۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

فرزندان خلف قتیبه بن مسلم !



اول این معرفی نامه کوتاه جناب این فاتح عربی – اسلامی را از ابوریحان بیرونی داشته باشید:

• ابوریحان بیرونی دربارة خوارزم می‌نویسد:چون قتیبه بن مسلم دوباره خوارزم را پس از مرتد شدن اهالی آن فتح کرد هر کس که خط خوارزمی می‌دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود را به کلی فانی و معدوم الاثر کرد. لذا اوضاع ایشان به قدری مخفی است که وسیله ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور پس از ظهور اسلام در دست نیست پس از این واقعه‌ اهالی خوارزم امی‌ ماندند و در امور مورد نیاز به حافظه خود اتکا می‌کردند.
و حالااین دو خبر را بخوانید:

آستان قدس رضوی در اقدام عجیبی نقاشی‌های حماسی دور میدان فردوسی مشهد که برگرفته از داستان‌های شاهنامه بود، شبانه پاک کرد!

اینجا می توانید بعضی نقاشی ها را ببینید:



و نیز این خبر را از ساری:

مجسمه های اسب در میدان امام ساری یک شبه محو شد. در ابتدا خبری درباره آن اعلام نشد تا اینکه رئیس شورای این شهر گفت مجسمه های 50 ساله به دستور دادستان شهر برداشته شده چون توهین آمیز بوده اند.

برای دیدن پیکره ی فرو افتاده ی آرش کمانگیر اینجا بکلیکید:



شانزده اسب برنزی همراه با ارابه و سوار در میدان امام «ولیعهد سابق» ساری، نماد آرش کمانگیر تیرانداز اسطوره ای ایران زمین بوده اند که گفته می شود از اهالی ساری بوده است. نام این پهلوان نامدار اسطوره ای در اوستا کتاب مقدس زرتشتیان نیز آمده است



و برای شناختن اندکی بیشتر قتیبه:

اما در باره رواج اسلام در بخارا و دشواری های آن و حل آن با اسکان عرب در محلات اصلی شهر این عبارت جالب است:



هر باري اهل بخارا مسلمان شدندي‌، و باز چون عرب بازگشتندي‌، باز ردّت آوردندي‌. قتيبة بن مسلم سه بار ايشان ‌را مسلمان كرده بود، باز ردت آورده، كافر شده بودند. اين بار چهارم قتيبه حرب كرده شهر را بگرفت‌. و از بعد رنج ‌بسيار اسلام آشكار كرد، و مسلماني اندر دل ايشان بنشاند، به هر طريقي كار برايشان سخت كرد و ايشان اسلام راپذيرفتند به ظاهر و به باطن بت پرستي مي‌كردند. قتيبه چنان صواب ديد كه اهل بخارا فرمود يك نيمه از خانه‌هاي ‌خويش به عرب دادند تا عرب با ايشان باشند و از احوال ايشان با خبر باشند تا به ضرورت مسلمان باشند. بدين ‌طريق مسلماني آشكار كرد، و آثار كفر و رسم گبري برداشت و جِدّ عظيم مي‌كرد و هر كه در احكام شريعت تقصيري ‌كردي عقوبت مي‌كرد، و مسجد جامع بنا كرد و مردمان را فرمود تا نماز آدينه آوردند تا اهل بخارا را ايزد تعالي‌ ثواب اين خير ذخيره آخرت او كناد.

نقل از : (اخبار اصبهان‌، ترجمه فارسي‌، ص 139 ـ 140).

و برای اطلاع بیشتر از چگونگی ترویج اسلام در ایران توسط اعراب اینجا را بخوانید:

و حالا عجب نیست که جانشینان امثال قتیبه چند نقاشی را پاک، مجسمه های تاریخی را نابود کنند که هیچ ، هزاران نفر را شکنجه کنند، زندان کنند، اعدام کنند و حتا خاک آنان را با تراکتور شخم بزنند که خانواده هایشان هم نتوانند را گور فرزندانشان را بیابند.



این داستان را دکتر خزعلی از عملکرد حاکمیت پیروان قتیبه نقل کرده است :

" ... یا حکایت اعدام فرزند همین قاضی دادگاه گنجی، یک روز خدمت آقای مروی – معاون اول وقت قوه قضاییه – می رسد و می¬گوید، من قاضی این دستگاه هستم، پسرم دکتر بود و دردهه شصت اعدام شد، فقط می خواهم یکبار پرونده پسرم را ببینم، می¬خواهم بدانم به چه جرمی اعدام شده است، آقای مروی پرونده را می¬خواهند و قاضی را هم دعوت می کنند و با هم پرونده را می بینند، تمام مستندات پرونده عبارت بود از چند برگ تقویم آقای دکترکه نوشته بود:" صبح به سخنرانی مسعود رجوی رفتم!" و در جایی هم نوشته بود: " شب پای سخنرانی آیت بهشتی رفتم.


 
و هزاران نفر این گونه – حتا فقط به جرم خواندن یک بارنشریه یکی از گروههای سیاسی - توسط فرزندان خلف قتیبه به زیر خاک فرستاده شدند .

این هم یک نمونه ی دیگر از تجاوز جنسی فرزندان خلف قتیبه :

/

و این یکی هم که آخرین نخواهد بود:

کلمه-مسیح علی نژاد:

روزنامه نگاری که تازه از زندان رهیده است و باید خبرِ مرگِ یک زندانیِ دیگر را تایید کند؛ ما کاتبانِ مرگ شده ایم، کاتبانِ درد اما دیگر ننویسیم هدی صابر در گذشت وقتی همه می دانند که این زندانی چند روزی است که در اعتراض به مرگی دیگر دست به اعتصابِ غذا زده است و این وظیفه ی زندان بود که از جانش محافظت کند….

از صبح که خبرش آمد هیچ کس خبرِ مرگ را باور نکرد. محمد نوری زاد نوشت، تحولِ سبز تکمیلش کرد اما باز کسی باور نداشت که یک زندانی به خاطر اعتصاب غذا در زندان آن هم درست در سالگردِ یک کودتای انتخاباتی جان بدهد.

ساده لوحانه فکر می کردیم انقدر تدبیر دارند که در شبِ تلخِ خرداد، مراقبِ زندانیانِ صبورِ مان باشند تا مرگش گوشه ای دیگر از جان و جهانمان را آتش نکشد و بر خشمِ مردمِ رنج کشیده نیافزاید.

اما روزنامه نگارِ نازنینی که از صبح پیگیر بود تا ببیند بیمارستان مدرس و اوین اگر خبر را تایید کردند او از مرگ بنویسد، متاسفانه تایید خبر را گرفت و نوشت: خبر درگذشت شیر آهنکوه مرد، هدی صابر صحت دارد. او پریروز به دنبال وخامت حال ناشی از اعتصاب غذا به بیمارستان مدرس منتقل شده و دیروز در این بیمارستان به علت انسداد یکی از رگ های قلبی درگذشت و به هاله و عزت الله سحابی نزد خدایش پیوست.

محمد نوری زاد هم نوشت: فوت آقای هدا صابر ، صد در صد صحیح است.

از ۲۴ ساعت قبل ، ایشان به مراقبین فریاد میزده که درد دارند و متأسفانه دیشب ساعت ۱۲ و نیم حالشان بهم می خورد و نزدیک ۳ ساعت بیشتر تحت پرستاری و مداوا نبودند و متأسفانه فوت می کنند.

ننویسیم «فوت کردند»، ننویسیم «درگذشت»….بنویسیم یک زندانیِ دیگر را هم کشتند….نمی دانم بگذارید کمی زمان بگذرد باز هم ما روزنامه نگاران ناگزیر می شویم «حرفه ای» بودن را رعایت کنیم و بنویسیم هاله سحابی درگذشت، هدی صابر درگذشت….اصلا در زندان و در خیابان و از بالای پشت بام و در کهریزک همه معترضان، فوت می کنند، در می گذرند با جسمِ سخت، با مننژیت، با ایستِ قلبی ….ما کاتبانِ مرگ کم کم در حرفه ای بودن مسابقه می گذاریم و هر کسی با اعتصاب و باتوم و مشتی بر سینه کشته شد، ما می نویسم در گذشت، لابد زمان که بگذرد ما بیشتر حرفه مان را رعایت می کنیم در برابرِ کسانی که انسان را رعایت نمی کنند




و این بیت حافظ شعار اینان است:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم .



و اگر روحانیت فرزند خلف قتیبه بن مسلم نیست، چرا در برابر این همه بی حرمتی، و نامردمی صدایش در نمی آید؟



هیچ نظری موجود نیست:

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();