۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

دو فراز برای سقوط !


زمانه ی ما زمانه ی التهاب است و سی سال است که این التهاب در ایران همچنان ادامه دارد. ایرانی ها در این سی سال هرگز روی آسایش ندیدند؛ پولدار و بی پول, وابسته به حکومت یا غیر, هم اندیشان و دگراندیشان, موافق و مخالف, زن و مرد. بچه ها در التهاب بزرگ شدند, و پدران و مادران در التهاب پیر. اگر چه عوامل اصلی این التهاب در ساختار تغییر یابنده ی جامعه ی ایران است, اما دو اخطار و فرمان این التهاب را شدت بخشید. اخطار اول توسط آیت اله خمینی صادر شد, و دومی اخیرا توسط آیت اله خامنه ای. یاد آوری این دو فرمان در این لحظه های حساس تاریخی اهمیت خاصی دارد. من این دو اخطار, اما در واقع فرمان, را دو فراز برای جمهوری اسلامی می دانم مانند پرش یک شناگر از روی دایپ به بالا و سپس سقوط در آب .

فراز اول -

وقتی برای سرنگونی حکومت پهلوی همه ی نیروها حاضر شدند پشت سر خمینی حرکت کنند امیدشان به ایجاد یک حکومت بر مبنای دموکراسی بود؛ حتی سکولارها,و بی دین ها فکر می کردند با رفتن شاه دموکراسی جای استبداد را می گیرد. این خوش خیالی را خمینی, وقتی که در پاریس بود , دامن زده بود.

با رفتن شاه, آیت اله خمینی با آن وصفی که شاهدش بودیم, در میان استقبال بی نظیر مردم به ایران آمد. او مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت برگزید و دولت موقت تشکیل شد. با تشکیل دولت موقت آیت اله خمینی به قم رفت , زیرا, ظاهرا, وی نمی خواست مستقیما در حکومت نقش فعالی داشته باشد . تا اینجا هنوز هیچ نامی برای حکومت تازه تاسیس تحت رهبری آیت اله خمینی انتخاب نشده بود. بحث نوع حکومت در رسانه ها شروع شد. هر گروهی بر مبنای دیدگاه سیاسی و اجتماعی خود نوع خاصی از حکومت را پیشنهاد می کرد. بحث های داغ اصولی و احساسی در روزهامه ها, دانشگاهها, مدارس , بازار, ادارات و حتی توی خانه ها درگرفته بود. برای اولین بار, پس از سالیان دراز, مردم آزادانه در مورد حکومت مورد نظر خود گفتگو می کردند و می خواستند به نتیجه ای منطقی برسند. گفتگوها چنان گسترده شده بود که شورای انقلاب, که رهبریش در دست روحانیون منتخب آیت اله خمینی بود, احساس خطر کرد. اگر جکومتی ملی, دموکراتیک با هر نام دیگری بجز اسلامی تشکیل می شد, امکان کنار زده شدن روحانیان از قدرت بسیار بود. این بود که نظر روحانیان شورای انقلاب از گلوی آیت اله خمینی شنیده شد:

"آنها که قلمهای مسموم را گرفته اند و بر خلاف اسلام چیز می نویسند و ملی و دموکراتیک و این حرفها را به میان می آورند از آنها نپذیرید. ...می خواهند ملت را از مسیر از خود خارج کنند... قلمها را بشکنید و به اسلام پناه بیاورید ." آیت اله روح اله خمینی – قم 17 اسفند 1357
این سخنرانی اولین گام روحانیان صاحب قدرت در شورای انقلاب بر علیه هر نوع دیگر دیدگاه سیاسی و اجتماعی بود. زیرا آنان می خواستند به خلق خدا بر مبنای اسلام ناب محمدی خدمت کنند. اما در این ادعای خود اولین حقوق بخشی از خلق خدا را که برای یک حکومت مردمی زیر پا گذاشتند. سخنرانی خمینی بخوبی روشن می کند که خمینی و همه ی روحانیان در قدرت هیچ حقی برای اندیشه های دیگر نمی شناختند. خمینی چنان نفوذ کلامی بر توده مردم داشت که حتی بسیاری از تحصیل کرده ها حرفش را – بدون تفکر - می پذیرفتند. با چنان موقعیت قدرتمند اجتماعی که هیچ اندیشه ای نمی توانست موقعیت وی و یاران انقلابی اش را تهدید کند , ظاهرا هیچ نیازی به چنان سخنرانی سهمناکی نداشت, اما واقعیت قضیه آن بود که وی و یارانش حتی همان اندک نظرهای مستقل را نمی تواسنتند تحمل کنند. با این سخنرانی گروههای فشار بوجود آمدند تا بر علیه هر نوع تفکر دیگری بجز تفکر تازه قدرتمندان اقدام کنند. حمله به روزنامه ها, مراکز گروههای سیاسی , ضرب و شتم افراد, حمله به خانه و غیره شروع شد. این گروههای فشار همین اصلاح طلبان امروز هستند که هرگز به طور آشکار کرده های گذشته خود را برای مردم بازگو نکردند. این جریان سی سال یعنی تا امروز ادامه داشته است؛ اول لیبرال ها یعنی نهضت آزادی کنار زده شد, درحالی که آنان کاملا مذهبی بودند اما با دیدگاه متفاوتی از روحانیت در قدرت. بعد نوبت دیگران رسید شامل مجاهدین خلق و گروههای مارکسیستی که اینان در قدرت نبودند, اما حضورشان خاری بود زیر دم روحانیت در قدرت. و در این بین نوبت بعضی دیگر از روحانیان هم رسید مانند خانه نشین کردن شریعتمداری و قمی. کنار گذاشتن منتظری که آن موقع " سرور" بود , اوج این مرحله بود. سخنرانی فوق الذکر خمینی هزاران زندانی , فراری ,ترک وطن کرده و اعدام را در پی داشت. این مرجله ی اول این فراز بود.

در طول این زمان علی خامنه ای, مهندس موسوی, کروبی , محسن رضایی, هاشمی رفسنجانی با تمام اعوان و انصارشان, که اکنون در زندان هستند و بعضی شان هم شهید تازه داده اند, در قدرت بودند و در تضییع حقوق انسانی و اجتماعی صدها هزار نفر از مردم این مملکت سهیم بودند. اینان همچنان بنا به دستور رهبر کبیرشان می خواستند قلمها را بشکنند و می شکتند.

دومین مرحله ی این دستور, پس از مرگ خمینی آغاز شد. با رهبری خامنه ای تصفیه ها گسترده تر شد. گروه های تازه ای از اعوان و انصار رهبر تازه سر برآوردند. این گروه ها کوشیدند مردان قدرتمند جمهوری اسلامی را بی آبرو و وادار به ترک موقعیت اجتماعی و کشوری شان کنند. اینان همان هایی بودند که ممکن بود روزی برای رهبر جمهوری اسلامی خطر ساز باشند. اینان یکی یکی و بی سرو صدا از قدرت کنار گذاشته شدند و استفاده ی آنها از عوامل رسانه ای هر روز محدودتر شد. این گروه که شامل مرحله دوم فاز شکستن قلم ها قرار گرفتند همین اطلاح طلبان امروزند.

این ها برای این می نویسم که:

اگر رهبران جنبش سبز خیلی چیزها را فراموش کرده اند یا خود را به فراموشی زده اند و نمی خواهند گندش را در بیاورند, متوجه باشند که به هزاران نفر اعدام شده , غارت شده و دربدر شده بدهکارند و باید برای نشان دادن راستی شان در ادعاهاشان از همه ی اینها عذرخواهی رسمی کنند و بنا بر عقاید خودشان توبه کنند. یادشان باشد که اثرات ضایعات به این صدها هزار نفر دامن میلیون ها نفر را هم مستقیما یا غیر مستقیم گرفته است که از این ها هم باید آشکارا بابت آنچه بر آنها رفته است, عذرخواهی کنند.

برای این می نویسم که :

به میلیون ها پیرو راستین و تاکتیکی جنبش سبز یاد آوری کنم که هرگز تحدید هیچ اندیشه ای را نپذیرند, هیچ اندیشه ای را لگد مال نکنند, هرگز هیچ قلمی را نشکنند, هیچ گروهی با هر اندیشه ای را زیر فشار قرار ندهند. گفتمان و بحث کردن غیر از سرکوب کردن است. شعار مرگ بر فلان یا بهمان شعار چمهوری اسلامی است نه شعار مردمی که بر علیه هر نوع ستم برخاسته اند. هر اندیشه ای اگر شنونده نداشته باشد, راه بجایی نخواهد برد. اندیشه های کج , سوخته و ناپخته خریداری نخواهد داشت.

برای این می نویسم که :

اگر آن روز آقایان در پی شکستن قلم ها نبودند, اگر قدرت و امکانات گسترده خود را برای سرکوب افکار دیگر بکار نمی بردند , اگر آقایان اصلاح طلبان امروز و حاکمان دیروز خمینی را وادار به سخنرانی مذکور نمی کردند, امروز را نداشتیم. صدها هزار زندانی , دربدر و اعدام شده ی گذشته را نداشتیم و امروز فریادها مادران داغدیده را نمی شنیدم. مرگ دهها نفر را در خیابان ها شاهد نبودیم, و صدها گم شده را نداشتیم.

برای این می نویسم که :

اگر این آقایان آن روز قلم را نمی شکستند, هزاران استاد دانشگاه را از دست نمی دادیم, هزاران متخصص در رشته های مختلف را از دست نمی دادیم. میلیاردها تومان هزینه های دانش آموختگان کشورمان را, با دربدر کردن آنان , از دست نمی دایم , وآنان را به دامن کسانی که در طول این سالیان دشمن می دانستیم نمی فرستادیم تا از تخصص آنان استفاده کنند و خودمان بدون متخصص باشیم.

برای این می نویسم که :

یاد آوری کنم که این شکستن قلم ها چه به روزمان آورده است.

فراز دوم این سقوط را در نوشتار بعدی خواهید خواهند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی جالب بود.

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();