفتند و خرج می کردند. حالا هم که حکومت اسلامی درست کرده اند, بازهم آقایان علما این پول را می گیرند و خرج می کنند و یک ریالش را هم به جمهوری اسلامی نمی دهند. حتی آقای خمینی هم زکات -هایی را که گرفته بود به دولت چمهوری اسلامی نپرداخت, و همچنین آقای خامنه ای. این کار آقایان به این معنا است که حتی بنیانگذاران جمهوری اسلامی حکومت خودشان را مشروع نمی دانند. جالب تر این که دولت های جمهوری اسلامی هم مدعی دریافت وجوهات شرعیه نشده اند, حتی وقتی آقای موسوی نخست وزیر بود در این مورد سکوت کرد. در واقع دولت های جمهوری اسلامی هم خودشان را مشروع برای گرفتن وجوهات شرعی نمی دانند. پس در این مورد هم همه دست اندرکاران پیشینو امروز جمهوری اسلامی باهم اشتراک نظر دارند که جمهوری اسلامی مشروعیت شرعی ندارد!
پ- رعایت بی قانونی – خوشبختانهبازهم همه شان با هم موافقند. سردمدار این اصل بازهم همه ی آقایانند. مثلا آقای خامنه ای زودتر از شورای نگهبان سلامت انتخابات را تایید کرد,در صورتی که بعد از تایید شورای نگهبان باید آن را تنفیذ کند نه تایید.
ت – جادوی رشوه – بازهم خوشبختانه همه شان با هم موافقند. یادتان بیاید زمانیآقای هاشمی رفسنجانی در مورد رشوه گفته بود , این کار رشوه دادن یا گرفتن نیست , این کار حق التسریع است. حتی دفتر رهبری و آقای کروبی نیز با این کار موافق اند, و گرنه با اعترافات مسعود جزایری به دادن حق التسریع به این آقایان , حکم مشهور محارب با خدا شامل حالش می شد و تا بحال هفت کفن هم پوسانده بود.
ث – عدم رعایت قوانین راهنمایی رانندگی- دولت های جمهوری اسلامی و پلیس آن از بی توجه به قوانین راهنمایی رانند گی خوشحالند. چون یکی از اقلام درآمدهادر بودجه سالانهدولت های جمهوری اسلامی , برگ های جریمه رانندگی است. پلیس های راهنمایی و رانندگی هم خوشحالند چون این یکی مهمترین درآمد آنان است و گرنه با حقوق دولت که آب هم نمی توانند بخورند.
ج – پول های دولتی را کش بریم – حتی آقای احمدی نژاد هم با این کار موافق است چه برسد به آقای خامنه ای, رفسنجانیو هزار هزار آدم های دیگر . با این کار هم دولت را ضعیف کرده ایم, هم خودمان را قوی. تا وقتی کسیبخواهد یقه مان را بگیرد خیلی کارها می توانیم بکنیم مانند رای خریدن, آدم اجیر کردن, رشوه دادن.
چ – دور زدن قانون- می توان با دور زدن قانون برعلیه دولت جمهوری اسلامی وارد عمل شد. این کار را حتی بصورت قانونی و بدون پرده پوشی هم می توان انجام داد. مثلا بنیادهایی درست کرد که دولت هیچگونه نظارتی بر آن نداشته باشد. مانند بنیاد مستضعفان, بنیاد 15 خرداد, شرکت های وابسته به سپاه, بنیادهای مالی مانند مولی الموحدین- وابسته به آقای رفسنجانی -, قوامین – وابسته به نیروی انتظامی –, مهر – وابسته به بسیج -, انصار- وابسته به بیت رهبری- و صدها صندوق قرض الحسنه که بانک مرکزی هیچگونه نظارتی بر آنها نتواند داشته باشد.
ح – من عقلم از این بیشتر نمی رسد. اطلاعات بیشتر را از ملاحسنی بپرسید.
روابط عمومی وزارت خارجه آلمان تایید کرد که دو شرکت "سوپریم" و "نوردیک کمپ لجستیکز"، به ترتیب در امر انتقال غذا و سوخت "به نیروهای ناتو در افغانستان" فعالیت می کنند.
با این وجود روابط عمومی این وزارتخانه و وزارت خارجه آلمان تاکید کردند که مذاکره به خواست دولت آلمان یا ناتو انجام نشده است و اگر تدارکاتی هم بوسیله این شرکت ها "برای نیروهای ناتو" از طریق ایران به افغانستان منتقل شود، این امر به خواست دولت آلمان یا ناتو نبوده و تنها به تصمیم این دو شرکت انجام گرفته است.
آیا شرکت های یک کشور بدون چراغ سبز آن کشور, و نیز ایالات متحده امریکا,می توانند چنین مذاکراتی را با جمهوری اسلامیداشته باشند؟
چهار شنبه 24 ژوئن 2009 برابر با سوم تیر ماه 1388. بی بی سی
روزنامه واشنگتن تایمز در گزارشی از ارسال نامه ای از سوی دولت باراک اوباما به آیت الله خامنه ای رهبر ایران خبر داده است.
این نامه حاوی پیشنهادهایی برای همکاری های دوجانبه و منطقه ای و گفتگو درباره برنامه اتمی این کشور بوده است.
البته متن این نامه هنوز فاش نشده است.
چهار شنبه اول ژوئیه 2009برابر با 10 تیرماه . 1388
به نقل از روزنامه تایمز
روزنامه می نویسد که نیک فراری، یکی از گویندگان مشهور رادیویی بریتانیا، روز گذشته در اعتراض به اقدام دولت ایران در سرکوب شدید مخالفان پس از انتخابات اخیر از شغل خود در پرس تی استعفا داد اما هنوز هم چند شهروند دیگر بریتانیایی، از جمله چند نماینده پارلمان و خواهر شری بلر، همسر نخست وزیر سابق، همچنان به کار در این شبکه ادامه می دهند.
تایمز در توصیف این شبکه تلویزیونی می نویسد که رژیم ایران، پرس تی وی را دو سال قبل و با هدف اعلام شده "شکستن انحصار" رسانه های غربی تاسیس کرد.
می توانید فکر کنید که چند نماینده پارلمان بریتانیاو خواهر زن آقای تونی بلر,که اکنون نمایندگی کشورهای غربی را در مذاکرات صلح خاورمیانه بر عهده دارد , در تلویزیون جمهوری اسلامی در لندن چه می کنند؟