فاطمه ی شهرخوارداستانی بود که گرامی یاد مادر
بزرگم برایم می گفت. خلاصه اش این بود که این فاطمه خانم جادوگر بود و شهری
را تصرف کرده بود با همه ی مردمانش. هیچ کس هم نمی توانست راز شکستن طلسم را پیدا
کند.
اما یک بچه راهش را یافت! او که می خواست وارد
شهر شود دید نگهبانان شهر همه جانوران اند اما غذایشان باب طبعشان نیست.
فاطمه خانم جلوی سگ علف ریخته بود و پیش قوچ –
گوسفند نر- استخوان! جلو فیل ماهی گذاشته بود و جلو ببر یک تکه نان!
برای گرگ
دانه گذاشته بود و برای زرافه یک تکه دنبه....
حالا این خبرها را بخوانید:
1-
شرکت های وابسته نیروهای نظامی – البته به احتمال زیاد
وابسته به سپاه – بجای پول نفت، پارچه وارد می کنند!
2-
این هم یک گزارش کلی تر از بی بی سی :
3-
سخنان صبحانه خوری وزیر نفت :
" بیژن نامدار زنگنه، "وزیر نفت" جمهوری
اسلامی، روز دوشنبه (۷ مهر-۲۹ سپتامبر) در یک صبحانه کاری با اعضای "اتاق بازرگانی،
صنایع، معادن و کشاورزی ایران" از فعالیتهای اقتصادی بزرگ سایر وزارتخانهها
و بخشهای دولتی به ویژه در حوزه نفت و گاز به شدت انتقاد کرد و گفت که کار به جایی
رسیده که وزارتخانههای "دفاع" و "رفاه"، پتروشیمی و پالایشگاه
دارند و وزارت نفت ندارد.
او با تاکید بر اینکه اگر
طرف حساب بخش خصوصی بود، تکلیف مشخص بود، میگوید: «این چه وضعی است که ما درست کردیم،
هیچ چیز سر جای خودش نیست.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر