۲ - ترس پنهان بیشتر مردم از دموکراسی!
این دومین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی است!
شاید این سخن شگفتی باشد، اما واقعیت دارد!
در مورد ترس از دموکراسی، بخش بزرگی از مردم با حکومت جمهوری اسلامی همداستانند!
اگر جمهوری اسلامی، دموکراسی را آشکارا دشمن خود و آن را باعث سرنگونی خود می داند، بخش بزرگی از مردم از دگرگونی زندگیشان می ترسند.
ترس جمهوری اسلامی از سرنگونی توسط دموکراسی با هراس پنهان مردم از دگرگونی زندگیشان در دموکراسی دست به دست هم داده و ماندگاری جمهوری اسلامی را باعث شده است.
هر چند روند زندگی در ایران بسوی دموکراسی است! اما همان ترس پنهان از بروز درخواست دموکراسی جلوگیری می کند.
چرا مردم ترس پنهان از دموکراسی دارند؟
آیا دموکراسی برایشان ناشناخته است؟
گویند اگرنخوردیم نان گندم . دست مردم دیده ایم . بویژه امروز که هم رفت و آمد به اروپا، امریکا، کانادا و دیگر کشورهای دموکرات بسیار شده و نیز دنیای مجازی تصویر ی از کشورهای دموکراسی را هر روز به نمایش می گذارند، در این که دموکراسی چه به ارمغان دارد، فکر نکنیم کسی شک داشته باشد دست کم در مورد اختیارات مردم نسبت به حکومت و این که حکومت نه ادعای خدایی دارد و نه ادعای مذهبی و هر روز هم باید به مردم جواب بدهد.
بنابراین دستاوردهای دموکراسی برای مردم شناخته شده است، آنچه آنها را از دموکراسی می ترساند، دگرگونی هایی لازم برای دستیابی به آن است. این دگرگونی ها هم می توانند آگاهانه باشند و هم ناآگانه و در روند معمولی زندگی پیش می آید.
اصل برابری حقوقی
نخستین اصل دموکراسی، برابری همه مردم بالغ در قانون است. حقوق زن و مرد، خراسانی و کرد، ترک و زابلی با هم برابر است.
چنین اصلی گرچه اولین گام برای انتخاب زندگی بر پایه دموکراسی است اما کنش برای برپایی چنین اصلی مستلزم تغییر حکومت نیست. در یک حکومت استبدادی هم این اصل می تواند در جامعه ایجاد شود.
تلاش برای چنین جامعه ای در واقع کنشی اجتماعی است تا سیاسی. زیرا کنش سیاسی برای بدست گرفتن قدرت است اما فعالیت برای برپایی برابری حقوقی ربطی به گرفتن قدرت سیاسی نیست،
گرچه در جمهوری اسلامی هر درخواستی که سنت های اجتماعی برخواسته از آموزش های دینی را به چالش بکشد، به عنوان یک فعالیت سیاسی از طرف حاکمان برداشت می شود، و در برابر آن نه تنها مقاومت بلکه سرکوب می کنند، اما خودشان هم می دانند که چنین درخواست هایی به معنای سرنکونی حکومت نیست.
شگفت آن که مردم نیز این چالش ها را به عنوان یک فعالیت سیاسی ارزیابی می کنند!! نه یک درخواست انسانی و اجتماعی!
برداشت هر دو طرف داستان مانند هم است، این همگونی فهم اشتباه از یک خواست اجتماعی نشانی از هماهنگی اندیشه در حکومت وجامعه است.
حتا مخالفان سیاسی حکومت نیز چنین درخواست هایی را به عنوان فعالیت سیاسی مطرح و به این ترتیب حکومت با ترکیب چنین برداشت هایی بهانه کافی درسرکوب چنین خواسته هایی را پیدا می کند.
ما شاهد اعتصاب بسیار گسترده برای حقوق ماهانه در گروه های کارگری و فرهنگی هستیم اما حتا یک ساعت برای چنین درخواستی نمی توانند اعتصاب کنند.
استادان دانشگاهی نیز که می توانند مقولات اجتماعی و سیاسی را از هم تفکیک کنند. دراین موارد گامی برنداشته اند.
این از ناتوانی آنان نیست، بلکه همه اینان بطور روانی چنین برابری حقوقی را بر نمی تابند.
نواندیشان دینی نیز در این مورد با حکومت جمهوری اسلامی همداستان هستند. مگر بخشی از آنان احکام قرآنی و فتوایی را تاریخی نمی دانند؟ مگر نمی گویند باید احکامی که امروز قایل اجرا نیست، باید کنار گذاشته شوند؟ پس چرا تا کنون سرلوحه شعارهای اجتماعی شان برابری حقوقی زن و مرد نیست؟
اگر همین یک مورد را به عنون شعار اجتماعی، و نه سیاسی ،خود برمی گزیدند می توانستند بخش بزرگی از زنان و مردان را با خود همراه کنند و فشار اجتماعی بسیار بزرگی را دست کم برای کاهش این تبعیض بزرگ اجتماعی بوجود آورند که نکرده اند.
اولین بخشی از مردم که در برابر این خواست مقاومت می کنند و بهر صورت می کوشند آن را متوقف کنند، مردان هستند!
واکنش فرهنگ مردانه!
این نخستین اصل، جامعه مردسالار را از درون می ترساند. فرهنگ مردانه در برابر چنین اندیشه ای نمی تواند سر خم کند. بویژه که این فرهنگ با حاکمیت دینی که زن را فرد نابالغ می شناسد تقویت می شود.
فرهنگ دین خویی ، این برابری را بر نمی تابد و آگاهانه و ناآگاهانه در برابر همسانی برخورداری از حقوق یکسان مقاومت ایجاد می کند بویژه در برابری حقوقی زن و مرد.
مردان نمی توانند به راحتی امتیازات چند هزار ساله ی خود را از دست بدهند حتا آنهاتی که ادعای برابری انسان ها را تبلیغ می کنند. این امری ناخودآگاه و طبیعی است که عادت های فرهنگی بسیار زیرپا و جان سخت اند.
مردان نمی خواهند امتیازات اقتصادی و حاکمیت خود را بر خانواده با زنان به نسبت مساوی تقسیم کنند.
مردان نمی توانند امکاناتی که حکومت اسلامی فقط برای آنان در نظر گرفته با زنان تقسیم کنند و سهم خود را در اداره جامعه کم نمایند. در مورد سرپرستی فرزندان، حق تحصیل، کار،… حق طلاق، چند همسری …نیز همین گونه است.
بنابراین یک عامل ضد دموکراسی، مردان هستند. حتا آنهایی که حرف از برابری حقوقی زن و مرد می زنند، در بسیاری از موارد رفتارهایی خلاف نظرشان انجام می دهند. یک نگاه به دور و بر زندگی روزانه نمونه های بسیاری می توان یافت از این رفتارهای ریزی که دست آخر مقاومت در برابر نحوه زندگی دموکراتیک ایجاد می کنند. به اینه بنگریم و خود را بشناسیم.
در این باره مردان - از هر صنفی - خواسته یا ناخواسته به وابستگی خود به اندیشه های حاکمیت جمهوری اسلامی اعتراف می کنند و این رمز دیگری از حاکمیت مذهبی در جامعه ما است.
البته امروز شاهدیم که فرهنگ مردانه به آهستگی در نسل جوان پس می نشیند اما یادمان نرود که فرهنگ اژدهای هزار سر است که از جهاتی دیگر رفتار ناآگانه و ناخواسته ما را هدایت می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر