۱۳۹۲ بهمن ۱۰, پنجشنبه

تعهد یا تخصص



تاکیدها از این وبلاگ است.

نقدی بر کتاب "  دانشگاه و آموزش عالی " دکتر مقصود فراستخواه را می خواندم  اینجا:


وقتی به این مطالب رسیدم :

در بخش اول،
 نویســنده به تعریف آزادی علمی میپردازد. آزادی علمی بدین معنی
است كه »اعضای هیأت علمی آموزشــی یا پژوهشی و دانشجویان
در فعالیت های دانش های علمی خود مســتقل باشــند و هیچ گونه فشار
 و ســلطه ای از جانب عقاید و سازمانهای سیاسی، مسلكی و مذهبی
بر آن ها تحمیل نشود.

در بخش پنجم این فصل، فراســتخواه ســوانح آزادی علمی در ایران را مورد
 بررســی قــرار میدهد. چالــش آزادی علمی بــا خودك ِ امگی دولت
شــبه مدرن پهلوی اول، آزادیهای علمی موســمی در دولت پهلوی
دوم و چالش انقالب فرهنگی و اســلامی كردن دانشــگاه ها پس از
انقالب، از جمله مواردی اســت ك ه مورد ارزیابــی قرار میگیرد.

فصل پنجم كتاب با عنوان »فرهنگ دانشگاهی، زندگی دانشجویی
و اخالق علمی در ایران« به طرح مسأله، شرح مفاهیم و نظریات پایه
 و وضعیت آن در ایران میپردازد. به باور نویســنده... به طور كلی نهاد علم برای
جوامع در حال گذاری مانند ایران، یك نهاد مستقر و جاافتاده نیست،
بلكه پیوند تنگاتنگی با چالشهای سنت و تجدد در این جوامع دارد و
به شــدت جزو عوامل و موضوعات مورد اختلاف هســت و در مركز
معركه ها و تعارضهای اجتماعی قرار دارد.

فصل دهم كتاب با عنــوان »دانش بومی در ایران«، به
سرگذشت دانش بومی در ایران با بررسی تحوالت مفهومی، ساختی
و كارك ردی علم، میپردازد. به باور نویســنده، علم در ایران از دو سو
ویژگی ایدئولوژیك پیدا كرده است. یكی ایده آلیزه كردن علم و تبدیل
كردن آن به نوعی ایدئولوژی »علم آیینی« به صورتی كه »براســاس
 آن علم به معنای خاص آن، تنها راه معرفت بشری، آن هم بهصورت
فراتاریخی و بركنار از شــرایط خاص تلقی می شود.«
 در سمت دیگر نیز دخالت دادن ایدئولوژی ها و ارزشهای
مذهبــی و اعتقادی موجب ایدئولوژیك شــدن علم گشــته اســت.

فصل سيزدهم كتاب با عنوان »دانشگاه و اسالمی شدن«، به مسأله ی
اسالمی شــدن دانشــگاه ها در ایران میپردازد. روند اسالمی شــدن
 دانشــگاهها پابه پای انقالب اسالمی بهمن 1357 در ایران به صورت
آرمانی انقالبی-اسلام  از سوی گروههای اســلامی به میان آمد.
انقالب فرهنگی دهه ی 60 در ایران و پرژه های دولتی اسلامی سازی
دانشگاه، تجربه ای با هزینه های زیاد و اشتباهات فراوان بود. از این رو
 نویســنده بررســی نظری و تحلیلی آن را الزم میبیند.

... پروژهی اسلامی شدن دانشگاه ها از اواخر دهه ی 1350 از درون یك
فضای اجتماعی و گفتمانی خاص برخاست و رشد كرد. تكوین و رشد
كامل گفتمان اســلامی كردن، نیازمند زمینه های دیگری نیز بود. این
زمینه ها خود برسازماندهی سه گفتمان دیگر بودند كه هر یك به خاطر
ضدیت با غرب و جهان ســرمایهداری با گفتمان اســلامی كردن
همســویی داشت. این سه گفتمان عبارت بودند از: الف( گفتمان چپ
ماركسیســتی، ب( گفتمان ضد غربزدگــی، ج( گفتمان بومی گرایی.
نویســنده در ادامــه به تحلیل گفتمان اســلامی كردن دانشــگاه و
سرگذشت هرمنوتیك ی آن میپردازد. به باور نویسنده دوگانگی های
ناهمساز در این ســاختار گفتمانی سبب شده كه حداقل سازوارگی و
انســجام الزم و نیز حداقل شفافیت معنایی و وضوح داللتی الزم در
آن وجود نداشته باشد."

خاطره ای را زنده کرد:

جوان بودم ، بسیار جوان. آوازه ی دکتر شریعتی از کلاس درس و دانشکده ی ادبیات مشهد فراتر رفته بود اما ندیده بودمش و سخنانش را هم نشنیده بودم.

عده ای از دانشجویان – عمدتن با ذهنی مذهبی و اهداف روشنفکرانه !– انجمن کتابی درست کرده بودند  تا کتابهایی که خودشان مایل بودند را تهیه و در اختیار دیگران بگذارند.

سالروز تاسیس این کتابخانه رسیده بود و هیات موسس تصمیم گرفت جشنی بر پا کند با دعوت از اساتید دانشگاه مشهد. دکتر شریعتی هم دعوت به سخنرانی شده بود.

جشن برگزار شد و امفی تناتر دانشکده پر از دانشجویان و دو ردیف جلو ویژه ی اساتید. در آن زمان تعدادی اساتید پروازی بودند که از دانشگاه تهران برای تدریس به مشهد می آمدند مانند شادروانان پرفسور هشترودی، دکتر فاطمی، دکتر مبین ...

جلسه شروع شد و پس از یک گزارش از کار این کتابخانه ی مستقل دانشجویی، ازدکتر شریعتی دعوت به سخنرانی شد.

ایشان وقتی پشت تریبون قرار گرفت، نقل به مضمون ،چنین گفت :

با توجه به موضوع این جلسه، آماری از وضع کتابخانه های مهم دنیا تهیه کرده بودم تا تقدیم شود، اما وقتی حضور اساتید متخصص و مشهور دانشگاهی را دیدم، اعتقادم را به آن گزارش از دست دادم؛ زیرا موضوع مهم تری در ذهنم  پدید آمد و آن موضوع " تعهد و تخصص " است.

و تمام سخنانش پیرامون متعهدان متخصص گذشت. و شنونده جوانی مانند من – هر چند با ذهن مذهبی واهداف روشنفکرانه – می دید که آمده بود تا دانش بیاموزد، اما:

الف – با دانشکده ای روبرو شده بود که امکاناتش در حد یک دبیرستان پیشرفته بود بی استاد و مربی

ب – استاد مشهور دانشکده ی ادبیات مشهد همین چند استاد پروازی را هم بر نمی تابد و می کوشید ذهن این جوان را بیشتر از آن که متوجه کمبودهای واقعی کند، به دنبال نخود سیاه  بفرستد؛ تعهد در درجه اول و بعد تخصص.

و چنان بود که چنین شد؛

دردی که   دانشگاهها و مراکز آموزشی ما از دبستان تا دانشگاه 35 سال است به آن دچارند.


مطلب مرتبط :

هر دم از این باغ بری می رسد




            

هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();