۱۳۹۶ مرداد ۲۷, جمعه

خدمت و خیانت روحانیت (‌ ۱ )‌



پیشگفتار

شادروان جلال آل احمد نوشتاری دارد بنام « در خدمت و خیانت روشنفکران »‌. در موضوع مورد کنکاش که به بررسی موقعیت اجتماعی - تاریخی  روحانیت می پردازد، دیدم عنوانی بهتر و روشنتری از عنوان نوشته جلال آل احمد وجود ندارد. پس همان عنوان را قرض گرفتم  تا گویای این نوشته باشد. 

یادمان باشد این نوشته به کل روحانیت ایران در طول تاریخ نظر دارد و نه فقط روحانیت حاکم بر ایران امروز

در تاریخ مدون ایران سه حکومت بطور مشخص تحت سیطره روحانیت بوده است: 

ساسانیان تحت سیطره  و قدرت روحانیت زرتشتی 
صفویان زیر نظر علمای شیعه 
و 

جمهوری اسلامی که نه زیر نفوذ روحانیت، بلکه توسط روحانیت تشکیل و اداره می شود. 

اگر در زمان ساسانیان و صفویان با امکانات  بسیار محدود اطلاعرسانی و نیز محدودیت تاریخ نگاران که همه باید توسط دربار و حاکمان تغذیه می شدند اطلاعات درست و روزمره ای از چگونگی برنامه ها، کارها و نتایج آن حکومت ها در دست نیست و فقط به تکه پاره  هایی از تاریخ نگاری و افسانه ها دسترسی داریم، امروز خوشبختانه امکانات اطلاعرسانی بسیار فراهم و از حدود قدرت حاکمیت ها بیرون است. به همین دلیل  توانسته ایم با گوشت و پوست زندگی هر روزه را زیر قدرت حاکمیت مذهبی احساس کنیم. چه آنها با چنین حاکمیتی کیف می کنند و چه آنها که زجر می کشند!

در این بین به نظر می رسد هر روز تعداد زجر کشیدگان زیاد می شوند و کیفورها فقط با وعده و وعید مردم را دلخوش می کنند و بقول آن شاعر نو پرداز - شاید م. آزرم ( نعمت میرزا زاده ) - که برای  زمان شاه سرود:‌ 

هر روز به صرف وعده 
سر سفره ی خود 
میهمان ما هستید!

و این میهمانی  همچنان  هر روز ادامه دارد. اما با یک تفاوت بنیادی: 

روحانیت با سلسله مراتب خود از گذشته بسیار دور پیش از تاریخ تا امروز کوشید خود را تنها رهبر مردم در دنیا آخرت قلمداد کند و البته هم بسیار موفق بود زیرا وسایل ارتباط جمعی یا اصلن نبود و در زمان های حاضر هم اگر بود، به صورت امروزی گسترده و عمومی نبود تا واقعیات به اطلاع عموم برسد. 

روحانیت توانسته بود به راه های گوناگون مردم را متقاعد کند که تنها مرجع آنهاست. در این مورد نه تنها مردم که حتا حاکمان را به پیروی از خود وامیداشت. بطوری که شده بود پناهگاهی برای مردم از دست حاکمان!! بله شاید از دست مار به دهان اژدها پناه می بردند اما بهر روی -  با اعتقادات رشد یافته در مردم  -  این جریان وجود داشت. 

در این صدسال اخیر هم تلاش برای استقرار دموکراسی هم هیچ سازمان و حزبی نتوانست از نظر سیاسی توده گیر شود و مورد اعتماد مردم شود تا مردم از آن حمایت کنند.

با چنین پس زمینه ای بود که جریان انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت  و گروه های سیاسی با اعتقادات متفاوت را به پیروی از خود واداشت تا با سرنگونی نظام شاهنشاهی جامعه ای آزاد را بیافرینند. اما برای همه مردم اکنون بطور حسی معلوم شده است که آنچه « هر کسی از ظن خود شد یار من »‌ سرابی بیش نبوده است. در نتیجه :

امروز که هر روز بر تعداد زجر کشیدگان افزوده می شود چه پناهگاهی برای اینان هست؟ 

الف - روحانیت که روزی پناهگاه بود اکنون حاکم است و باعث و بانی این وضعیت. 
ب - روشنفکران نتوانسته اند جای پایی محکم در بین مردم بیابند.
پ - سازمان های سیاسی چپ و راست که مردم را به مبارزه بر علیه حاکمیت مذهبی دعوت می کنند نیز ناتوان از رویارویی با این حاکمیت اند. 

زیرا نکته بسیار مهمی که تا کنون به آن توجه نشده  این است که ؛

وقتی مردم اعتمادشان را به مهمترین پناهگاه تاریخیشان را از دست داده اند چگونه می توانند به سازمان هایی اعتماد کنند و رهبری آنها را بپذیرند و توصیه های آنها را بکار بندند که ناشناخته اند ؟ 

نابودی اعتماد عمومی و بی اطمینانی به همه چیز، همه کس، همه جریان ها و حتا به خودی ها و دوستان اخلاق بارز امروز جامعه ی ایران شده که حاصل عملکرد روحانیت حاکم است. این بزرگترین فاجعه ای است که امروز دامنگیر ما شده است. 

فاجعه ای بزرگتر از اعدام هزاران نفر، دربدر کردن میلیون ها نفر، و نابود کردن سرمایه های ملی مادی و معنوی یک ملت که توانسته در طول تاریخ با همه ی حملات گوناگون از شرق و غرب همچنان زنده بماند. اما این بار اگر اعتمادش را بخود باز نگرداند، معلوم نیست بتواند همچنان ایستاده بماند.

وقتی  مردم در چنین بی اعتمادی گسترده ای  زندگی می کنند 
 وقتی این سازمان ها و رهبرانشان در زندگی روزمره مردم حضور ندارند و یا حضورشان نامحسوس است 
وقتی این سازمان های می کوشند از موقعیت نامناسب زندگی مردم برای فربه شدن خودشان استفاده کنند، 

چگونه انتظار دارند مردم به آنان اطمینان کنند. اطمینان به ناشناسان با افکار ناشناخته؟

هر اندیشه و جریانی که بتواند این اعتماد عمومی را باز گرداند، می تواند امیدوار باشد تا پناهگاه مردم شود. اما در شرایط امروز هیچ جریانی توانا به چنین کاری نیست مگر خود مردم که در سازمان های خودشان گرد آیند و یک مبارزه آشکار دموکراتیک را در زمینه های گوناگون روز مره زندگی پیش ببرند. 

در این صورت است  که حاکمیت امروز نه تنها توانا به سرکوب آن نیست، بلکه نخست مجبور به مدارا با  آن و سپس پوست اندازی است تا ایده ئولژی را به کناری نهد و دموکراسی را بپذیرد؛ راهی نه چندان کوتاه اما با دستاوردهایی بزرگ.

چنین است که نشان دادن خدمت ها و خیانت های روحانیت شاید بتواند با روشنتر کردن واقعیت روحانیت در طول تاریخ، راه اینده  را برای ما روشنترکند. 

بی شک این نوشته خالی از کمبود نیست به همین دلیل :

همه کسانی که در این زمینه  - مربوط به هر زمانی  در تاریخ ایران - مطالعه دارند اگر مایل به همکاری اند می توانند مطالبشان را با ذکر ماخذ با ایمیل زیر بفرستند و یا چه بهتر که خودشان دست بکار شوند و آگاهی های تاریخی را مطرح نمایند. 

امروز به روشنی می بینیم  که روحانیت حاکم در موقعیتی نیست که بتواند بیش از این سرکوب کند!

hafezehtarikhi@gmail.com




هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();