۱۴۰۰ دی ۷, سه‌شنبه

آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۶ )


نقش زنان.


به نظر می رسد زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان کوشاتر هستند. یا بهتر است بگوییم نمایان تر شده اند. زیرا گرچه  تعداد مردانی که برای برابری حقوقی کوشیده و بابت آن دچار تنبیه های جمهوری اسلامی - از اعدام تا زندان های طولانی مدت - شده اند بیشتر  از زنان است اما حضور مستقل زنان برای این خواسته دو نشان دارد: 


الف - استقلال اندیشه و هدف از مردان که این نشانه جدایی از تسلط فرهنگ مردانه است.


ب - استقلال اندیشه و هدف از اندیشه های دینی که حکومت جمهوری اسلامی کوشیده است هر چه بیشتر ما را در آن فرو ببرد.


اما این دو نشانه، شانه به شانه هم نیستند. زیرا همان زنانی که برای رهایی از فرهنگ مردانه دچار مشکلاتی شده اند، همزمان در دریایی از آموزش ها واحساسات برآمده از فرهنگ دینی ممکن است شنا کنند بی ان که خود بدانند.


و بر عکس آنها که کوشیده اند از فرهنگ دینی رهایی یابند، در بسیاری از موارد از فرهنگ مردانه - بی ان که بخواهند - پیروی می کنند.  


اما این توجه به معنای نفی تلاش  پر اهمیت آنان نیست، بلکه فقط هشداری به خودمان است تا با دید بازتری رخدادهای پیرامونمان را بفهمیم،


نمونه ای  از این رفتارها مجالس زنانه سنتی است  


نمی دانیم مجالس زنانه مستقل از کی در ایران بوجود آمده، اما همه شان رنگ مذهبی دارند مانند روضه های خانگی، سفره های مختلف نذر و نیاز … دورترین تاریخ شناخته شده ی این مجالس به دوره قاجار بر می گردد. 


زنان شهری در ایران که اجازه بیرون رفتن نداشتند با این کار زبان شوهران را کوتاه کرده و برای فرار از فرهنگ مردانه، به فرهنگ مذهبی پناه بردند تا بتوانند دور از چشم شوهران و مردان با هم درد دل کرده و تجربه های خود را منتقل کنند.


اکنون این مجالس همچنان - گرچه نه به وسعت گذشته - هنوز در بسیاری از خانه ها وجود دارد زیر نام همان فرهنگ مذهبی که خود بهترین پشتوانه ماندگاری جمهوری اسلامی است باضافه این که: 


برای برپایی این مجالس به آن روحانی دستمزد پرداخت می شود که تقویت روحانیت است و این تقویت در واقع تقویت حاکمیت فرهنگ مذهب و حاکمیت سیاسی آن است. 


اگر خانمی باشد که این مجالس را نفی کند، نمی تواند وارد جمع زنان محله یا خویشان شود و اگر بطور اشکار نفی نکند و به این مجالس برود،خود به خود به گرمی این مجالس می افزاید. این نوعی از رفتاری است که جمهوری اسلامی بسیار از آن استقبال می کند حتا اگر آن را قبول نداشته باشید، این هم نمونه اش:


https://t.me/IranintlTV/107105


اما وضعیت جامعه ما در حال دگرگونی است و همین مجالس نیز می توانند به انتقال تجربه برای رهایی از تسلط فرهنگ مردانه  و نیز فرهنگ مذهبی بیانجامد. زیرا خواه ناخواه زنان مشکلاتشان را با شوهران و محل کار مطرح کرده  و روش های برون رفت از ان را به اشتراک می گذارند.


بعضی از روحانیون متوجه خطر شده اند و از اکنون زمزمه هایی می کنند تا شاید این گرایش عمومی را نیز در مشت داشته باشند مانند این ایشان :


https://t.me/IranintlTV/107357


گرفتار شدن در دام این زمزمه ها، همان است و  تقویت جمهوری اسلامی همان!


نمونه ای از این گرفتاری را در نوشته خانم وسمقی می توان دید:


حاکمان را مردان فرهیخته می نامد تا مردان چشم چران و روحانیت متعصب را هدایت کنند:

https://www.facebook.com/355727514999868/posts/568376643734953/


این نوع دیگری ماندن در جمهوری اسلامی است هر چند با انتقاد از گفتار و رفتار بعضی ها. 

 

مانند خانم وسمقی نمی توانند امتیازات نابرابری که قرآن برای مردان و زنان برقرار کرده( مانند نابرابری در ارث )‌  و  نیز احکام کیفری برابری که برای مردان و زنان در نظر گرفته ( مانند کیفر دزدی و زنا که برای مرد و زن یکسان است  )‌‌‌توجیه کنند مکر ان که گویند این امتیازات نابرابر و این احکام برابر به درد امروز نمی خورد که تا بحال چنین سخنی از ایشان و امثال ایشان  شنیده نشده است.


چنین است که بسیاری ممکن است با سخنان مانند ایشان دچار توهم شوند که:


اسلام در ذات خود ندارد عینی- هر عیب که هست در مسلمانی ما است.


چنین تبلیغی تا انقلاب اسلامی موثر بوده، اما زمان واقعیت دروغ ان را گام به گام آشکار کرده و هر روز عیب های احکام اسلامی در برابر دستاوردهای انسانی رنگ می بازد. امید داشته باشیم که این رنگ باختن هر لحظه بیشتر شود، تا زنان با توان بیشتری برابری حقوق فردی و اجتماعی خود را بخواهند و برایش بکوشند.


چنین رویکردی می تواند هر چه زودتر به رویداد بزرگ برابری حقوقی زنان و مردان بیانجامد و این  اولین گام بزرگ برای جامعه ای دموکرات  است.


   این هم نوشته یک خانم در این مورد:


زن در جامعه مردسالار مثل طلقی است شفاف و بیرنگ، زیرا او سازنده ھیچ تاريخ و فرھنگی نیست.  بسته به مردش رنگ و شکل مي گیرد.  در کودکی شکل تاریخ پدري و در نوجوانی و جوانی رنگ فرھنگ عاشقش را. بعد از ازدواج شوھر شکل می شود و بعدھا پسران و دامادھا ھستند که به او راه و روش دیکته می کنند.  به طبع این خاصیت طلقي است که سرباز مردان زندگیش می شود و در جامعه  مردسالار به دفاع از ارزشھای مردانه می پردازد و در قضاوت زنان ديگر از عقب مانده ترین مردان جامعه پیشي گرفته و بازیچه مردان و حکومت ھا شده و منکر حقوق انساني خود می شود.  در آن سوی دیگر سکه، به علت عدم وابستگی ريشه ای به فرھنگ حاکم، در پذيرش پدیده ھاي تازه و جدید باکی ندارد و در تطابق با تغییرات روزمره، پذیرش محصولات جدید، گرايش به حرکت ھای نوآور بسیار سیال وار عمل می کند که گاه این انعطاف پذيری بسیارش با نیازھای جامعه مردسالار ھمسو مي شود و گاه در تضاد قرار می گیرد.  در مسیر این تضاد ھاست که فرھنگ زنانه پا می گیرد و زنان نرم نرمک به ساخت ھویت زنانه خود دست زده و در صفی مستقل از مردان به کسب حقوق خود می پردازند.


۱۴۰۰ آذر ۳۰, سه‌شنبه

آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۵ )


۲ - ترس  پنهان بیشتر مردم از دموکراسی!


این دومین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی است!


شاید این سخن شگفتی باشد، اما واقعیت دارد!


در مورد ترس از دموکراسی، بخش بزرگی از مردم با حکومت جمهوری اسلامی همداستانند!


اگر جمهوری اسلامی، دموکراسی را آشکارا دشمن خود و آن را باعث سرنگونی خود می داند، بخش بزرگی از مردم از  دگرگونی زندگیشان می ترسند. 


ترس جمهوری اسلامی از سرنگونی توسط دموکراسی با هراس پنهان مردم از دگرگونی زندگیشان در دموکراسی دست به دست هم داده و ماندگاری جمهوری اسلامی را باعث شده است.


هر چند روند زندگی در ایران  بسوی دموکراسی است! اما همان ترس پنهان از بروز درخواست دموکراسی جلوگیری می کند. 


چرا مردم ترس پنهان  از دموکراسی دارند؟


آیا دموکراسی برایشان ناشناخته است؟ 


گویند اگرنخوردیم نان گندم . دست مردم دیده ایم . بویژه امروز که هم رفت و آمد به اروپا، امریکا، کانادا و دیگر کشورهای دموکرات بسیار شده و نیز دنیای مجازی تصویر ی از کشورهای دموکراسی را هر روز به نمایش می  گذارند، در این که دموکراسی چه به ارمغان دارد، فکر نکنیم کسی شک داشته باشد دست کم در مورد اختیارات مردم نسبت به حکومت و این که حکومت نه ادعای خدایی دارد و نه ادعای مذهبی و هر روز هم باید به مردم جواب بدهد. 


بنابراین دستاوردهای دموکراسی برای مردم شناخته شده است، آنچه آنها را از دموکراسی می ترساند، دگرگونی هایی لازم برای دستیابی به آن است. این دگرگونی ها هم می توانند آگاهانه باشند و هم ناآگانه و در روند معمولی زندگی پیش می آید.


اصل برابری حقوقی 


نخستین اصل دموکراسی، برابری همه مردم بالغ در قانون است. حقوق زن و مرد، خراسانی و کرد، ترک و زابلی با هم برابر است. 


چنین اصلی گرچه اولین گام برای انتخاب زندگی بر پایه دموکراسی است اما کنش برای برپایی چنین اصلی مستلزم تغییر حکومت نیست. در یک حکومت استبدادی هم این اصل می تواند در جامعه ایجاد شود. 


تلاش برای چنین جامعه ای در واقع کنشی اجتماعی است تا سیاسی. زیرا کنش سیاسی برای بدست گرفتن قدرت است اما فعالیت برای برپایی برابری حقوقی ربطی به گرفتن قدرت سیاسی نیست، 


گرچه در جمهوری اسلامی هر درخواستی که سنت های اجتماعی برخواسته از آموزش های دینی را به چالش بکشد، به عنوان یک فعالیت سیاسی از طرف حاکمان برداشت می شود، و در برابر آن نه تنها مقاومت بلکه سرکوب می کنند، اما خودشان هم می دانند که چنین درخواست هایی به معنای سرنکونی حکومت نیست. 


شگفت آن که مردم نیز این  چالش ها را به عنوان یک فعالیت سیاسی ارزیابی می کنند!! نه یک درخواست انسانی و اجتماعی!


برداشت هر دو طرف داستان مانند هم است، این همگونی فهم اشتباه از یک خواست اجتماعی نشانی از هماهنگی اندیشه در حکومت وجامعه است. 


حتا مخالفان سیاسی حکومت نیز چنین درخواست هایی را به عنوان فعالیت سیاسی مطرح و به این ترتیب حکومت با ترکیب چنین برداشت هایی بهانه کافی درسرکوب چنین خواسته هایی را پیدا می کند.


ما شاهد اعتصاب بسیار گسترده برای حقوق ماهانه در گروه های کارگری و فرهنگی هستیم اما حتا یک ساعت برای چنین درخواستی نمی توانند اعتصاب کنند.


استادان دانشگاهی نیز که می توانند مقولات اجتماعی و سیاسی را از هم تفکیک کنند. دراین موارد گامی برنداشته اند.


این از ناتوانی آنان نیست، بلکه همه اینان بطور روانی چنین برابری حقوقی را بر نمی تابند. 


نواندیشان دینی نیز در این مورد با حکومت جمهوری اسلامی همداستان هستند. مگر بخشی از آنان احکام قرآنی و فتوایی را تاریخی نمی دانند؟ مگر نمی گویند باید احکامی که امروز قایل اجرا نیست، باید کنار گذاشته شوند؟ پس چرا تا کنون سرلوحه شعارهای اجتماعی شان برابری حقوقی زن و مرد نیست؟ 


اگر همین یک مورد را به عنون شعار اجتماعی، و نه سیاسی ،خود برمی گزیدند می توانستند بخش بزرگی از زنان و مردان را با خود همراه کنند و فشار اجتماعی بسیار بزرگی را دست کم برای کاهش این تبعیض بزرگ اجتماعی بوجود آورند که نکرده اند.


اولین بخشی از مردم که در برابر این خواست مقاومت می کنند و بهر صورت می کوشند آن را متوقف کنند، مردان هستند!


واکنش فرهنگ مردانه!


این نخستین اصل، جامعه مردسالار را از درون می ترساند. فرهنگ مردانه در برابر چنین اندیشه ای نمی تواند سر خم کند. بویژه که این فرهنگ با حاکمیت دینی که زن را فرد نابالغ می شناسد تقویت می شود. 


فرهنگ دین خویی ، این برابری را بر نمی تابد و آگاهانه و ناآگاهانه در برابر همسانی برخورداری از حقوق یکسان مقاومت ایجاد می کند بویژه در برابری حقوقی زن و مرد. 


مردان نمی توانند به راحتی امتیازات چند هزار ساله ی خود را از دست بدهند حتا آنهاتی  که ادعای برابری انسان ها را تبلیغ می کنند. این امری ناخودآگاه و طبیعی است که عادت های فرهنگی بسیار زیرپا  و جان سخت اند. 


مردان نمی خواهند امتیازات اقتصادی و حاکمیت خود را بر خانواده با زنان به نسبت مساوی تقسیم کنند.


مردان نمی توانند امکاناتی که حکومت اسلامی فقط برای آنان در نظر گرفته با زنان تقسیم کنند و سهم خود را در اداره جامعه کم نمایند. در مورد سرپرستی فرزندان، حق تحصیل، کار،… حق طلاق، چند همسری …نیز همین گونه است.


بنابراین یک عامل ضد دموکراسی، مردان هستند. حتا آنهایی  که حرف از برابری حقوقی زن و مرد می زنند، در بسیاری از موارد رفتارهایی خلاف نظرشان انجام می دهند. یک نگاه به دور و بر زندگی روزانه نمونه های بسیاری می توان یافت  از این رفتارهای ریزی که دست آخر مقاومت در برابر نحوه زندگی دموکراتیک ایجاد می کنند. به اینه بنگریم و خود را بشناسیم.


در این باره مردان - از هر صنفی - خواسته یا ناخواسته به وابستگی خود به اندیشه های حاکمیت جمهوری اسلامی اعتراف می کنند و این رمز دیگری از حاکمیت مذهبی در جامعه ما است.


البته امروز شاهدیم که فرهنگ مردانه به آهستگی در  نسل جوان پس می نشیند اما یادمان نرود که فرهنگ اژدهای هزار سر است که از جهاتی دیگر رفتار ناآگانه و ناخواسته ما را هدایت می کند. 








۱۴۰۰ آذر ۲۹, دوشنبه

آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ (۴ )



ب - نقش نو اندیشان دینی. 


نو اندیشان دینی مربوط به امروز نیستند. از همان زمانی که روحانیت سنتی می کوشید زمام زندگی همه مردم را در اختیار کامل بگیرد در برابر سخت گیری هایش ، گروهی دیگر از اهل دین، در برابرش موضع گیری کردند و دین سهل و ممتنع را تبلیغ می کردند که البته چون با منافع روحانیت سنتی در تضاد بود، از طرف روحانیت بشدت طرد می شدند.


 این گروه ها در طول  تاریخ ما بنام عرفا، دراویش، صوفی و … نامیده شده اند که تعدادشان هم کم نیست. 


اما هر دو گروه در پیوند دادن مردم به دین نقش بسیار مهمی داشته اند و امروز نیست در این پیوند دادن شریکند. 


حتا این دین خویی در گروه های سیاسی با صطلاح مارکسیست لنینیست نیز دیده می شود. یکی که با فدائیان خلق نشست و برخاست داشته است می گفت بعضی شان وقتی از جایشان بلند شوند، دست به زانو گرفته  و می گویند : یا ژوسف! بجای یا علی گفتن!


دین خویی به روش نواندیشان دینی نیز از سوی دیگر ما را در چنبره خود گرفته است که نوع تازه اش از تفسیر ارتباط ایه های قران با علوم تجربی در جامعه ما حضور دارد. این ارتباط دادن از مهندس بازرگان و دکتر سحابی شروع و با شریعتی در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی گسترش یافته است. 


اینان به نوعی از آیات استناد می کنند که مطابق سلیقه شان باشد و بیشتر تحصیل کرده های دانشگاهی ما را در بر گرفته است. در حالی که می خواهند جمهوری اسلامی مشکلات کشور را با روش علمی حل و فصل کند، برای نظر خود یک آیه هم از قران یا یک روایت هم نقل می کنند. 


هر دو گروه و پیروانشان بجز جمهوری اسلامی نمی توانند بیاندیشند. اگر می توانستند به ایات و روایان هزار و چند ساله استناد نمی کردند. تعداد اینان بسیار هم زیادند بویژه در بین افراد بالای چهل سال.


این نوع تفکر در ادبیات و هنر ما که چندان هم با روحانیت سازش ندارد، نیز بسیار دیده می شود. برای نمونه اگر به « مستند شرقی غمگین » گوش کنید، فریدون فرخزاد به روشنی از علاقه اش به امامان شیعه و از جمله علی بن ابیطالب حرف می زند. همچنین  فروغ فرخزاد در شعر » کسی که مثل هیچکس نیست »  می گوید:


کسی می آید

صوتش از صورت امام زمان هم روشنتر


روحانیت سنتی و نیز نواندیشان دینی از آدم هایی مانند فریدون و یا فروغ  فرخزاد نه تنها خوشش نمی اید، بلکه اینها را افراد ناباب معرفی می کنند. اما واقعیت این است که اینان مانند دیگران غرق در درون فرهنگی بوده اند که روحانیت و از طریق عرفا، صوفی ها، دراویش و گونه های  بسیار نواندیشان دینی در درازای سده های تاریخی در بین مردم رواج داده اند. 


و صد البته روحانیت سنتی از این دستاوردها استفاده می کند و آن را برای ادامه نفوذ مذهبی خود مفید می داند هر چند بظاهر مخالف این افراد و این تفکر باشد. نمونه ای از خانم هایده را گوش کنید:


یادم هست که ایشان شعر « علی از همای رحمت » را خوانده بود و در یک گفتگوی رادیویی، مجری از ایشان خواست که ان را دوباره بخواند و ایشان گفت:


امشب مشروب خورده ام و نمی توانم این شعر را بخوانم. حالا به استفاده روحانیت سنتی از این گفتگو گوش کنید که چه داستانی ساخته است:



https://www.aparat.com/v/oAwWG/



می بینیم هر چه ناف مردم را به نمادهای مذهبی و دین وصل کند، مورد استقبال روحانیت سنتی که سود برنده اصلی است، مورد استقبال قرار می گیرد.


بنابراین هر چه مردم را به گونه ای به دین، مذهب، نمادهای مذهبی وصل کند، باعث خوشحالی جمهوری اسلامی می شود حتا اگر این اندیشه ها و نمادها بظاهر مخالف جمهوری باشند! مانند همین نواندیشان دینی از هرگونه اش! 


این هم یک توضیح ساده با عکس :


https://t.me/Fatikommando/38014



دین خویی، مذهب گرایی از هر نوعش که باشد، دست آخر منافعش توی جیب روحانیت سنتی اش می رود.


این دین خویی پس از اسلام، سه بار روحانیت را بر مردم حاکم کرده است:


نخستین آن به حکومت رسیدن صفویه است که با عشق علی اما با فرمان اسماعیل ولی الله حکومت در ایران را بدست روحانیت شیعه سپرد. حتا تعداد روحانیت برای حاکمیت صفوی کم بود که از روحانیت شیعه لبنان وارد کردند مانند شیخ کرکی!! و این قدرت روحانیت با استفاده از دین خویی مردم همچنان بدیلی بود در برابر سلسله های پس از صفویه تا زمان مشروطیت .


دومین اش حکومت مشروطه است . در متمم قانون اساسی، این اصل وارد شد که همه ی مصوبات مجلس باید مطابق شرع  و شیعه اثنی عشری باشد! و مشروطیت را به دو بند به استبداد متصل کرد: 


بند اول همه ی مصوبات مجلس می بایستی به امضای شاه می رسید و گرنه به اجرا در نمی امد و دومین اش همین بند وابستگی قوانین به شرعیت اسلامی و شیعه اثنی عشری بود.


سومین اش همین حکومت جمهوری اسلامی است که روحانیت با استفاده از همین دین خویی  تلاش همه گروه ها و اقشار را به نفع خود مصادره کرد که همه امروز گرفتارش هستیم.


مگر نتیجه شرکت همگان با تفسیرهای متفاوت از دین  در براندازی سلطنت به رهبری خمینی نتیجه اش غیر این شد؟




۱۴۰۰ آذر ۲۱, یکشنبه

آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۳ )








بخش اول این نوشته :

https://t.me/gozaresh1395/10948




بخش دوم :

https://t.me/gozaresh1395/10966







۱- دین خویی




الف - نقش روحانیت سنتی.

تلاش می کند تا احکام قرآن و نیز روایات را بدون چون و چرا اجرا کند باضافه برداشت خودش که فتوا نام داده است. البته با اجرای احکام و روایان مربوط به ان هم در مناطق روستایی و هم در بازار نقش برجسته ای در رتق و فتق امور زندگی از تولد تا مرگ داشته است.


این دین خویی در حالی که به حکومت جمهوری اسلامی فحش می دهیم باعث می شود: افزون بر عبادات شبانه روزی کمک های مالی به روحانیت سنتی هم داشته باشیم: روضه های خانگی هفتگی، ماهانه، شرکت در تعزیه های مذهبی، دعوت آخوند برای تعزیه های خانوادگی، برقراری سفره های نذر و نیاز، انواع دعاها، استخاره … همه با پرداخت پول به این روحانیت همراه است.


این که هر سال به تعداد امام زاده ها اضافه شده و مردم به استقبال آن می روند باعث خوشحالی مسئولان جمهوری اسلامی می شود چرا که آن را در جهت ادامه حاکمیت خود می بیینند. این در حالی است که ممکن است ضمن زیارت امام زاده چون نمی تواند بیشتر پول توی اطاقکش بیاندازد به جمهوری اسلامی فحش می دهد!!!

اینها خودش کمک به برقراری جمهوری اسلامی است.

عبادات استیجاری که پول بدهیم به آخوند تا نماز، روزه ،،، برای عزیزان از دست رفته بخوانند نوعی دیگری از این کمک به روحانیت سنتی و ادامه حضور قدرتمند روانی جمهوری اسلامی در ذهنمان است.

و همه این اعمال هیچ ربطی به دین ندارد بلکه این روحانیت سنتی است که این مراسم را در طی هزار سال با روایات ساخته است و ما را در درون این اوهام نگه داشته است.

برای نمونه عبادات استیجاری از قرن پنجم هجری توسط روحانیت مد شده است. به این گزارش توجه کنید:


مرحوم آیت الله سید محسن حکیم در مستمسک العروه الوثقی فرموده : این مسئله اجماعی است . روایات متظافر و فراوان بر آن دلالت دارد از جمله روایت ابن سنان و صحیحه حفص که دلالت بر این دارد که از میت نمازها و روزه هایش قضا شود. (1)

https://qunoot.net/App/knows.quests.item.php?showid=749


ابن سنان الخفاجي : 423 ــ 466 هـ / 1032 ــ 1073 م

https://imamhussain.org/h-encyclopedia/28246

گروه های ثروتمند جامعه نیز دو گونه مالیات می پردازند :

مالیات به دولت اسلامی و خمس و زکات و سهم امام و رد مظالم به روحانیت! حتا رهبران جمهوری اسلامی - هم خمینی و هم خامنه ای - نگفتند زکات مالیات اسلامی است و باید به دولت اسلامی بپردازید. زیرا چه بهتر که مردم هم به دولت پول بدهند هم به روحانیت !


نمونه این خوانندگان هم وجوه شرعی می پردازند در حالی که از جمهوری اسلامی فراری هستند:

https://t.me/so2deh/987

حالا این یکی اعلام شده، آنهایی که اعلام نمی شود و یواشکی پرداخت می کنند شاید بیش از این ها باشد، به اینان باید گفت مذهبیون شرمگین!

مذهبی های شرمگین از عملکرد جمهوری اسلامی، همچنان به تقویت روحانیت که بنیان جمهوری اسلامی است، ادامه می دهند و در همان حال به جمهوری اسلامی فحش می دهند، این یک بام و دو هوا همان راز ماندگاری جمهوری اسلامی است.


البته پرداخت مالیات به دولت با اکراه و تقلب و کم نشان دادن درآمد همراه است اما پرداخت وجوهات شرعی داوطلبانه است!!!


در حالی که بعضی ثروتمندان مخالف جمهوری اسلامی به نظر می رسند و در فحش دادن به آن در بین خودی ها پیشگام هستند، بدون ان که بخواهند با دادن مالیات به دولت و پرداخت وجوهات شرعی در واقع دوچندان به برقراری چنین حکومتی کمک می کنند بی آن که خواسته باشند!!

۱۴۰۰ آبان ۱۳, پنجشنبه

نظریه ایرانشهری ( ۵ )‌



تکرار حرف های اشتباه سهروردی و هگل!!


در نوشته های پیشین نشان داده شد که این نظریه چگونه مقوله های « ملت » و « دولت » را در فرهنگ ایران که تا پیش از مشروطیت معنای مشخصی داشته اند :


۱ - ملت ، به عنوان پیروان یک دین به پیروی از قران مانند این آیه :

سوره کهف - آیه ۲۰ 


إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا ﴿۲۰


چرا که اگر آنان بر شما دست یابند سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود باز می گردانند….


در قرآن دست کم در ۱۴ آیه واژه « ملت » به معنای پیروان یک دین بکار رفته است.


۲ - دولت - به معنای موقعیت خوب و نه  تشکیل دهندگان حکومت  


می خواهد:


۱ -  بجای « ملت » به عنوان مردمانی که حکومت را بوجود می آورند در نظام های نوین دنیا 

۲ - و دولت به معنای تشکیل دهندگان حکومت توی ذهن جا بیاندازد. 


دولت در ایران پس از مشروطیت به معنای تشکیل حکومت بکار رفته است و تازه آن هم به عنوان جزیی از حکومت. زیرا دولت ها زیر نظر شاه کار می کرده اند و امروز زیر نظر ولی فقیه. در واقع حکومت همچنان حکومت باقی مانده و دولت بخش اجرایی نظرات حکومت است .


http://hazer11.blogfa.com/1400/01


اکنون حرفش  را در تعریف  مقوله «  ملت » روراست تر می زند !

«

هگل در فلسفه‌ی تاریخ گفته است:


«تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود


با کوروش؛ چون کوروش بود که برای اولین بار یک دولت در معنای دقیق امروزین آن درست کرد


هگل گفته اینکه من گفتم تاریخ جهانی با ایران آغاز می‌شود [به این علت است که ایرانی‌ها برای بار اول] دولت را به‌معنای جدید به کار بردند و دولت کنونی ادامه‌ی همان تلقی از دولت است، در دین هم همین اتفاق افتاده است.

اینکه زرتشت گفت: «اهورامزدا نور است»

 حرف مهمی در تاریخ ادیان است.


 چون دین برای اولین بار در معنای جدید غیر تجسدی (بت‌ها و پرستیدنی‌های دیگر) به‌کار رفت



از نظر هگل تاریخ ادیان جدید هم منجر خواهد شد به دین مبین (Offenbar)؛


 هگل می‌گوید دین مبین برای اولین بار در ایران شکل پیدا کرد.

 چرا؟ 


در اینجا هگل به حرف سهروردی نزدیک می‌شود:


«نور عین علم است


هگل می‌گوید:

«نور عین آگاهی است، اینکه ایرانی‌ها گفته اند اهورامزدا (خداوند) نور است، یعنی خداوند علم است.


 به تعبیر هگل خداوند آگاهی است.


 این دومین مفهوم مهم فلسفه‌ی هگل است

آن چیزی که من از این دو مطلب استنباط می‌کنم این است که ایرانی‌ها به این اعتبار ملّت بوده‌اند



در دوره‌هایی هم این ملت، دولت خودش را ایجاد کرده، توانسته خودش را ملّت بفهمد؛


 اگرچه این کلمه  به این معنی به‌کار نمی‌رفته،

 اما این‌که توانسته خودش را ملّت بفهمد و در دوره‌هایی هم توانسته دولت خودش را ایجاد بکند به این 

معناست که ایرانی ها ملّتی بوده‌اند با یک آگاهی از ملت بودن‌شان »

https://t.me/Sarveiranshahr2mrahmati/10894


۱ - نخست این که آنچه هگل به عنوان دولت بکار برده است ، در فرهنگ ایران نامش حکومت است و نه دولت، و در تمام کتاب های تاریخ هم از حکومت هخامنشی وسخن رفته است .

                                                دولت در فرهنگ پیش از مشروطیت به معنی ثروت ، موقعیت خوب و دلبخواه بوده است .


۲ - چون آورنده دین، زرتشت بوده و در ناحیه ایران چنین ادعایی کرده، دلیل نمی شود که دین خود را فقط برای ساکنان ایران مطرح کرده باشد. هر چند بیشتر پیروان وی ایرانی بوده اند. ادیان به عنوان صاحبان ایده ئولژی هرگز خود را محدود به مردمانی مشخصی نکرده اند.


 نکات دیگر غلط اندازی ایشان در این بخش از نوشته عبارتند از :

 

  « این که زرتشت گفت اهورمزدا نور است ،

 حرف مهمی در تاریخ ادیان است.


 چون دین برای اولین بار در معنای جدید غیر تجسدی (بت‌ها و پرستیدنی‌های دیگر) به‌کار رفت



 ۰۳ -می دانیم که اهورمزدا در زمان هخامنشیان وجود داشته اما دین زرتشت، دین غالب نبوده  و دقیقابه همین دلیل حکومت هخامنشی ، یک حکومت دینی نیست.  از اواسط دوران پارت هست  که کم کم اندیشه های زرتشت جمع و  جور می شود (   ۱  ) 

بنابراین اهورمزدا ربطی مستقیما به دین زرتشت ندارد، بلکه زرتشت آن را بکار برده است.


۴ -  نیایش نور، یا نیایش در برابر نور، در واقع همان نیایش در برابر بت ها است. نور خودش ماده است. اگر آقای دکتر نمی داند، سری به کتاب های درسی دبیرستان بزند، بد نیست.


جسم فقط یک هیکل نخراشیده  و یا تراشیده نیست، جسم یعنی ماده به هر شکلی باشد، چه نور باشد چه امواج و چه سنگ و چوب.


۵ -  ایشان نوشته است :


«  در اینجا هگل به حرف سهروردی نزدیک می شود 

 

« نور عین علم است »


حالا جناب سهروردی چنین حرفی زد، آیا آقای دکتر که آن را نقل کرده، حرف سهروردی را قبول دارد؟ که بدون نقد، آن را  نقل کرده است؟ و ذهن خواننده را به تعریف غلط دیگری از نور و علم  هدایت می کند؟


علم ( دانش ) حاصل مغز انسان است، علم مطالعه کننده، تشخیص دهنده و نتیجه گیری کننده است که بدون مغز انسان یا  دستگاهی شبیه آن انجام نمی شود. 


نور، ماده است و توسط علم مطالعه می شود، بنابراین دانش را همان نور دانستن و بخورد خواننده دادن در واقع گمراه کردن ذهن به تعریف های غلط گذشتگان است.


 ۶- 

« هگل می گوید :

نور عین آگاهی است، این که ایرانی ها گفته اند اهورمزدا ( خداوند ) نور است، یعی خداوند علم است 


به تعبیر هگل خداوند آگاهی است »


شاید آن موقع هگل نمی دانسته  نور ماده است و توسط علم مطالعه می شود. حالا  که می دانیم چرا باید حرف های غیر علمی حتا فیلسوف ترین ها را دوباره تکرار و بپذیریم؟


اگر هم می دانسته نور ماده است، و می دانسته مورد مطالعه توسط علم است، پس کاملا حرفش اشتباه است و این اشتباه بزرگ از یک فیلسوف چشم پوشی کردنی نیست که آقای دکتر باز آن را با تکرارش بخورد خواننده می دهد. 


۷ - 

از کنار هم گذاشتن حرف های اشتباه هگل و سهروردی که با دانش امروزی کاملا مغایرت دارند، ایا این نتیجه را نمی توان گرفت: 


به این ترتیب اگر خداوند نور باشد،  نور جسم است، پس خداوند جسم است و می تواند توسط علم مطالعه شود. آیا هرگز علم چنین ادعایی کرده است ؟


این همه صغرا کبرا چیدن آن هم از مطالبی که اشتباه بودن آن کاملا مشخص است  مانند « نور علم است »  « خداوند نور است »  پس « خداوند علم است »  برای چیست؟ 

برای این که ایشان با این مطالب غلط ثابت کند ، مردم ایران یک « ملت » بوده اند. ملت به معنای پیروان یک دین!


برای اثبات این حرف ایشان خیلی سرراست می تواند بگوید چون بیشتر ایرانیان زرتشتی بوده اند، یک ملت حساب می شوند، ملت زرتشت!  و به این ترتیب از آوردن مطالب غلط هگل و سهروردی نیز خبری نبود. البته فقط یک جای کار می لنگید و آن هم معنی « ملت »  با مفهوم  « ملی »! زیرا نمی تواند حکومت مذهبی را یک حکومت ملی - مردمی - معرفی کند. 


این تحریف ها برای توجیه حاکمیت دینی که آن را یک حکومت ملی جا بیاندازد امری لازمند، بسیار دیر است .  زیرا مدیریت ضد ملی  جمهوری اسلامی  چنان مردم را به تنگ آورده و متنفر کرده که به دنبال راهی برای رهایی از آنند.  این حرف ها آن هم با  آن مقدمات صد در صد اشتباه جز « عرض خود می بری »  نتیجه ای ندارد.       




۱ - 

https://t.me/gozaresh1395/9108


پیشین :

http://hazer11.blogfa.com/1400/01

var _gaq = _gaq || []; _gaq.push(['_setAccount', 'UA-20716781-5']); _gaq.push(['_trackPageview']); (function() { var ga = document.createElement('script'); ga.type = 'text/javascript'; ga.async = true; ga.src = ('https:' == document.location.protocol ? 'https://ssl' : 'http://www') + '.google-analytics.com/ga.js'; var s = document.getElementsByTagName('script')[0]; s.parentNode.insertBefore(ga, s); })();