نوشته ای در واتس آپ دیدم با این عنوان:
بزرگترین حُسن زندگی در غرب
نویسنده هم گویا ایشان است :
بهزاد مهرانی، نویسنده و روزنامهنگار
… تجربهٔ نزدیک به یک دهه زندگی در غرب به من نشان داده که در این جوامع برای پیشبُرد و پیشرفت کارها به هیچوجه نیاز نیست که دروغ بگویی و پشت هماندازی کنی. آدمها دروغ نمیگویند نه چون قدیس هستند و یا شیوههای تربیتیشان چنین و چنان است بلکه دروغ نمیگویند چون کمترین نیازی به آن ندارند.
🔸وقتی کارها بسامان باشد و روال انجام هر کاری مشخص باشد و قانون مملکت پشت فردی باشد که حقش ضایع شده است، چه نیازی وجود دارد که فرد دروغ بگوید یا چاپلوسی کند و یا دنبال پارتی بگردد؟..
ایشان به جنبه اخلاقی در جوامع غربی تکیه می کند نه به ساختار اجتماعی آن.
نمی گوید که:
۱ - چرا مردم نیازی به دروغ گویی، پشت هم اندازی ندارند؟
۲ - چرا کارها بسامان است؟
این جنبه اخلاقی از زمین نروییده و تصمیم مردمش هم نبوده است. بلکه آنچه باعث چنین روشی از زندگی شده، « آزادی » است.
آزادی نه به معنای هرکس هر چه دلش خواست انجام دهد، بلکه آزادی به معنای استفاده از حقوقی که برای فرد وجود دارد، چه در زمینه کارهای شخصی و چه اجتماعی.
این آزادی به افراد امکان می دهد که نیازی به پنهان کاری نداشته باشند. زیرا فرد بدون ترس ،از همه ی حقوقش می تواند استفاده کند.
این حقوق از خانواده شروع می شود و به سطح جامعه می رسد.
اولین آن حق آزادی بیان است. هیج کس در کشور های غربی برای عقیده و نظرش تنبیه نمی شود حتا اگر حرفش مخالف منافع عمومی باشد.
این حق از خانواده شروع می شود که بچه می تواند حرفش را بزند و پدر و مادر تنبیه اش نمی کنند که هیچ، با وی گفتگو می کنند مانند دیگر اعضای خانواده.
در سطح اجتماع هیچ گونه سانسوری وجود ندارد. در نتیجه آنان که در رسانه های عمومی کار می کنند، می توانند حرفشان را سرراست بزنند و حکومت هم نمی تواند تنبیه اشان کند. با چنین نظارتی است که خطاهای دولتمردان بشدت زیر ذره بین قرار دارد و هیج کس از این نظارت عمومی مصون نیست.
فکر نکنیم دولتمردان و یا صاحبان ثروت دوست ندارند دزدی کنند یا مال اندوزی و یا از موقعیت سوء استفاده نمایند، بلکه آنان از ترس آزادی بیان و انتشار آزاد اطلاعات است که تلاش می کنند دست از پا خطا نکنند،
بر اساس همین حق، سازمان ها، انجمن ها و احزاب سیاسی آزادند و نامزدهای خود را در انتخابات به مردم معرفی می کنند و کسانی که برای مسند قانون گذاری انتخاب می شوند، با رای مستقیم مردم است بدون وجود نظارت استصوابی و دیگر سیستمی که نمایندگان را - جدا از رای مردم - دست چین کند.
وقتی قانون گذاران با انتخابات آزاد توسط مردم انتخاب شوند، خواه ناخواه قوانین بر اساس نیازهای جامعه تدوین می شود و بنابراین ساختار اجتماعی به گونه ای سازمان می یابد تا کارها بسامان باشد.
وقتی در جامعه ی ما:
بچه ای که پرسش کند را فضول می خوانیم
بچه ای که جلو دیگران - بویژه بزرگترها نظرش بگوید یا حقش را بخواهد
پر رو و بی ادب می نامیم،
و کسی را که حق خود را از حاکمیت طلب کند، اوباش، مزدور بیگانه، … می نامند
وقتی که زبان سرخ را باعث بر باد دهنده سر سبز می نامیم،
برای فرار از چنین سخنانی و پیامدهای خطرناک آن، مردم مجبور می شوند دروغ بگویند از گهواره تا گور! و باصطلاح تقیه کنند!!
و مذهب تقیه را امری واجب شمرده یعنی تشویق به دروغگویی،
جایی برای آزادی در سطوح مختلف آن باقی نمی ماند مگر این که :
تقیه که جنبه بزرگ پنهان کاری و دروغگویی در جامعه مذهبی ایران است، به کناری گذاشته شود، آنوقت چهره آزادی ظاهر می شود،
یا برعکس هر چه کوشیده شود که از حق آزادی بیان استفاده شود به همان نسبت این آموزه خطرناک مذهبی رنگ خواهد باخت.
برای چنین زیر و رو شدن بزرگ البته باید بهایی پرداخت، بهایی بسیار سنگین،
همان گونه که مردمان کشورهای غربی از زمان حاکمیت کلیسا تا امروز این بهای سنگین را پرداخته اند.
همانگونه که تا بحال مردم ایران نیز چه با پول چه با جان بهای سنگین آن را پرداخته اند.
اگر برای اروپا آزادی از استبداد کلیسا پانصد سال طول کشید، امروز برای ما به کمک رسانه های همگانی بسیار کمتر زمان می برد ، زیرا:
هر روز، هر لحظه که یک گام کوچگ به جلو، به سوی آزادی و نفی تقیه ، بر می داریم، به هم خبر می دهیم و این خوش خبری ها را که همراه با درد و شکنجه نیز هست، بهم می گوییم.
آن روز چندان دور نیست که مردم ایران برای زندگی بهتر، در سایه ساختار بهتر حاکمیت، به زندگی نو. به آزادی بیان ، دست یابند و حاکمیت غیر مردمی رنگ ببازد.